طلعت تقی نیا | سه شنبه ۱۵ آبان ۸۶ |  لینک های وارده

سه سال پيش را به ياد آوردم .چند نفريم . در ميانمان دور ميز کوچک مستطيلي چوبي ، دختر 21 ساله اي باچهره شاد ، پر از شيطنت و مهرباني نشسته است . او پيشنهاد بر گزاري کلاس هاي آموزشي را در ناصر خسرو وپامنار وجاهايي که کار مي کرد ، نه بهتر است بگويم زندگي مي کرد را مي داد . مددکار بود و ضرورت اين گونه کلاس ها را بخوبي ميدانست . از خشونت لجام گسيخته و فقر و اعتياد بي نهايت مي گفت ! ما مبهوت وبي خبر از اين همه اتفاق وحوادث خشونت بار عینی که در چند خيابان بالاتراتفاق مي افتد و نا آشنا با اين گونه زن ها و کودکاني که آنجا بودند ، و.... وقتي که براي صحبت به ما نمي داد . بعدها که بیشترآشنا شدیم ، فهمیدیم که از کجا آموخته و چگونه آموخته است . او با آنها زندگي مي کرد ، درد می کشید ، همراهشان بود و دوستشان .

دلارام همان دختر 21 ساله که در کوچه هاي باريک و شلوغ شوش و پامنار ، ناصر خسرو زنان و کودکان کار واعتياد را همراهي مي کرد به ياريشان مي شتافت . زنان و کودکاني که عاشق او بودند شايد در همين روزها در زندان اند و يا روانه زندان شوند ... وحالا دلارام 24 ساله ، نوعروس سه ماهه ما، مي تواند در زندان آنها را دوباره بيابد و برايشان کلاس هاي آموزشي که نتوانستيم بر گزار کنيم برپا کند .

امروز دلارام خود نيز جزو مخاطبين خشونت است . و ما به همراه مادر دلارام و ديگرمادران در بخش هاي مختلف قوه قضائيه و دادگستري سر گردانيم . براي دادخواهي براي لغو وتوقف اجراي حکم ناعادلانه 2سال و6ماه حبس . منتظر و اميد وار که لااقل صداي اعتراض و دادخواهي دل آرام را به گوش رئيس قوه قضاييه ، مسئولان وکساني که دغدغه عدالت خواهي را دارند برسانيم :" آيا زني که خواهان برابري حقوق اجتماعي براي رفع تبعيض که عامل خشونت است ! بايد حبس و شلاق را تحمل کند؟"

ديگر کسي نيست که نداند ! دلارام از فعالان جنبش زنان به خاطر شركت در تجمع مسالمت آميز 22 خرداد 1385 به دوسال و شش ماه حبس تعزيري محكوم شده است . دلارام در تجمع مسالمت آميز مورد ضرب و شتم نيروهاي انتظامي قرار مي گيرد كه منجر به شكستن دستش مي شود.او که تمام فعاليتش در راستاي بهبود وضعيت حقوقي زنان و بازنگري در قوانين تبعيض آميزِِي که موجب خشونت است ، متمرکز شده؛ تاکید دارد که مددکار اجتماعيست و برای بهبود وضعيت زنان وكودكان كارو خيابان تلاش می کند . اگرچه او خيلي جوان است اما کار و نوشته هاي او گواه برحقانيت فعاليت های اوست .

:دلارام خشونت را ريشه اعتياد مي داند و مي نويسد : با نگاهي به ريشه هاي اعتياد زنان نشان مي دهد که يکي ازدلايل عمده‌ي روي آوردن زنان به اعتياد٬ خشونت است.در بررسي‌هاي انجام شده انواع خشونت شامل خشونت‌هاي رواني، جسمي، جنسي، مالي و … از عوامل بسترساز اعتياد زنان عنوان شده است.

نوشته‌ي زير روايتي است از زندگي دختري ۱۳ ساله که خشونت يکي از دلايل اصلي در گرايش وي به مواد مخدر بوده ‌است.

