زنان خوش خبر و نويدبخش

در ميان انبوهي از خبرهاي تلخ و نگران‎كننده مربوط به خشونت و جنگ و كشتار كه امروز از خاورميانه به گوش مي‎رسد، باز اين زنان هستند كه با ابتكارات انساني، حركات مدني، حيات‎بخش و صلح‎جويانه‎ي خود، ما را به آينده اين منطقه پرآشوب و خونبار اميدوار مي‎كنند. روزي مي‎شنويم كه عده‎اي از زنان فلسطيني، اسرائيلي و لبناني دور هم جمع شده‎اند و تلاش دارند با مذاكره و تعامل و ابتكارات تازه، راه حلي منصفانه و عملي براي پايان بخشيدن به جنگ‎هاي طولاني بين جوامع خود بيابند.

روزي ديگر مي‎شنويم كه عده‎اي از زنان شجاع و آگاه افغان به‎رغم احياء قدرت طالبان‎ها در گوشه و كنار افغانستان و به‎رغم تداوم افكار و فرهنگ طالباني، و حضور نظامي نيروهاي خارجي، اميدوارانه در تلاش هستند با داير كردن مدارس، كارگاه‎هاي آموزشي، انتشار مجله و برنامه‎هاي راديويي، دريچه‎هايي به‎سوي زندگي سالم و توام با آرامش و آزادي را به روي مردم بگشايند.

روز ديگر خبردار مي‎شويم كه عده‎اي از زنان عراقي مي‎خواهند در ميان شعله‎هاي آتش و خشم و خون برخاسته از ويراني و اشغال نظامي و تعصبات مذهبي و كشتارهاي فرقه‎اي (و ناامني و بيكاري به‎خصوص براي زنان)، يك برنامه تلويزيوني راه‎اندازي كنند كه بلندگوي نداي حق‎طلبانه‎ي زنان در عراق و ساير جوامع ستمديده خاورميانه باشد. اين زنان از رشد فزاينده‎ي نيروهاي واپسگراي خشونت‎طلب در عراق به وحشت افتاده‎اند و مي‎بينند كه عراق نيز چون عربستان، سودان، افغانستان و تاحدي ايران، به عرصه استيلاي بنيادگرايان مذهبي تبديل مي‎شود كه تلاش دارند قبل از هرچيز به نام شريعت و مذهب، حقوق زنان را پايمال كنند و قوانين خانواده در عراق را (كه به‎طور نسبي از پيشرفته‎ترين قوانين در منطقه بود) حتا به سطح وضعيت جوامع عشيره‎اي و قبيله‎اي پيشامدرن به عقب برگردانند. اين زنان عراقي مي‎گويند مصمم هستيم كه در ساختن برنامه‎هاي تلويزيوني خود، از همكاري فعال خواهران ايراني بهره جوييم، چراكه تجربه‎هاي مشترك و دردهاي مشابه ما در همسايگي هم، ما را به آموختن از زنان پيشرو ايران نيازمند كرده است.

به‎نظر مي‎رسد زنان ايران امروز در پرتو تمدن كهن و آموزه‎هاي نويني كه ايرانيان طي 150 سال تلاش براي استقرار حكومت قانون، مردم‎سالاري و تجدد به‎دست آورده‎اند، توانسته باشند به‎رغم سلطه‎ي كمابيش مداوم استبداد پدرسالارانه، نمودارهاي قابل توجهي از رشد، آگاهي و جنبش حق‎خواهي را در منطقه و در ديدگاه‎ جهانيان به نمايش بگذارند. يكي از اين نمونه‎هاي قابل تحسين از حركات زنان ايراني، كمپين جديدي است براي جمع‎آوري ”يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيض‎آميز“ و ايجاد تغييرات و اصلاحات در قوانين تحقيرآميز عليه زنان. حركتي كه به‎طور سنجيده و با روشي كاملا مدني و دنياپسند ـ و واقع‎بينانه ـ سازمان‎دهي شده است.

