در تجمع ۲۲ خرداد ۸۵ در ميدان هفت تير٬ ويژگي به چشم ميخورد که در تجمعات قبلي کمتر ديده شده بود: به دليل اطلاع رساني گسترده تجمع و برپايي آن در نقطه ای حساس و پرجمعيت از شهر٬ تعداد زيادي از مردم عادي نيز به تجمع کنندگان پيوسته بودند. افرادي که ممکن است به طور پيوسته به مسائل جنبش زنان توجه نکرده يا فعاليت عملي نداشته باشند٬ اما براي شرکت در تجمع با وجود خطرات ممکن بدون هيچ ترديدي آمده بودند. تعدادي از آنها افرادي بودند که صرفا دفترچه اطلاع رساني تجمع را ديده و خود را به محل رسانده بودند. براي بسياري از آنها٬ اين تجمع سرآغاز علاقه مندي و فعاليت بيشترشان در حوزه مسائل زنان بود. براي بررسي تجمع از نگاه اين دسته از همراهان آن٬ مصاحبه کوتاهي با دوتن از آنها انجام دادم. صحبت کوتاهی نیز با دلارام علی انجام دادم؛ دختری که در جریان خشونت پلیس در تجمع دستش شکست و عکسهای خشونت وحشیانه با او و دستگیری دلخراشش مدتها در دنیای مجازی دست به دست می گشت.


روشنک صالحی يكي از زناني است كه در اين رابطه با زنستان گفتگو كرده است:

چرا در تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ شرکت کردید؟

من فکر میکنم در مورد اینکه در ایران در حق زنان اجحاف شده شکی نیست. به خصوص در قانون اساسی و همینطور قوانین دیگر. چون تجمع ۲۲ خرداد برای احیای حقوق زنان و اعتراض به قوانین تبعیض آمیز بود، تصمیم گرفتم که در آن شرکت کنم..

از چه طریقی از تاریخ و محل تجمع اطلاع پیدا کردید؟

از طریق دوستانم که فعال زنان هستند و همینطور سایت زنستان که همیشه آن را پیگیری میکنم. از تجمعات قبلی هم اطلاع داشتم اما این اولین تجمعی بود که شرکت کردم.

احساستان را از آن روز و اتفاقاتی که افتاد بگویید.

روبروی نشر چشمه از ماشین پیاده شدیم. از حضور آدمهایی که به حرفهای ما گوش میکردند و با بیسیم در حال پیگیری اوضاع بودند، از دیدن ماشینها و مینی بوسهای پلیس کمی ترسیدم اما آنقدر مصمم بودم که نخواهم آنجا را ترک کنم.

باشکوه ترین لحظه تجمع هم به نظرم زمانی بود که با باتوم به ما ضربه میزدند و ما نشسته بودیم و سرود "ای زن ای حضور زندگی" را میخواندیم.

از حضور زنان دیگر و اینکه دیگران هم از این تجمع اطلاع داشتند احساس شادی عجیبی داشتم. واقعا باشکوه بود.لذت این شکوه آنقدر بود که هیچ ناراحت کتک خوردن نبودم و دوست نداشتم آنجا را ترک کنم.

عکس العمل مردمی که رفت و آمد بودند چطور بود؟

اکثرا فقط نگاه میکردند ولی بعضی بودند که وارد تجمع میشدند و از کسانی که کتک میخوردند حمایت میکردند و راه را باز میکردند که ما بتوانیم از آنجا دور شویم.

نظر شما در مورد برگزاری تجمعات و استفاده از سیاست خیابانی در حرکت های جنبش زنان چیست؟

از نظر من اطلاع رسانی از طرق دیگر بهتر و کم هزینه تر از تجمعات است. حرکتهایی مثل کمپین یک میلیون امضا بسیار مهمتر است. من از آن روز به بعد سعی میکنم در مورد تبعیضات قانونی اطلاع رسانی کنم.

بهناز مهرانی نيز آن روز همراه با زنان و مردان برابري خواه در ميدان هفت تير حاضر شده است.