"۱۳ ساله است و خشن. از در که وارد مي‌شد فحش بود و ناسزا و صداي شکستن شيشه‌هايي که قرار بود دست‌هاي ظريف دخترانه‌اش را بشکافند تا خوني بريزد که گويا آرامش مي‌کرد. همه مي‌ترسيدند، از اطرافش کنار مي‌رفتند و تنهايش مي‌گذاشتند. مي‌گفتند کوچک ‌تر که بوده در پارک محل زندگيشان مورد تجاوز قرار گرفته و از آن پس اين‌گونه تلخ و خشن شده‌ است. سه ماهي را در کانون اصلاح و تربيت گذراند در حالي که کاملا آرام به نظر مي‌رسيد. لبخند مي‌زد، نقاشي مي‌کشيد و با ديگران آرام گفتگو مي‌کرد. بعد از سه ماه ندا آزاد شد، برگشت به همان خانه و خانواده و محله‌اي که کابوسش بود.

ندا فرار کرد و ديگر هرگز کسي او را نديد. پدرش مي‌گفت کاش مرده ‌باشد و من فکر مي‌کردم کاش فراموش کرده ‌باشد آن‌چه را که بر سرش آورده‌اند هر چند که مي‌دانستم محال است.

اعتياد ندا فرار کوتاهي بود از سرنوشتي که برايش رقم خورده‌ بود و مي‌پنداشت تغييري نيز نخواهد کرد. سر نوشتي که تنها از آن ندا نيست، شايد امروز از آن الناز نيز باشد و شايد از آن بسياري ديگر که نديده و نمي‌شناسمشان. نه اين‌که کانون جاي خوبي بود٬ نه! ولي براي ندا از خانه‌اي که زنجيرش مي‌کردند و از پارک‌هايي که در آن‌ها مورد تجاوز قرار گرفته‌بود امن‌تر بود. "( 1 )

تمام دغدغه دلارام خشونت هايي بود که به خاطر نوع کارش با آن روبرو بودو آشنایی با زنانی که آینده ای نداشتندواین خود غم انگیز است .

خشونت در پامنار بیان چند تجربه او در رابطه با خشونت است:

"ف. خ - 37 ساله
مورد خشونت : ضرب و شتم توسط همسر (کبودي کمر، صورت و نقاط ديگر بدن – جاي خراشيدگي روي صورت) ف.خ به عروسک سازي در خانه اشتغال دارد درآمدش را به صورت کامل به همسرش تحويل داده و سپس به ميزاني که وي تعيين مي کند از او خرج خانه دريافت کند. (شوهر شاغل و داراي درآمدي مکفي براي مخارج خانه است.)
علت خشونت : تقاضاي مبلغ پنج هزار تومان از شوهر براي کرايه رفت و آمد به منزل مادرش (به قصد شرکت در مراسم نامزدي برادر) و در نهايت مرد حاضر به پرداخت اين مبلغ به او نشده است. اين ضرب و شتم با کمربند از جانب شوهر اتفاق افتاده که اثر آن را در جاي جاي بدن ف.خ مي توان ديد. (2 )

ف.الف - 15 ساله
مورد خشونت : خشونت جنسي، پارگي مجاري داخلي
ف. الف يکسال است که ازدواج کرده و در طول اين يکسال رابطه جنسي با همسرش تنها از پشت صورت گرفته است. وي پس از چند مرتبه که شروع به مقاومت و اعتراض به اين شکل از رابطه مي کند، نه تنها مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد بلکه از آن پس همسرش دست و پاي وي را بسته و به زور به وي تجاوز مي نمايد. در آخرين نزديکي صورت گرفته به علت خشونت بسيار در برقراري رابطه، تمامي مجاري داخلي پاره شده و ف. الف دچا رخونريزي شديد مي گردد که وي را به ناچار به بيمارستان منتقل مي کنند. پس از تاييد پزشک و مراجعه به پزشکي قانوني و گرفتن گواهي، ف. الف به دادگاه شکايت کرده و تقاضاي طلاق مي نمايد. اما دادگاه علت را براي تقاضاي طلاق، کافي تشخيص نداده و به بيان اين نکته که اين عمل در اسلام کراهت دارد و به همسر شما تذکر داده خواهد شد که از برقراري اين شکل از رابطه اجتناب کند بسنده مي کند و براي مجاري پاره شده نيز ديه در نظر مي گيرند. (3)

م. ح – 25 ساله

مورد خشونت : ضرب و شتم توسط شوهر (کبودي صورت و ورم در قسمت پشت سر)