اعتماد و اتكاء به خود

امروز در ايران، در منطقه خاورميانه و در عرصه‎ي بين‎المللي فضاي نامساعدي غلبه دارد، فضايي آكنده از نظامي‎گري، خشونت و سركوب. فضايي كه با تقويت روحيه نظامي‎گري، چهره‎سازي‎ها و نقش‎آفريني‎هاي خشن و جنگجويانه از مردان و زنان، بيش از پيش فرهنگ خشن مردسالاري را تقويت كرده و از زنان و كودكان قرباني مي‎گيرد. با وجود اين اما زنان آگاه و كنش‎گر از پا ننشسته و تسليم اين فضاي مرعوب‎كننده نشده‎اند. آنان هم‎چنان با آزمون و خطا درصدد يافتن شيوه‎هاي تازه و روش‎هاي موثرتر، و كم‎هزينه‎تر براي بهبود وضعيت حقوقي و اجتماعي خويش ـ كه همانا به معناي بهبود وضعيت كل جامعه است ـ مي‎باشند.

جستارهاي زنان فعال به رغم نقايص و اشتباهات (چه بسا اجتناب‎ناپذير)، به‎رغم تنش‎ها و اختلافات دروني (گاه ناگزير و طبيعي و گاه مصنوعي و مخرب)، و به رغم محدوديت‎ها، تهديدها و سركوب‎هاي خشن، اما به سطح اميدواركننده و قابل توجهي از رشد، پختگي و فرزانگي رسيده است. بسياري از آنان به واقعيت بودن در گروه‎هاي مختلف، ضرورت پذيرش و احترام به تفاوت‎هاي ميان خود، و به رقابت سالم ـ به جاي تخطئه‎ي يكديگر ـ تن داده‎اند و هر يك گوشه‎اي از بار مبارزه را براي رسيدن به حقوق انساني زنان به‎دوش مي‎كشند.

گروهي تلاش خود را در عرصه‎ي ”زنان صلح“ سازمان مي‎دهند و فرهنگ جنگ و خشونت و ويرانگري را به چالش مي‎گيرند و گروهي ديگر در ”ميدان“ مبارزه عليه قوانين و سنن خشونت‎بار قرون وسطايي چون سنگسار متمركز كرده‎اند يا براي حق ورود زنان به استاديوم‎هاي ورزشي و رفع تبعيض و خشونت‎هاي مشابه تلاش مي‎كنند. برخي در حوزه نظر و عقيده و مباحث فقهي، الهيات‎شناسي مذكر و فقه سنتي و پدرسالار و تفسيرهاي مردسالارانه از متون ديني، فقهاي حاكم را به نقد مي‎كشند و تلاش دارند براي ياري رساندن به اصلاح در حقوق زنان به اصلاح در فقه و شريعت ـ كه مبناي اصلي قوانين فعلي را تشكيل مي‎دهد ـ بپردازند.

گروه ديگري عمده‎ي انرژي خود را در جهت روشنگري و آگاهي‎بخشي از طريق انتشار مجلات "زنان" ، "حقوق زنان" ...و سايت‎هاي اينترنتي و كلاس‎ها و كارگاه‎هاي آموزشي به ترويج فرهنگ و ارزش‎هاي سكولار و فمينيستي متمركز كرده‎اند و لازمه تحقق كامل حقوق زنان ايران را در تغييرات بنيادي در قانون اساسي و جدايي دين از دولت مي‎دانند و در نتيجه زنان را به مشاركت در يك جنبش اجتماعي ـ سياسي همه‎جانبه تشويق مي‎كنند. بخش ديگري از جنبش زنان در كنار همه‎ي اين تلاش‎ها، با كاربست روشي ابتكاري در مركز ”زنستان“ و ”هستيا“ و ”كانون زنان“، براي رسيدن به ”تغيير براي برابري“ حقوقي، به جمع‎آوري يك ميليون امضاء همت گمارده است... به‎هرحال همه‎ي اين تلاش‎ها خواسته يا ناخواسته، مكمل يكديگر و لازم و ملزوم هم هستند. به‎نظر مي‎رسد اغلب گروه‎هاي زنان فعال در ايران آموخته‎اند كه تنها كار گروه خود را ”كارستان“ قلمداد نكنند و تنها گروه خود را تمامي جنبش زنان فرض نگيرند و تنها خود را قيم و نماينده‎ي ”راستين“ و ”رهبر“ جنبش زنان نپندارند، بلكه فروتنانه، واقع‎بينانه و به دور از فرقه‎گرايي و تعصب در رقابتي سالم و سازنده، هر يك به دوخت و دوز گوشه‎اي از ”لحاف چهل تكه“ نهضت حق‎خواهي زنان پرداخته و متوجه باشند كه تنها در پوشش تماميت اين ”لحاف چهل تكه“ است كه گروه آن‎ها نيز در كنار بقيه گروه‎ها خواهد توانست از تهاجم سرما و سوزش خشونت شه‎پدري در امان بماند.

