درب اپارتمان باز شدو دو خانم جوان به استقبال من امدند.کارگاه نوشتن بود و خیلی زود مشخص شد چه کسی اموزش می دهد.دختری زیر 25 سال سفید روبا موهای کوتاه مشکی همراه با لحنی مهربان ولی قاطع نکاتی رابه ما اموزش می داد.
طریقه درست نوشتن:تیتر-سوژه-نقل قول-طنز .......... ؛نوشته های نوشین احمدی خراسانی و زارا امجدی ومازیار سمیعی را بررسی ونکات قوت آنهارا به ما آموزش داد.از اموزش مقاله نویسی ژیلا بنی یعقوب برایمان مثالهایی اورد وراهکارهای زیادی برای جمع اوری امضا یادمان داد.(سن او کم ولی تجربه اش زیاد بود)
سپس از ما خواست متنی کوتاه بنویسیم .آنچنان پرشور در مورد نکات مثبت متن ما صحبت می کرد که ذوق زدگی خود را به ما منتقل و شور نوشتن را شیرین کرد. هرچه به پایان ساعت اول کارگاه نزدیک می شدیم خون در رگهایم پرحرارت تر می شد. با اینکه اولین باری بود که می دیدمش اما اورا می شناختم و یک سالی است که عکسهایش را روی کامپیوترم حفظ کرده ام .
ایا این پوست زیبا وپرطراوت همان است که روی اسفالتهای میدان هفت تیر کشانده می شد؟این دختر ارام همان است که به جرم اخلال در امنیت ملی محکوم شده؟ اویی که خصوصیت بارزش آرامش وملایمت بود؟
دلآرام، خیلی سریع در قلب من یک سوییت زیبا با دکوراسیون صورتی برای خود اختصاص داد.زمانی که اورا ترک می کردم حس کردم دوستانی قدیمی هستیم.شماره تلفن و ایمیلش را به من داد و قول گرفت که ارتباطمان قطع نشود.ولی چگونه؟
مگر در اوین کامپیوتروتلفن در اختیار او می گذارند؟او که اختلاسهای میلیاردی نکرده که سلولش مثل هتل باشد ومرتب به مرخصی برود.
دوروز پیش دو نفر که از بانکهای دولتی کلاهبرداریهای چند میلیاردی کرده بودند به دوسال حبس قابل تبدیل به جریمه محکوم شدند(بدون شلاق)اما نو عروس ساده ما که گزندی به کسی نرسانده و با مسالمت آمزتیرن روش درد و ارنج خود و زنان وطنش را فریاد کرده، به دوسال و شش ماه حبس و تحمل ده ضربه شلاق محکوم است و شجاعانه به اوین می رود تا ماه عسل را به تنهایی در حصار دیوارهای زندان بگذراند.
وقتی که فکرش را می کنم که دختری بخاطر طلب کردن حقوق نقض شده خود ومن وتو ؛ باید دو سال و شش ماه حبس و ده ضربه شلاق بربدن معصوم و بی گناه او وارد شود احساس می کنم دیگر امنیتی وجود ندارد.
او آارام و پر غرور و با گام هایی پرقدرت به سمت اوین می رود ومن در این فکرم که چه کسی امنیت مارا به خطر می اندازد؟