چرا در تجمع شرکت کردید؟

در یک جمله: برای اعتراض به قوانین تبعیض آمیز! از سالهای قبل موضوع زنان دغدغه من بوده است. هشت مارس فراموش کرده بودم در تجمع حاضر شوم٬ بنابراین میخواستم به جبران آن حتما در تجمع ۲۲ خرداد شرکت کنم. در آن زمان به جز عده ای معدود چون خانم کار، خانم عبادی و خانم احمدی خراسانی، با فعالین زنان آشنایی نداشتم و آن تجمع شروعی شد برای فعالیت بیشتر در این حوزه.

از کجا مطلع شدی؟

از طریق برادرم که او هم از طریق اینترنت مطلع شده بود.

آنروز را به طور خلاصه تعریف کنید.

ساعت ۳.۵ به پارک میدان هفت تیر رسیدم. روز عادی نبود. کنار پیرمردی در پارک نشستم. چند خانم آن طرفتر روی یک نیمکت نشسته بودند. از آقایی که کنارم بود پرسیدم: "اینجا همیشه اینقدر مامور است؟" مرد سرش را بلند کرد و گفت: " بله" اما دوباره دقیقتر نگاه کرد و گفت: " نه! امروز فرق میکند." چند مامور از خانمهای نیمکت کناری پرسیدند که برای چه به آنجا آمده اند. یکی از آنها گفت: " آمده ام به اینکه همسرم میتواند چند همسر داشته باشد اعتراض کنم." ماموران آنها را به بیرون از پارک هدایت کردند.

هنوز ده نفر بیشتر نبودیم. از پارک خارج شدیم و پس از یک ساعتی پیاده روی در کوچه های اطراف به پارک برگشتیم. ماموران دوباره از ما خواستند که پارک را ترک کنیم و در مقابل اعتراض ما گفتند: میخواهیم اراذل و اوباش را جمع کنیم!! و با اینکه اذعان داشت که به ما نمیخورد جزء اراذل باشیم ما را از پارک بیرون کرد! ما وارد خیابان شدیم. دیگر کم کم تعداد زنان زیاد میشد. ما درخیابان حرکت میکردیم که ناگهان پلیسهای زن وارد خیابان شدند و شروع به کتک زدن کردند. بعد از کمی تنش با ماموران و نجات یکی از زنان از دست ماموران٬ وارد یک مغازه شدیم و مغازه دار کرکره را کامل پایین کشید. فضا که آرامتر شد از مغازه خارج شدیم و دیدیم دو مرد، فردی را که بعد فهمیدم آقای خویینی است با خود میبرند. زنان آن طرف خیابان ایستاده بودند. پلیس تا ساعت شش که همه متفرق شدند مرتبا تجمعات کوچکی را که تشکیل میشد متفرق میکرد.

چه احساسی از شرکت در تجمع داشتید؟

در تجمعات قبلی که در مورد مسائل دیگر بودند٬ احساس ترس می کردم. اما در این تجمع به دلیل تبعیض حقوقی آشکار بین زن و مرد در قوانین، خشم جای ترس را گرفته بود. حتی به یکی از پلیسهای زن گفتم که این تجمع به خاطر شما هم هست. شما هم مثل ما زن هستید.


نظر شما در مورد برگزاری تجمعات و خیابانی کردن جنبش زنان چیست؟

به نظر من با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی و پرداخت حداقل هزینه ها تجمعات مدنی بسیار مفید است. چون کف جامعه با حقوق خود و همچنین اهداف جنبش آشنا میشود. وقتی افراد از حداقل حقوق خود چیزی ندانند دغدغه جدی برای رفع تبعیض ها هم نخواهند داشت. این تجمعات باعث آشنا شدن افراد معمولی با مسایل زنان میشود.