نقاط قوت اين كمپين

كمپين يك ميليون امضاء براي اصلاح قوانين نابرابر (كه ثمره و ادامه‎ي حركت 22 خرداد است)، هم از لحاظ تاكتيكي و هم به‎طور استراتژيك در خدمت آينده‎اي است كه در آن قدرت‎ها، فرصت‎ها و امكانات اجتماعي بر مبناي تفاوت‎هاي جنسي و گرايش‎هاي جنسيتي تقسيم نمي‎شود. به‎نظر مي‎رسد اين حركت عمدتا به ابتكار فعالان نسل جوان زنان شكل گرفته و بهترين نوشته‎هايي نيز كه تاكنون در توضيح و تحليل اين حركت خوانده‎ام از نويسندگان جوان و كنشگر تاكنون ناشناخته و كمتر شناخته‎شده‎اي است كه به اين نسل تعلق دارند.(1)

اين حركت از مرزها و قيد و بندهاي ايدئولوژيك، مكتبي و مذهبي فراروي كرده و براي حل مسائل زنان به‎جاي آن‎كه در آسمان‎ها و تئوري‎هاي مجرد سير كند، در زمين سخت و البته با روش‎هاي ملموس و فرايندهاي عيني دست به گريبان است. اين حركت با نگرش‎هاي رايج مذكر و نخبه‎گرا كه گويا عده‎اي روشنفكر آوانگارد همه‎چيزدان كه همه حقيقت را كشف كرده و بنابراين همه‎ي راه‎حل‎ها را فقط در چنته خود دارند و با فداكاري اين راه‎حل‎هاي ”منحصر به فرد“ را به ميان ”توده ناآگاه“ مي‎برند تا توده مردم را از جهالت و ستم رهانيده و به بهشت رهنمون شوند، فاصله گرفته است.

در اين كمپين آن‎چه مد نظر است تماس مستقيم، گفتگو، ديالوگ و مفاهمه، مذاكره و آموزش دوطرفه بين كنشگران و مردم است. در اين‎جا روشنفكر يا كنشگر و كوشنده‎ي جامعه‎ي مدني، به‎جاي ”همه‎كاره“ و ”همه‎دان“ بودن به يكي از هزاران بازيگر فعال تبديل مي‎شود. محتوا و برآيند نهايي اين حركت اما حاصل درآميزي متقابل اين كنش و واكنش است، نه آن‎كه فعال جامعه‎ي مدني (كنشگر) همه هزينه‎ها را بپردازد و ”مردم عادي“ نظاره‎گري منفعل باقي بمانند.

به ياد دارم كه خود چگونه در تماس‎گيري، گفتگو و پرسش و پاسخ با مردم عادي در شهرها و روستاهاي آسياي مركزي (به‎خصوص آذربايجان) شوروي و پس از شوروي، بسيار چيزها آموختم. گاه ”مردم عادي“ به اندازه چند كتاب به من درس جامعه‎شناسي، انسان‎شناسي و روانشناسي داده‎اند و من فروتني امروز خود را در مواجهه با مباحث اجتماعي و در مقايسه با احساس يقين و تعصب و همه‎چيزداني پيشين خود در مقام يك استاد جوان و ناپخته‎ي دانشگاهي (كه فقط مجهز به تئوري‎هاي مدون در كتاب‎ها و فعاليت‎هاي دانشجويي در محدوده دانشگاه‎ها بود) مديون همين تماس‎هاي ”چهره به چهره“ و كار ميداني يا ”كوچه به كوچه“ با مردم مي‎دانم. من انواع متنوع درك‎ها از فمينيسم، انواع درك‎ها و كنش‎ها از مذهب و دين، انواع درك‎ها از سوسياليسم و كاپيتاليسم، و انواع درك‎ها و رفتارهاي پدرسالارانه و مردمحورانه را از همين مردم ياد گرفتم. از اين‎رو بر اساس اين تجارب شخصي، بسيار اميدوار هستم كمپين يك ميليون امضاء با وجود روش ”كوچه به كوچه“ به خيلي از فعالان و كنشگران ما بسيار چيزها از واقعيت عيني و ملموس جامعه خواهد آموخت تا از پرتو اين آموزش‎ها، فعالان جنبش زنان بتوانند به جاي اين‎كه جدا از مردم، خود را به تندباد و آتش بسپارند و تمامي هزينه‎ تحول‎بخشي را بر دوش بكشند، در كنار و در پيوند با مردم به حركات عملي‎تر، و وسيع‎تر (كه با فشار و بازيگري خود مردم همراه باشد) دست بزنند، در نتيجه هم هزينه‎ها را سرشكن كنند و هم افراد و نيروهاي بيشتري را در اين فرآيند سهيم و ذينفع سازند و با اين عمل خلاق و بخردانه، به عمق و وسعت تغييرات بيفزايند.