همسر م.ح معتاد و يکسالي ست که به علت تصادف و نقص عضو از ناحيه پا قادر به انجام کارهاي سخت نيست و از آنجا که شغل سابق وي کارگري بازار بوده است، قادر به بازگشت به کار سابقش نيست و خانواده پنج نفري آنان رسما با کمکهاي مالي خانواده م.ح به زندگيشان ادامه مي دهند.
م.ح داراي سه فرزند در سنين 7، 5 و 2 سال است که يکي از آنها نيز داراري اختلال ذهني ست. همسر م.ح تحمل صداي بازي فرزندانش را ندارد. وي به شدت عصبي است و به هر بهانه اي م.ح و فرزندانش را مورد ضرب و شتم قرار مي دهد.
مورد خشونت : سر و صداي زياد فرزندانش با بيان اينکه تو نه تنها نتوانسته اي بچه ها را تربيت کني بلکه در کنترل آنها هم ناتواني، سر همسرش را به ديوار کوبيده و او را مورد ضرب و شتم قرار مي دهد. ضرب و شتم همسر توسط مرد به دفعات اتفاق افتاده و اثرات آن بر بدن م.ح به خوبي مشهود است. "(4)

حق خواهي دلارام مرزبندي نمي شناسد تا جايي که زن افغاني را دوست خود مي داند و مي گويد :" اينها فقط دردهاي زن افغاني نيست. اينها دردهاي زن بودن در ميان رسوم مردسالاريست که تو را در خاک مي کند و مي گويد نفس بکش.

بين افغاني ها رسم که زن شوهردار بدون شوهر نبايد بره بيرون.اينقدر به دروديوار خيره شده بود که پاک فراموش کرده بود که قرار است چيزي بخوريم. آروم گفتم: خانوم، مرديم از گرسنگي، چي مي خوري؟ مي دونستم سواد نداره گفتم: نوشابه يا آبميوه ترجيح مي دي يا ساندويچ؟ گفت هرچي تو بخوري.
2 تا شير کاکائو سفارش دادم. کاملاً مي فهميدم که نه حواسش به ماست، نه به حرفهايي که مي زنيم و نه به چيزي که مي خوره. محو فضاي کافه شده بود. محو دختر و پسرهايي که 2 به2 سر ميزها نشسته بودند و گاهي دستهاي هم را هم گرفته بودند.
ناخودآگاه بدون اينکه حتي به من نگاه کنه گفت: فکر مي کردم از اينا فقط تو فيلم هاي خارجيست. از اين جاهايي که از اين قفسه ها دارن که بشقاب ها و ليوان ها معلومه. بعد يهو رو کرد به من و گفت: باور نمي کنم که خودم اومدم اينجا. مي دوني اگر برگردم مشهد و براي خواهرم تعريف کنم باورش نمي شه.
چرا امشب من رو آوردي بيرون؟ اين جزو کارته؟ گفتم: جزو چه کاري؟ گفت: همين مددکاري ديگه.
گفتم : نه اونجا کار من يه چيزاي ديگه است. اينجا ما با هم دوستيم و به عنوان 2 تا دوست اومديم بيرون.
پلکهايش را که بست قطره هاي اشکش افتاد روي چادر. گفت: من تا به حال دوستي نداشتم. آخر افغان ها رسم ندارند که با دوست رفت وآمد کنند. مي گويند دوست آدم را خراب مي کنه.
باورم نمي شد. از ماشين که پياده شدوقتي مطمئن شدم که از پيچ کوچه پيچيده سرم را گذاشتم روي فرمان ماشين و ناخودآگاه گريه کردم.
نداشتن دوست شايد بدترين اتفاق زندگي (س) نبود. چرا که خوب مي دانستم چه بلاهايي سر او آمده. مي دانستم که شوهرش طوري او را مورد تجاوز قرار داده که تمامي مجاري داخلي اش پاره شده، مي دانستم که پدر شوهرش چندين بار خواسته به او تجاوز کند، مي دانستم که مادرشوهرش فاحشه بوده و مي دانستم که چندين بار قبل از فرار (س) از خانه شوهري به خانه پدريش، شوهرش او را به مردان ديگر فروخته بوده.
و نيز خوب مي دانستم که بعد از فرار (س) از منزل شوهري، اين شوهرش بوده که به دادگاه شکايت کرده و تقاضاي تمکين نموده است. همه اينها در ذهنم دور مي زد. دردهايي که همه و همه متعلق به يک دختر 16 ساله است. دختري که سينما نرفته، رستوران نرفته، به بازار نرفته، حتي به مدرسه نيز نرفته است، دختري که حتي دوستي هم نداشته تا با او کلامي صحبت کند. "(8)

