می گویند شرع، ازدواج موقت یا به قول معروف" زن صیغه ای" را برای آقایان متاهل هم مجاز کرده است. آمار می گوید مشتریان ازدواج موقت اکثرا مردان متاهل هستند . آمار رسمی را نمی دانم و نمی خواهم فرض کنم که این آمار هم درست باشد. فقط فرض کنیم تعدادی از آنان متاهل باشند که هستند. من در مورد این گروه می نویسم. یک آقای متاهل در گوشه ای از این شهر بزرگ ...
از سر خط شروع می کنیم : سالیان سال است که دوره خانوارهای گروهی سرآمده است و نوبت به خانوارهای هسته ای رسیده است : پدر، مادر و فرزندان. ازدواج موقت این ترکیب را به هم می زند . پدر، مادر، فرزندان و دوباره مادر ؟ مادر که نه، یک زن دیگر که اعصاب مادر را به هم می ریزد. کدام زنی را می توان پیدا کرد که به طیب خاطر شوهرش را با کسی سهیم شود و کدام زن را می توان پیدا کرد که به شوهر اشتراکی عشق بورزد؟ کمی عقب تر برویم. گفته شده است خداوند برای زن و مرد زوج هایی از جنس خودشان آفریده تا در کنار وی به آرامش رسند. پس زنی و مردی که ازدواج می کنند قرار است به آرامش برسند؛ لااقل از لحاظ شرعی و عرفی و قانونی امید است که این امر روی دهد. خانواده اولین واحد زندگی اجتماعی است. بی گمان اگر خانواده ها آرامش نداشته باشند، برقراری آرامش در جامعه نیز ناممکن است. زنی که مردی را برمی گزیند یا مردی را برایش بر می گزینند، یا به زور شوهرش می دهند؛ خود را به مردی می سپارد یا می سپارندش، قرار است به آرامش برسد. آیا مردی که آشکار یا پنهان دو یا چند زن دارد ، که برخی از آنها موقتی هستند، که می آیند و می روند و جای خود را به نفر بعدی می دهند، می تواند آرامش بخش باشد ؟آیا وقتی خانم خانه یا همان همسر اول یا مادر فرزندان آقای متاهل، که اینجا بهتر است وی را ضعیفه بخوانیم که به حق چنین است؛ زنی که هر لحظه با دلسوختگی و ترس و حسرت و خشم، نگاهش به نگاه آقای متاهل است که امروز و امشب کدامین هوس وی را به کدامین سو می کشاند، معنای آرامش را می فهمد؟ آیا آقای متاهل از نتیجه کارش احساس لذت می کند یا نفرت یا خجالت یا اصلا احساسی ندارد ؟ فرزندان شاهد این ماجراها چه می شوند ؟ همان ها که قرار است از پدر و مادر خود برای زندگی آینده شان الگو برداری کنند؟
آقای متاهل اکنون دو یا چند زندگی دارد که در بسیاری از موارد یکی را مخفی کرده و تمام لحظاتش را با دروغی بزرگ زندگی می کند. شرع گفته است دروغ از گناهان کبیره است و روانشناسان می گویند مخرب تر از دروغ در بهم ریختن آرامش شخص وجود ندارد. آیا این آقای سیاه شده از فریبکاری، می تواند پناهگاه دیگری باشد ؟
اگر مخفی نکند یا دروغش سر باز کند و همه از وجود آن دیگری خبردار شوند و آقای متاهل دائم مجبور به توجیه و جنگ و دعوا و کشمکش و تحمل نفرین باشد، آیا می تواند در دل زنش و خانواده اش جایی داشته باشد ؟ آیا در این زندگی اطمینان و اعتماد و همکاری معنایی خواهد داشت ؟ آیا بدون اینها خانواده مفهومی خواهد داشت ؟ یک میدان جنگ؟ آموزشگاه نفرت ورزیدن؟
چرا آقای متاهل خودش را تبدیل به چند آقای متاهل می کند؟ از همسرش راضی نیست ؟ دلش را زده است ؟ تنوع می خواهد ؟ تقصیر خود خانم است که چرا بهتر و مهربان تر و همدل تر و عزیزتر نشده است؟ چرا اول زن منفور شده اش را طلاق نمی دهد؟ تحت تاثیر دیگری یا دیگرانی است که آنان نیز چند زنه اند و صیغه می کنند ؟ زیادی پول دارد و نمی داند با پول هایش چه کار کند ؟ عقده محبت دارد یا عقده حقارت یا خود کوچک بینی ؟ بیمار جنسی است ؟
در هر حال آقای متاهل پس از داشتن زنی دیگر، هرگز پدر یگانه و همسر یگانه و موجودی آرامش بخش نبوده و خانواده های این چنینی هرگز جایگاهی برای رشد انسان هایی سالم نخواهند بود.
می گویند قرآن معجزه اسلام، کتابی است برای همه و برای همه اعصار. می گویند ازدواج موقت و چند همسری مجوزش را از اسلام می گیرد. مگر قرآن بالاترین منبع شرع نیست ؟ نص صریح آن را هم که نمی توان با تفاسیر دگرگون كرد. قرآن به روشنی شرط چند زنه شدن را برقراری عدالت بین آنها گذاشته است:

النسا 3 ... پس آنکس از زنان را به نکاح خود درآورید که شما را نیکو و مناسب با عدالت است : دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون راه عدالت نپیموده و به آنها ستم کنید تنها یک زن اختیار کرده و به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر به عدالت و ترک ستمکاری است ...

النسا 129و130 شما هرگز نتوانید میان زنان به عدالت رفتار کنید ، هرچند راغب به صلح و دوستی باشید. پس به تمام میل خود یکی را بهره مند و دیگری را محروم نکنید تا او معلق و بلاتکلیف بماند و اگر سازش کنید ... و اگر از یکدیگر جدا شوید باز خدا هریک را از دیگری به رحمت خود بی نیاز خواهد کرد ...

آیا واقعا کسی می تواند بین چند یا چندین زن که همه همسران وی باشند به اعتدال رفتار کند ؟ در مورد چند دوست یا همکار یا مرئوس یا حتی فرزند گاهی ممکن است. اما در مورد روابط زناشویی که بر پایه به اشتراک گذاشتن روح و احساس و عاطفه است، هرگز باور نمی کنم. مردی که هم هست و هم نیست، مردی که هم دوست است و هم دشمن ، مردی که هم درد است و هم درمان، مردی که شوهر هست و شوهر نیست ، چنین مردی می تواند عادل باشد و به عدالت رفتار کند ؟
نه اسلام شناس هستم و نه مفسر قرآن. اما این شروط قرآن، مرا یاد پدربزرگ مرحومم می اندازد. می گفتند پیش من که هستی اجازه داری هرکاری دوست داشتی بکنی. من با ذوق می پرسیدم واقعا هر کار ؟ جواب می دادند بلی. فقط یک شرط دارد، اینکه اصلا دروغ نگویی! و من می دیدم تمام غیرمجازها فقط با دروغ مجاز می شود! اسلام هم با یک شرط محال، چند همسری را مجاز کرده است و من این را معجزه قرآن می دانم !