واقع‎گرايي و پراگماتيسم مثبت

چنانكه نوشته‎ها و مكتوبات فعالان اين كمپين گواهي مي‎دهد(2)، جنبش زنان برخلاف احزاب سياسي، نه قصد براندازي حكومت را دارد و نه قصد قبضه كردن قدرت سياسي را. جنبش زنان فراتر از اين دولت و آن دولت در جهت دگرگوني مناسبات فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي حاكم در مسيري تساوي‎جويانه گام برمي‎دارد. مبارزه زنان مبارزه‎اي عمدتا فرهنگي و حقوقي است يعني مبارزه‎اي كه در بستر تاريخ و نه در ميدان جنگ به پيش مي‎رود. مبارزه‎اي است كه از درون خانه (در آشپزخانه، اتاق خواب‌ و اتاق نشيمن) آغاز مي‎شود و در محل كار (كارخانه و كارگاه و اداره)، در مدرسه و دانشگاه‎، در مسجد و كليسا، در كوچه و خيابان، در تاكسي و اتوبوس، در فروشگاه و رستوران، در پارك‎ها و استاديوم‎ها و گردشگاه‎ها، در مجالس قانون‎گذاري، در دادگاه‎ها، در لابلاي كتاب‎هاي درسي، در روزنامه‎ها و مجلات، ميان اسباب‎بازي‎ها، در لابه‎لاي اشعار و داستان‎ها و ترانه‎ها، در فيلم‎هاي سينمايي و برنامه‎هاي راديو و تلويزيوني، در فضاهاي مجازي اينترنت و خلاصه در همه جا و هر جا كه ديناميسم جنسيتي وجود دارد و ارتباط اجتماعي بين زن و مرد برقرار است اين مبارزه جاري و گسترده است.

زنان مجرب و آگاه ما به تجربه دريافته‎اند كه مردسالاري يك سيستم چند لايه است، نظامي ريشه‎دار و بسيار بغرنچ كه با تغيير اين دولت به آن دولت دچار دگرگوني اساسي نخواهد شد.

ذكر اين واقعيت البته بدين معنا نيست كه به اهميت نقش دولت در وضعيت زنان بهاي لازم را ندهيم. يك مقايسه ساده به اتكاي شاخص‎هاي توسعه انساني (و شاخص توانمندسازي) و ارقام و آمار مستند، شواهد محكمي در اختيار ما مي‎گذارد كه در جوامعي كه ساختار سياسي و دولتي آن دموكراتيك و غيرايدئولوژيك و غيرمذهبي است و اقتصاد آن از پيشرفت و تعادل و عدالت نسبي برخوردار است، و منابع ملي بيشتر صرف رفاه عمومي، آموزش و بهداشت مي‎گردد و نه ميليتاريسم و نظامي‎گري، زنان از سلامت جسمي و رواني و طول عمر بيشتر، حقوق برابرتر، منزلت و موقعيت اجتماعي بالاتر، تحصيلات و توانمندي اقتصادي بيشتر، مشاركت اجتماعي و سياسي وسيع‎تر و ميزان امنيت و رهايي هرچه بيشتر از خشونت جنسي، بهره‎مند هستند. تنها يك مقايسه‎ي گذرا بين وضعيت زنان در نظام‎هاي تجربه شده موجود (نظام‎هاي كمونيستي سابق در شوروي و اروپاي شرقي، چين و كره و كوبا، نظام‎هاي فاشيستي سابق در آلمان و ايتاليا)، و نظام‎هاي سرمايه‎داري مثل آمريكا، يا نظام‎هاي بسته‎‎ي مذهبي (مثل پاكستان، سودان و عربستان و ايران)، در مقايسه با نظام‎هاي شبه سوسيال ـ دموكراتيك (مثل سوئد، نروژ، دانمارك، بلژيك) تا دموكراسي‎هاي ليبرال (مثل آلمان و فرانسه و شيلي اخير) آنقدر گويا و آگاهي‎بخش است كه جايي براي لفاظي‎هاي توجيه‎گرايانه باقي نمي‎گذارد.