دلارام علی

چرا در تجمع شرکت کردید؟

زمزمه هاي برگزاری اين تجمع از چند ماه قبل از خرداد به گوش می رسید. من هم مثل بسياري ديگر که در تجمع سال گذشته نيز شرکت کرده بودند، مايل بودم که امسال نيز در اين تجمع شرکت کنم. سال ۸۴، اين روز به عنوان روز همبستگي زنان ايران نامیده شده و من هم مانند ديگراني که تنها يک روز از سال و آن هم روز ۱۷ اسفند يعني ۸ مارس به خيابان می آمدند تا مثل زنان تمام دنيا روزي را که به نامشان بود جشن بگيرند، اين بار مشتاق تر بودم تا براي روزي به خيابان بيايم که روز همبستگي ملي زنان ايران بود. نه به دلايل ناسيوناليستي که بايد يک روز ايراني براي زنان ايراني داشته باشيم، بلکه به اين دليل که فکر میکنم که اين حرکت (يعني حضور در خيابان بدون دادن شعار و تنها با داشتن پلاکارد) حق قانوني و مدنی ترين شکل اعتراضي است که ما بايد از آن استفاده کنيم. نه فقط يک روز در سال، بلکه در هر روزي که بتوانيم خلق کنیم تا صدايمان را به گوش همه برسانيم.

بعضي روزها به زور در تقويم گنجانده میشوند، مثل روز معلم که به خاطر مرگ آيتالله مطهري در تقويم گنجانده شده است. نه اينکه معتقد باشم نبايد روزي به يادبود تلاش معلمان داشته باشيم، اما میگويم اين روز با تصميم مقامي بالاتر از معلمان در تقويم گنجانده شده و معلمان اين روز را انتخاب نکرده اند. اما ۲۲ خرداد يا ۱۸ تير يا ۱۶ آذر روزهايي بودند که مردم آنها را خلق کردند. روزهايي که در هيچ تقويمي نيامده اند، اما در خاطر همه مردم مانده اند.

به هر حال من هم از مدني ترین شکل اعتراض حمايت کرده و در اين تجمع شرکت کردم تا با حضور در کنار ديگر دوستان صدايي را به گوش مردم و مسئولين برسانيم که عمدتاً از شنيدنش اجتناب می ورزند.

تجربه و احساستان را از حضور زنان، حضور پلیس و اتفاقاتی که آنروز افتاد برای ما بگویید.

بعد از ۸ مارس ۱۳۸۴ و برخوردي که نيروي انتظامي در آن روز انجام داد، يعني برهم زدن تجمع و حمله به حاضرين و ضرب و شتم، عجيب نبود که اينبار هم با تجمع، آنهم در ميدان هفت تير که يکي از مهمترين ميادين تهران است، برخورد شود. چرا که اصولاً آنها اعتراض را تاب نمیآورند، آنهم اعتراضي گسترده در زنانه ترين ميدان تهران با مدنيترين شکل ممکن که از تصور آقايان هم خارج بود.

به هر حال ما راس ساعت به محل تجمع رسيديم و در پياده رويي که قرار هم نبود نظم عمومي شهر را برهم زند، روي زمين نشستيم تا مردم پلاکاردهاي ما را ببينند و صداي سرودمان را بشنوند، اما ضربات باتوم امان میبريد. ضرباتي که انگار به قصد جانت پائين میآمدند نه با قصد بلند کردن. بايد بگويم با ديدن اسپريهاي قرمز رنگي که در دست پليسها بود ، کمي هم دچار احساس افتخار شدم. بالاخره آنها هم تلاششان را کرده بودند که براي برخورد با کساني که هر روز طرحي نو در میاندازند، طرحي نو در اندازند، و تازهترين شيوههايي را که پليس فرانسه براي شناسايي معترضين در تجمعات کارگري بهکار گرفتهبود، بهکار گرفتهبودند. اما چند ساعت بعد، زماني که در اوين وقت بيشتري براي فکر کردن داشتم، يادم افتاد که اي بابا ! اگر پليس فرانسه از رنگ قرمز استفاده میکرد به دليل آن بود که مردم آنجا مانتوهاي سياه ره تن نداشتند که قرمزي در آن گم شود. شايد بهتر بود پليس از رنگ هاي سبز يا زرد فسفري استفاده میکرد که حداقل پروژه هایش کاملتر شود!