تصاویری پراکنده به ذهنم می آیند ... : یک زوج میان سال از حاصل سال ها تلاش مشترکشان می گفتند، بالاخره در سن بازنشستگی موفق به خرید منزل شخصی شده اند؛ می گفتند ، دست یکدیگر را می فشردند و در نگاهشان به هم برق عشق می درخشید... روزنامه ورق می خورد و عکس یک آقای خندان در کنار خانمی با صورتی رنگ پریده جلب توجه می کند .خانم به دلیل سرطان پستان دچار نقص عضو همیشگی شده است. آقا می گفت زمانی که با او ازدواج کردم سالم بود. در خانه من بیمار شد. هرگز تنها نمی گذارمش. خودم نوکریش را می کنم. از نگاهش عشق می تراوید ... خانمی بیماری ام اس دارد و فلج شده است. در نگاه شوهرش جز عشق نیست. بغلش می کند، این سو و آنسو می بردش . می گوید صندلی چرخدار روحیه اش را خراب می کند ... و چرا راه دور برویم : آن آقایی که آنقدر غصه خورد که حتی به مراسم هفتم همسرش هم نرسید، دق کرد... یا آن دیگری که ...
می توان از هر کدام از این تصاویر کپی گرفت ؟ می توان مرد خندان و عاشق دو خانه و دو قلب بود ؟ می توان نزدیک ترین شخص به دو نفر بود؟ یا شاید شوهر بودن یعنی نفقه دادن به میزان کافی و برابری در تعداد نزدیکی های جسمی ؟
تصاویر دیگری به ذهنم می آیند ... : یک دوست جدید، با یک خروار درد دل جدید. دود سیگارش را با غیض بیرون داد و گفت از بچگی هیچ نفهمیدم؛ همه اش دعوای پدر ومادر... پدرم همیشه زن صیغه ای داشت... حالا این بلا سر خودم آمده است ... . داستانی که از دوستان خشمگین دیگری نیز شنیده بودم. دوستانی که با این خشم فروخورده بزرگ شدند و تا جایی که من دانستم خود نیز بدترین زندگی ها را به دوش کشیدند... آن پیرمردی که صورت سالخورده اش را اشک پوشاند وقتی گفت مادرم پیرزنی بود که پدرم زنی جوان، کوچکتر از ما را به خانه آورد ... تلخ ترین خاطره: بچگی خودم و همسایه مان، خانمی که برای من تصویر درخشانی از آینده بود، زنی کامل که شایسته تر از او وجود نداشت.خوش پوش و دانشگاه رفته، همیشه می خندید و زیبا صحبت می کرد، با سر برافراشته و قدم های استوار راه می رفت، غذاهای خوشمزه می پخت و همیشه خانه پر گل اش می درخشید. دو دختر قشنگ داشت و هر وقت خانه شان می رفتیم برایمان جدیدترین فیلم ها را می گذاشت. بعدها شبی در راه پله ها صورت گریانش را دیدم و داستان دو زنه بودن شوهرش را شنیدم و هرگز نفهمیدم چرا ؟
مرد می خواهد زنش "مال" او باشد. عفیف و پاک و مطهر. درستش هم چنین است که خانواده بر همین استوار است. اما آیا زن نمی تواند مردی را بخواهد که از آن او شود، "مال" او شود ؟ جسم و جان و روح و فکرش، قلبش را در اختیار او بگذارد و آن زن هر لحظه تمام و جودش نلرزد که ای وای این بار نوبت کیست ؟ فرزندان حق ندارند خانه ای بخواهند که ابرهای سیاه نفرت و ترس، آسمانش را نا امن و سیاه نکرده باشند ؟

یکی گفت شوهرم زن گرفته. ناباورانه پرسیدم شوهر تو ؟ تو به این خوبی ... با خجالت گفت بله. پرسیدم و تو چه کار می کنی ؟ گفت چه کار می توانم بکنم ؟ گفتم از او جدا شو. گفت ای خانم کجا بروم ؟ زیر کدام سقف؟
آن یکی گفت از وقتی پای آن زن به زندگی ما باز شد ... گفتم کدام زن ؟ گفت همان صیغه شوهرم. گفتم خوب ولش کن برو. تو به این زیبایی... گفت اگر جایی را داشتم حتما می رفتم .
و آن یکی گفت : ...
و آن یکی ...

آیا زنانی که سایه ازدواج دوم، موقت یا دائمی، را بر سرشان حس می کنند، اگر می توانستند بروند می ماندند ؟


Comments

na. nemimandand.dastan e talkhi bood.baraye hamin oonhaai ke nemitoonand tahamol konand khodeshoon o mikoshan. jai ke darand berand oon donya ast faghat.