خلاصه آن‎كه هدف جنبش زنان نه براندازي اين دولت و آن دولت، بلكه پي‎ريزي مناسبات فرهنگي، حقوقي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي است كه بتواند زمينه و بستر حضور چنان نظمي را فراهم آورد كه به‎طور فزاينده از پدرسالاري و مردمحوري (جنسيت‎گرايي) فاصله گرفته و به سوي تساوي‎جويي، خشونت‎زدايي و رفع تبعيض قدم بردارد.

اهميت قانون و ضرورت قوانين برابر

نقطه تمركز ”كمپين يك ميليون امضاء“ تغيير و اصلاح قوانين تبعيض‎آميز بر عليه زنان است. ظاهرا ممكن است به‎نظر برسد مشكلات عمده و عاجل اغلب زنان ايران مسائل قانوني و حقوقي نباشد و مثلا گراني، بيكاري، مشكل مسكن، دغدغه روزمره بسياري از زنان است. اما اين نوع مشكلات شايد به همان اندازه گريبانگير مردان نيز باشد. اما آن‎چه زنان را به خاطر زن بودن بيش از هر چيز مورد آزار و تحقير قرار داده و يا آسيب‎پذير مي‎سازد، وجود قوانين نابرابر است كه در موراد متعدد آن‎ها را به نيمه انسان يا شهروند درجه دوم تقليل مي‎دهد. زنان مجرب و فعال به‎خوبي مي‎دانند كه داشتن حقوق برابر در مقابل قانون، براي حل مشكلات زنان كافي نيست. اما شرطي ضروري است. بدون حمايت قانون، هر نوع تلاش زنان در جهت توانمندي خويش يا فرهنگ‎سازي و فعاليت در عرصه‎هاي مختلف اجتماعي و خانوادگي، به ناگزير دچار مانع و محدوديت‎هاي مداوم مي‎گردد.

بيهوده نيست كه در جوامع مختلف (اعم از غرب و شرق يا شمال و جنوب) جنبش‎هاي اجتماعي زنان معمولا از مسير جنبش حق‎خواهي آغاز شده است. يعني موضوعات اوليه و انگيزه‎هايي كه زنان را به تحركات اجتماعي دسته‎جمعي و متشكل (و يا حتا منفرد و پراكنده) كشانده است مسئله حق‎‎خواهي بوده است اعم از حق تحصيل، حق اشتغال، حق انتخاب همسر، حق طلاق، حق ولايت و حضانت بر كودكان، حق برابر ارث، حق راي، حق انتخاب كردن و انتخاب شدن، حق انتخاب شيوه زندگي و شيوه عشق ورزيدن، حق انتخاب نوع پوشش، حق امنيت و رهايي از خشونت و آزار جنسي و...

از لحاظ استراتژيك (و به لحاظ اهداف فمينيستي) نيز مبارزه براي كسب حقوق برابر، فضايي به‎وجود مي‎آورد كه بيش از هر چيز ديگر تجربه‎هاي منفرد و پراكنده زنان را به آگاهي جمعي و متشكل و به شكل‎گيري هويت گروهي سوق مي‎دهد و انرژي و خلاقيت منفرد و خصوصي را به نيروي اجتماعي متشكل و عمومي تحول برانگيز كاناليزه مي‎كند. حقوق برابر و قانون عادلانه شرط اوليه و ضروري توانمندي و رهايي زنان است اگرچه شرط كافي نباشد.

