مهرداد حمزه | سه شنبه ۱۵ آبان ۸۶ |  لینک های وارده

صبح اول وقت دوستی زنگ میزند ، خبر مرگ دختری را در بازداشتگاه امر به معروف بازگو می کند. کسی درست چیزی نمی داند، تنها در این میان شایعات فراوانی بر سر زبان هاست و هنوز همه بهت از شنیدن این خبر دنبال اطلاعات تازه ای در این باره می گردند. تا ظهر آن روز همه موضوع را انکار می کنند تا اینکه بالاخره در ساعت یک بعدازظهر دادگستری همدان کلیت خبر را تایید کرده، اما همچنان اطلاعات کمی را در مورد چگونگی ماجرا در اختیار قرار می دهند و همان چند نکته ای را هم که بیان می کنند، در روزهای بعدی و با مشخص شدن جزییات تازه ای از پرونده نقض می شود!؟

اما همین چند خط کوتاه کافی است تا به یکباره توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب کند و ظرف کمتر از 3 ساعت هزاران نفر در اینترنت پیگیر این خبر بوده و خواستار به دست آوردن اطلاعات جدیدی پیرامون چگونگی به وقوع پیوستن این اتفاق باشند.

آری دکتر زهرا ـ ب شامگاه 21 مهرماه 86 در بازداشتگاه امربه معروف همدان خود را حلق آویز کرد تا تیتر یک بسیاری از صفحات حوادث گردد و اکنون که قریب به یک ماه از مرگ خانم دکتر زهرا می گذرد، چه بسیار حرف ها که در این باره گفته اند و نوشته اند تا شاید مرهمی باشد برای ....

مسعود بهنود، عطااله مهاجرانی، نعمت احمدی، محمد بلوری و دیگرانی چند از جمله افرادی بودند که با شنیدن این خبر، دست به قلم برده و تحلیلی هر چند کوتاه را به رشته تحریر در آوردند که بی شک هر کدام از زاویه ای قابل اعتنا است. اما فارغ از تمام بحث های صورت گرفته در مورد این حادثه، شاید یک نکته بسیار مهم وجود داشت که کمتر به آن توجه شد!

با توجه به همه اخبار و اطلاعات منتشر شده در طی یک ماه گذشته ، به نظر می آید فرضیه ی خودکشی بیش از هر چیز دیگری در مورد دکتر زهرا صدق پیدا می کند و از آنجایی که به فرض وجود احتمالات دیگر، اثبات آن کاری سخت و دشوار است و برای آنکه به مهبم تر شدن فضای پرونده دامن زده نشود، دیگر احتمالات را کنار گذاشته و با فضیه خودکشی به مساله نگاهی می اندازیم.

بر اساس گفته های موجود دکتر زهرا ـ ب، رتبه 26 کنکور سراسری را داشته و فارغ التحصیل رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بوده است. هم چنین طبق صحبت های خانواده و دوستانش، وی دختری معمولی و فاقد هرگونه مشکل روحی و روانی بوده و به قول معروف کاملا در حالت نرمال قرار داشته است. حال چگونه می شود که ظرف کمتر از 48 ساعت به یکباره تصمیم به خودکشی می گیرد و با حلق آویز کردن خود آخرین برگ زندگی اش را رقم می زند!؟

بسیاری از روانشناسان بر این باورند، افرادی که خودکشی می کنند، از قبل به این موضوع فکر کرده اند و یا سابقه خودکشی های ناموفق را نیز دارند. حال اگر این احتمالات درست باشد ، آیا می توان دکتر زهرا را نیز در زمره افرادی قرار داد که پیش از این به خودکشی فکر کرده و یا قصد چنین کاری را داشته است !؟

فارغ از اینکه بخواهیم جوابی روشن برای این سوال پیدا کنیم، باید گفت که در بسیاری از مواقع وقتی ما با خودکشی زنان به ویژه دختران جوان در ایران روبه رو می شویم، به حلقه مفقوده ای می رسیم که خود می تواند بستر مناسبی برای فکر کردن یا اقدام به خودکشی را فراهم سازد. حلقه مفقوده ای که داشتن رفاه، موقعیت اجتماعی، به دست آوردن موفقیت های چشمگیر و ..... به هیچ وجه نمی تواند در برابر آن مانعی از اقدام به خودکشی شود، چه بسا که بسیاری از افراد نیز تحت تاثیر همان حلقه گمشده از این امتیازات نیز بی بهره اند!؟

این روزها در شهر همدان حرف هایی بر سر زبان هاست که خود گویای بخشی از همان حلقه گمشده است.

عده زیادی بر این باورند که دکتر زهرا به دلیل اینکه بسیار فردی با "حیا" بوده، دست به این اقدام زده است و.....!؟

هر چند که این حرف خیلی کارشناسی شده نباشد، اما می توان اذعان کرد بسیاری از خودکشی های رخ داده در بین زنان ایرانی ناشی از تعصبات خشک و اعتقادات غلط و فرهنگ مرد سالارانه حاکم برجامعه و نگاه اکثریت جامعه ایرانی به زن به عنوان چنس دوم است، که گاهی برای پوشش گذاشتن بر تمام این باورهای غلط و توجیه فضای موجود، چاره ای جز استفاده از واژه هایی همچون "شرم" ،" حیا" و ..... نیست. حال آنکه نتیجه همین باورها سزاوار دانستن چنین عاقبتی برای فرد مذکور بوده که او را گناهکاری می پندارند که به سزای اعمالش رسیده است و به باور خود ماجرا خاتمه یافته و غائله ختم به خیر شده است.

و امروز مرثیه سرایی برای دکتر زهرا کاری بیهوده است، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این خودکشی آخرین باری است که اتفاق می افتد و هر آن ما را دل نگران دیگر زنان و دختران این دیار می کند!

به نظر می آید برای برون رفت از وضیعت موجود و نجات جان هزاران زهرای دیگر ، باید همه ما به ویژه فعالان حقوق زنان در ایران با موشکافی دقیق ریشه های این حلقه مفقوده، چاره ای بیاندیشیم. همین امروز به فکر باشیم ، شاید فردا دیر شده باشد