زنان بسیاری را دیده ام که با توجیهاتی همانند نوشته فوق و بلکه بسیار ساده تر ( مانند ناتوانی جنسی شوهر و یا حتی بی تمایل شدن شوهر!)، به صد برابر خیانت هایی از آن دست! با آسودگی مرتکب می شوند. بی آنکه روح شوهرشان خبردار باشد.آیا گناه مردان چند زنه، آن است که قانونی و علنی و شرعی بدین کار مبادرت می کنند؟ اگر زنی (ضعیفه ای) نخواسته یا نتوانسته اشتیاق شوهرش را همواره بالا نگهدارد، بی گناه است؟
مثال از این و آن نمی زنم که مثال هایی از آن روی دیگر مثال های متن فوق در مورد مظلومیت مردان نیز بسیارند.
به عنوان زنی عاشق و موفق می گویم که شاد کردن یا راضی نگه داشتن مردان یک هزارم شادکردن و راضی نگهداشتن زنان، زحمت ندارد.
زنی که با بی اهمیت انگاشتن احساس مردش ، احساس شوهرش نسبت به او بی تفاوت می شود، هزار برابر گناهکارتر از مردی است که ...
در اسلام نیز گناه این چنین زنان حتی در قرآن کریم نیز بارها و بارها مورد نظر قرار گرفته است.
هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت.

من هم فکر می کنم از بابت غریزی شدن افراطی رفتار زن و مرد می بایست نگران باشیم. بعضی از شبکه های ماهواره - چه ایرانی چه خارجی - در ایجاد فضایی شدیدا جنسیت زده مقصرند و من فکر می کنم باید این نکته رو جدی گرفت.

به نظر بنده با وجود مشكلات اقتصادي فراوان در جامعه امروز جهان، تكرار هر فرآيند ناموفق و سرمايه گذاري مجدد بر روي مساله اي كه سوددهي چنداني در بر ندارد، كاملا احمقانه و دون تفكرات انسان صنعتي است. با تاييد تئوري متمركز شدن خانوارها تحت تاثير پيشرفت فن آوري نوين، اضافه نمودن يك ماهيت جديد كه موجب بروز واكنش هاي احساسي در اين سامانه متمركز مي شود به هيچ وجه شدني نيست. به زعم اينجانب، مديريت تغيير الگوي رفتاري فضاي نمونه ايراني كه از ديرباز با پديده چندهمسري در تضاد بوده، به منابع انرژي و زمان زيادي نياز دارد كه حتي در صورت تامين اين منابع و اجراي آن، در بهينه ترين حالت، نه تنها ارزش افزوده بدنبال نخواهد داشت بلكه با ايجاد يك حلقه تشديد منفي در جامعه، در حالتي كاملا محفي، پايه هاي اين ساختار خانوادگي را به تدريج از بين مي رود. بنظر مي رسد كه ترويج اين فرهنگ روسپيگري مردانه، نه تنها به اعتلا و قوام شحصيت واژه مرد كمك نمي كند بلكه با پيوند زدن آن با صفاتي نه چندان مناسب از ديدگاه عقلانيت بشري، آسيب پذيري بيشتري را براي اين گروه به ارمغان مي آورد.

به نظر من اینجا مساله این است که چرا دولت به یک بی بند و باری حداقل بگوییم عاطفی صحه می گذارد و آن را مجاز می کند .ضمنا چقدر عکس این شماره زنستان گویا است!

از زنی ، شاهزاده خانمی در زمان هخامنشی پرسیدند از برادر و شوهرت می توانیم یکی را آزاد کنیم. هر کدام را تو بخواهی. او برادرش را انتخاب کرد چون همخون او و از بطن مادرش بود. شوهر مهم نبود. یکی می رود یکی دیگر به جایش بیاید. هر زنی که به درد هوو دچارشد اینطور فکر کند راحت می شود!

Post a comment