تلفيق بومي ـ جهاني

به‎نظر مي‎رسد امروز آن‎چه مد نظر اغلب تلاش‎ها و مبارزات زنان ايراني، از جمله كمپين يك ميليون امضاء، قرار گرفته همانا رسيدن به جايگاه ”شهروندي كامل“ است. شهروندي كه نه تنها حقوقي مساوي با مردان دارد بلكه مي‎خواهد حقوق هر دو جنبس را با معيارهاي بين‎المللي قرن بيست و يكم متناسب و هماهنگ سازد. معيارهايي كه بر اساس مذهب و مسلك خاصي تدوين نشده بلكه ضمن الهام گرفتن از اصول انساني و اخلاقي همه اديان جهاني، از مرز و محدوده‎هاي مذهبي، قومي و ملي فراتر رفته و در دستاوردهاي بشري جهان‎شمولي چون كنوانسيون جهاني حقوق بشر، كنوانسيون جهاني رفع هر نوع تبعيض از زنان (CEDAW) تجلي يافته است.

امروز تلاش‎ها و مبارزات زنان ايران، به‎ويژه كمپين يك ميليون امضاء، در عين حال كه از شرايط تاريخي، فرهنگي و مذهبي و جغرافياي سياسي خاص ايران نشات مي‎گيرد، اما در پيوند و هماهنگي با پيشرفته‎ترين گفتمان‎ها، قوانين و معيارهاي جهان‎شمول و مورد احترام مراجع بين‎المللي (مراجعي چون سازمان ملل و سازمان‎هاي معتبر و جهاني مدافع حقوق بشر) است. زنان آگاه و فعال ما در عين اطلاع و شناخت نسبي از نظريه‎هاي فمينيستي و در عين آشنايي و همكاري با سازمان‎هاي فرامليتي در منطقه و جهان، نه بر مبناي تقليد و نسخه ‎برداري از تئوري‎هاي مجرد و كلي‎، بلكه بر پايه واقعيات و امكانات قابل دسترس و عيني محل زندگي خود اقدام مي‎كنند. آن‎ها ياد گرفته‎اند كه سنگ بزرگ علامت نزدن است پس به تلاش‎هاي مشخص و عملي، به حركات آهسته اما پيوسته در بستر زن‎باوري و فرهنگ‎پردازي زنورانه روي آورده‎اند.

امروز زنان فعال و مجرب ايراني، با درس‎آموزي از مبارزات زنان در نقاط مختلف جهان، به‎خصوص درس‎آموزي از تاريخ و تجربيات مادران و مادربزرگ‎هاي نسل‎هاي پيشين سرزمين خود، دريافته‎اند كه به‎جاي اين‎كه دست روي دست بگذارند و به اميد منجي و نجات‎بخشي باشند كه گويا قرار است از آمريكا و اروپا با پشتوانه بمب و خمپاره برايشان دموكراسي و حقوق برابر بياورد، يا به‎جاي اين‎كه در مقابله با تهديدات خارجي به دفاع و توجيه زورگويان خودي پرداخته و به تسليم‎طلبي در مقابل پدرسالاران وطني روي بياورند، و يا به جاي اين‎كه به اميد گروه‎ها واحزاب سياسي رنگارنگ كه فقط موقع انتخابات و درگيري‎هاي سياسي به ياد مشكلات و حقوق زنان مي‎افتند، منتظر بهشت موعود آن‎ها (از جامعه ”ايده‎آل كمونيستي“ گرفته تا ”دموكراسي ناب سكولار“، ”حكومت ناب اسلامي“، يا جامعه ”بي‎طبقه توحيدي“ يا ”دموكراسي اسلامي“ و...) بمانند، ناگزيرند كه خود دست همت به كمر زده و به سازماندهي و شبكه‎‎سازي برخيزند و در فعاليتي فرهنگ سازانه به رشد خودآگاهي زنان، و به زدودن باورهاي خرافي و تعصبات ناسالم جنسيت‎گرايانه و خشونت‎طلبانه در ميان مردان و زنان بپردازند.

