zeinabz.jpg

یادم می آید مهر ماه بود که دختری با ایمیل زنستان تماس گرفت و از 2 ترم تعلیقش از دانشگاه گفت . نوشته بود که دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه تهران است. زیر نامه ، نام زینب پیغمبر زاده به چشم می خورد . آن موقع نمی شناختمش! جسته و گریخته در زنستان یا سرمایه مطلب هایی از او خوانده بودم ! آن هم به لطف ژیلا بنی یعقوب که با حرکت جالبی که برای گرفتن مطلب از خارج از تحریریه ثابت سرمایه به راه انداخت فرصت تجربه کردن و گسترده کردن حلقه دوستیهایمان را به ما جوانترها داد! اما جدای از آن گویا زینب خود حکایتی بود در کمپین ! می گویم بود نه اینکه حالا نباشد که باز هم هست اما آن روزها کمتر به پرو پایش می پیچیدند ! هفته ای 200 با 300 امضاء می گرفت . و من حسرت این قدرت کلام را می خوردم و رابطه برقرار کردنش با دیگران ! در یکی از جلسه های سایت کمپین دیدمش ! وقتی گفت زینب پیغمبر زاده هستم من و مریم حسین خواه انگار که ارشمیدس شده بودیم و چیزی را یافته بودیم با خوشحالی گفتیم : زینب تویی ؟! شور و هیجانش رنگ جلسه را عوض کرد ! و بعد از آن روز بود که حضور زینب را پر رنگ و پر رنگ تر دیدم ! تا آن روز کذایی دستگیری اش در مترو !

پس از آن زینب فعال و فعال تر شد و هر روز انگیزه بیشتری می یافت تا اینکه در ماه زنان ، مارس یا همان اسفند خودمان ، همراه 33 یار عزیز دیگر ما راهی اوین شد!شاید آن بار با حضور آن همه بزرگ در کنارش زیاد زمان برایش کش نیامد ! و شاید آن 4 روز چندان اوین را لمس نکرد چون 33 نفر بودند ! اما حالا یک هفته شده و احتمالا برای زینب با آن همه حرکت و فعالیت ماندن در آن فضا سخت تر شده است ! در واقع نه از برای آنکه زندانی راهی است که انتخاب خودش است بلکه از آن جهت که بر او سخت گرفته اند ! حتی لباس و دارو هم از او دریغ شده است ! و نگرانی برای پدر و خواهر و برادر هم افزون بر آن!

نمی دانم چرا با ما این طور می کنند زینب؟! خودت نگاه کن ! از زمانی که تو در مترو دستگیر شدی تا به حال هر ماه یک بحران تراشیدند برایمان؟! چرا زینب؟! مگر اعتراض با اعتراض فرق دارد؟! شکستن حرمت انسانی که زن می نامند او را چه با کشیدن موی او از زیر چادر و چه با لگد زدن و به زندان افکندن او برای درخواست آنچه که از بدیهی ترین حقوقش است از گناهان کبیره است دیگر ؟! مگر نه؟!

راستی زینب یاد حرف مادرم افتادم که دیروز گفت : با خواندن نام تو هم شرم سراغشان نمی آید انگار! زینب پیغمبر زاده !

می دانم که همین امروز ، فردا از اوین بیرون می آیی و باز هم هستی ! این یادداشت را هم نوشتم تا بگویم که به یادت هستیم و تنها نیستی و پدرت بداند که تنها نیست و تا بدانند که تا زمان آزادیت نامت را تکرار خواهیم کرد خواهر! راستی زینب قکر می کنی ماه بعد چه اتفاقی بیافتد ؟!