دلارام در مورد بم فکر مي کرد که هنوز شبيه بهار 83 بايد کاري کرد. :"نوروز 84 براى ديدن شهر و محله و مردمى که بيشتر از 4 ، 5 ماه باهاشون زندگى کرده بود به بم رفته بود درجواب خانواده که مي گفتتند نوروز در کنار خانواده باشيم مي گفت : بچه هاي بم هم جزو خانواده من هستند يکسال عيد هم با آنها بمانم مي نويسد : ديگه تعجب نمى کردم ، چشمم به ويرونه بودن شهر عادت داشت، مشامم به بوى فاضلاب کوچه ها و گوشم به صداى مويه هايى که از تموم چادرها و کانکس هاى شهر وقت و بى وقت مى شد شنيد. هنوز تو سياه خونه کسى تن به کار نمى داد و رابطه اى با ابزار توليد نداشت، هنوز برابرى در هيچ رو بين تموم مردم محله مى شد ديد ، هنوز پزشک معتاد، ترک اعتياد مى داد، هنوز ارگ قديم يه تل خاک بود و هنوز مردم تو کانکس ها و چادرهاى بدون دستشويى زندگى مى کردن. انگار گرد مرگ رو شهر پاشيده بودن، همه چيز همان طور دست نخورده باقى مونده بود، آنقدر دست نخورده که مرده ها خيالشون راحت باشه که چيز زيادى از دست ندادن، هنوز همه چيز شبيه بهار 83 بود..."( 9 )

شیرین عبادی وکیل دلارام در گفتگو با سایت ” تغییر برای برابری” در برابر این حکم به شدت واکنش نشان داده است.او گفته است: « صدور چنین چنین حکم سنگینی برای دختر دانشجوی جوانی که تنها خواسته اش آن است که مانند یک انسان کامل در اجتماع و در قانون به حساب بیاید و تنها آرزویش آن است که همان حقوقی را که قانون برای برادرش می شناسد به او نیز اعطا کند بسیار باعث تعجب است دلارام و یا زنانی که در تجمع 22 خرداد 1385 و کمپین یک میلیون امضا شرکت کرده اند خواسته مدنی خود مبتنی بر رفع تبعیض از زنان را به مسالمت آمیز ترین شیوه بیان نموده اند اما در دادگاه متهم به اقدام علیه امنیت کشور شده اند و این باعث تاسف است.

دختران جوان هم چون دلارام ها کم نيستند که در دوران جواني ،آسودگي وآرامش و خوشي خود را براي کاهش خشونت وبهبود بخشيدن به زندگي زنان و کودکان آسيب ديده کشور خود زیر پا گذاشته اند ، اين گونه خود در چمبره خشونت گرفتار شدند که سزاوار آن نیستند . مسئولین خود نیز می دانند این گونه حکم های سنگین هیچ گونه تناسبی با چنین فعالیت های مدنی را ندارد وجدان شهروندی را به درد آورده ودر حافظه تاریخی ماندگار است . اين جوان ها با قلب هاي مهربان وهمت بلندشان مارا شرمنده خود ساخته اند آنها را تنها نگذاريم .

پانوشت ها : (1)- اما همسایه‌ها می‌گویند معتاد شده ( زنستان 14 ) دلارام علی

" " "" : 2 و3 و4 - کمیته مدد کاری کانون کودکان کار پامنار خشونت بخش1زنستان/ د لارام علی

"" "" : 5 و6 و7 – "" "" "" """ "" " " پامنار خشونت بخش زنستان2/ دلارام علی

"" "" : ( 8 ) - دردهاي زن بودن در ميان رسوم مردسالاري ( زنستان 17) دلارام علي

"" "" : (9 ) - بم سالي که گذشت دلارام علي بهار84