تلفيق روش‎هاي سنتي و مدرن شايد ويژگي خاص كمپين يك ميليون امضاء آن است كه در روند حركت خلاق خود، هم از زمينه‎هاي تاريخي و شيوه‎هاي مرسوم و نسبتا شناخته شده سود جسته مي‎شود و هم از آخرين دستاوردهاي جهاني تكنولوژي عصر اطلاعات. از سويي به منظور جمع‎آوري امضاء، بر روش”چهره به چهره“ و ”كوچه به كوچه“ تكيه مي‎شود كه اين روش از كيفيت بالايي از ارتباط انساني و لذا ظرفيت توليد سرمايه اجتماعي برخوردار است و در تاريخ تلاش‎هاي مدني و سياسي ايرانيان، عريضه‎نويسي، و جمع‎آوري طومار را تداعي مي‎كند. از سوي ديگر با استفاده از اينترنت و فضاهاي مجازي و سايت‎هاي به‎كار گرفته شده بر سرعت و كميت جمع‎آوري امضاها و ارتباطات مي‎افزايد. و از سوي ديگر با پخش جزوات حقوقي ميان مردم كوچه و بازار، ارتباط گذرا و متقابل چهره به چهره را (با افزايش آگاهي)، هرچه بيشتر غنا مي‎بخشد. تلفيق تماس‎هاي مستقيم بين كنشگران با مردم و تلفيق هنرمندانه آن با تماس‎هاي مجازي (از طريق اينترنت)، فاصله موجود بين فضاهاي مجازي با فضاهاي واقعي را به‎طور قابل ملاحظه‎اي كاهش مي‎دهد و از اين طريق به پويايي و ديناميسم اجتماعي و فرهنگي اين حركت قوت مي‎بخشد.

در كنار مزاياي فراوان، يكي از عوارض منفي اينترنت به‎خصوص وبلاگ‎نويسي رايج شده، مي‎تواند ايجاد انفراد و جزاير جدا از هم در جامعه مدني باشد. بسياري از فعالان اگر خود را به فضاهاي مجازي محدود كنند به‎تدريج مهارت ارتباط‎گيري و تبادلات واقعي در آن‎ها تضعيف مي‎شود، در نتيجه انرژي و سرمايه اجتماعي در انحصار حركاتي منفرد، ”خود ـ مركز“ و با دايره‎اي محدود قرار مي‎گيرد و اين در درازمدت به نفع جنبش‎هاي مدني از جمله جنبش زنان نيست. اما استفاده بهينه از اينترنت و تلفيق خلاق آن با روش‎هاي سنتي در فضاهاي واقعي و عمومي مي‎تواند موثرترين بازدهي تحول‎بخش را به همراه داشته باشد.

نه نخبه‎گرايي و نه توده‎گرايي

نكته آخر كه نه نقطه قوت كه شايد نقطه ضعف فعلي اين كمپين باشد نگرش منفي نسبت به نقش نخبه‎ها است كه در نوشته‎هاي برخي از فعالان كمپين تاحدودي مشاهده مي‎شود. ”از پايين به بالا بودن، از خانه به خيابان و از خيابان به خانه بودن، از فضاي مجازي به فضاي واقعي و از واقعي به مجازي بودن“، اين رفت و برگشت‎هاي خلاق كه به‎درستي از نقاط قوت كمپين برآورد شده است نبايد بدين معنا تلقي شود كه حركات و مبارزات از بالا و در عرصه نخبه‎ها بي‎فايده و غيرلازم است. برعكس، تلاش‎ها و مبارزات از پايين و با اتكاء به ”مردم عادي“ مكمل و لازم و ملزوم حركات اصلاحي از بالا (توسط نخبگان) است.

هيچ جنبش اجتماعي، فرهنگي و سياسي در دنيا موفق نشده است مگر اين‎كه هم نخبگان (حتا بخشي از نخبگان حاكم) و هم توده‎ها و جامعه مدني در آن مشاركت، هم‎فكري و هم‎آهنگي داشته‎اند. معني اين سخن آن است كه هم بايد از نخبه‎گرايي و جدايي از مردم و بي‎اعتقادي به نقش و اهميت مردم پرهيز كرد و هم از نخبه‎ستيزي و توده‎گرايي و عوام‎زدگي دوري جست. لابي كردن، مذاكره و چانه زدن (اگرچه نه در توان و استعداد و ترجيح همه فعالان) اما يكي از بخش‎هاي لازم جهت تداوم حركت جنبش‎هاي اجتماعي است چرا كه همكاري و اتحاد نخبه‎ها و مردم در ارتباط ديالكتيكي با يكديگر، عامل نهايي تغيير است. لازم است كه بازيگران صحنه فرهنگ‎سازي و سياست‎پردازي را به‎درستي شناخت و براي نقش و سهم هر يك از آن‎ها در فرآيند تغيير و اصلاح، حساب باز كرد. چه خوش‎مان بيايد و چه نيايد، فرهنگ‎سازي فمينيستي بدون درگير شدن با انواع بازيگران (از طبقات مختلف) و با انواع ديدگاه‎ها و مذاهب و ايدئولوژي‎هاي گوناگون قابل اجرا نخواهد بود.