برگرديم به سوال اصلي شما، گفته بوديد از حضور در اين تجمع چه احساسي داشتم. صداي سرودها که بالاتر میرفت، لرزش صداهايمان نيز بيشتر میشد. نه به خاطر آنکه ترسيده بوديم که البته ترسيدن از ضرباتي که پائين میآيند و از فرق سر تا نوک پايت را میلرزانند چندان هم عجيب نيست٬ بلکه ساده ترين مکانيسم ناخودآگاهي است که هر انساني در برخورد وحشيانه دچارش میشود. اما ما به صدای بکدیگر دلگرم بوديم و به دستي که جاي دستمان را براي نگهداشتن پلاکاردها می گرفت. آن هم زمانی که دستمان از ضربات باتوم شکسته بود.

برخورد پليس زن در آنروز چگونه بود؟ حرفهایی که بین شما رد و بدل شد چه بود؟

به هر حال ما به خيابان هدايت شديم. يادم میآيد وقتي در حال طي کردن خيابان به سمت مفتح بودم، البته شايد بهتر باشد بگويم در حال هدايت شدن به سمت مفتح بودم، دختري را ديدم که روسری اش در دست زني بود که لو را می کشید تا به سمت ماشین ببرد و ناگهان صداي دوستي را شنيدم که گفت اگر قرار است فردا در خانه دستگير شوم، میخواهم مرا هم حالا ببرند. و ديدم که سراسيمه به سمت ماشين میرود. داد میزد که ولش کنيد. به چه جرمي او را گرفته اید و اينگونه میکشيد. اما حرفي رد و بدل نمیشد. حرف وقتي معنا دارد که دو طرف در موقعيتي برابرباشند نه وقتي که يکي اسپري فلفل و باتوم در دست دارد و ديگري تنها حنجره اش را. اما گاه صداهايي میشنيدم. حرفهايي که ميان عابريني که جرئت میکردند که از پليس بپرسند که چه اتفاقي افتاده رد و بدل می شد و پليس جواب میداد که اين عده آمده اند که کشف حجاب کنند و عجبا که روسريهايي که از سرمان میافتاد در دست پليسهايي بود که قرار بود هدايتمان کنند! يادم میآيد صداي زني را شنيدم که رو به يک پليس زن داد میزد خودت هم زني ما حرف هم را میفهميم، حرف ما حرف تو هم هست. اما پليس زن فرياد میکشيد من مثل شما نيستم. انگار فراموش کرده بود که زن است و انگار از ياد برده بود خاطرات زندگي خودش، مادرش و خواهرانش را. يا بهتر است بگويم درگير قدرت شده بود. و قدرتطلبي گاه عجيب آدمها را عوض می کند. به هر حال حضور پليسهاي زن، شاهدي بود بر حدسهايمان که اين بار قرار است دستگير شويم. چرا که به لطف حکومت اسلامي پيش از اين پليسهاي مرد از دست زدن به ما زنان معذور بودند، اما اينبار خواهران میتوانستند که ما را در آغوش بگيرند و دهانمان را ببندند تا نگوئيم که شما هم مثل ما زن هستيد.

نظرتان در مورد برگذاری تجمعاتی به این شکل و خیابانی کردن جنبش چيست؟

چيزهايي که پيش از اين گفتم، گوشه هایی از وقايع آن روز بود، اما من هنوز هم مثل خرداد ۸۵ فکر میکنم برگزاري تجمع در خيابان حق ما است. حقي که قانون هم براي ما محفوظ شمرده است. دراصل ۲۷ قانون اساسي ذکر شده است که هر گونه تجمع بدون سلاح در کشور آزاد است و در اين سالها تنها کساني که با اسلحه به تجمع میآيند پليسها هستند. فکر میکنم هنوز هم اگر تجمعي حق طلبانه در خيابان برگزار شود٬ من در آن شرکت خواهم کرد، چرا که وقتي يکبار به خيابان آمدم، ديگر به خانه برنخواهم گشت. البته شايد اينبار لازم باشد به جاي با هم بودن، سرود خواندن و پلاکارد بالا بردن خانه به خانه براي جمع کردن يک ميليون امضاء راهی شویم که میگويد: ما عقی نشيني نکرده ایم، در خيابانها مانده ایم و تاکتیک خود را تغییر داده ایم.

Post a comment