از عمر نظام كهنه پدرسالاري حداقل پنج هزار سال مي‎گذرد. تنها در پرتو تحولات علمي، تكنولوژيكي، اقتصادي و انقلاب اجتماعي و سياسي و فرهنگي دو سه قرن اخير است كه ظهور يك جنبش جهاني متشكل، با گفتماني مدون (فمينيسم) مهيا شده است. اين جنبش با وجود عمر كوتاه‎تر از سيصدساله خود توانسته است به چالش جدي و سيستماتيك با نظام كهن پدرسالاري برخيزد و به بزرگترين انقلاب فرهنگي و فكري و روانشناختي دامن زند. همان‎طور كه روزي ”برده‎داري“ امري طبيعي و حتا الهي شمرده مي‎شد و امروز به صفحات تاريك و شرم‎آور در تاريخ بشري تعلق يافته، عمر پدرسالاري كهن (و مردسالاري جديد) كه ستم و خشونت و سلطه بر زنان را امري طبيعي و الهي قلمداد مي‎كند نيز دير يا زود به پايان خواهد رسيد. و اين حاصل نمي‎شود مگر با تلاش زنان و مرداني كه به اين حد از آگاهي و تعالي انساني نايل شده باشند كه تحقير و پايمال شدن حقوق زنان و حقوق بشر را بر مبناي جنسيت، نژاد، قوميت و مذهب و عقيده و طبقه اجتماعي ـ اقتصادي، نه طبيعي و نه الهي، بلكه ساخته و پرداخته دوراني موقت از تاريخ بشر و ناشي از مقتضيات مناسبات جوامع بشري پيشامدرن و پيشا دموكراسي بدانند كه ديگر در عصر كنوني و با تحولات علمي، اخلاقي و فرهنگي بشر امروزين، خوانايي و كارآيي ندارد.

مشتاقانه در انتظار آموختن از اين حركت و تصحيح باورهاي خود از آموزه‎هاي تازه فعالان اصلي اين ”كارزار” مي‎مانم، و به سهم خود در عرصه‎هاي بين‎المللي و فرامليتي و فرامرزي براي حمايت جهاني از اين حركت حق‎خواهانه، مدني و انساني (و بهنگام)، تلاش كرده و خواهم كرد. فرآيند اين حركت خود به‎خود مثبت، فرهنگ‎ساز و آگاهي‎بخش است، حتا اگر به اين زودي‎ها به تغيير و تحول در قوانين منتهي نشود.

پانوشت‎:

1 ـ مقاله‎ي خوب و تامل‎برانگيز جلوه جواهري با عنوان ”قانوني كه در قلب مردم نوشته شود به‎حساب مي‎آيد“ و ديگر مقالات مريم حسين‎خواه، بهاره هدايت، فرناز سيفي، گلناز ملك، محبوبه حسين‎زاده، پويه مددي، ايمان مظفري، فريده غائب، مريم ميرزا و كاوه مظفري يا ترجمه‎هاي به‎طور مناسب انتخاب شده‎ي هما مداح، نيلوفر انسان، زهرا عمراني و... منتشر شده در سايت ”تغيير براي برابري“ www.we-change.org

2 ـ مقاله‎ي نوشين احمدي خراساني (”كارزار يك ميليون امضاء: كوچه به كوچه كو به كو“) يا مقاله‎ي فريبا داوودي مهاجر (”رفع تبعيض در گرو تغيير است“ ) و نيز مقاله خديجه مقدم (”كمپين شده همه زندگي ما“)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ـ دكتر نيره توحيدي، استاد دانشگاه و مدير دپارتمان مطالعات زنان دانشگاه كاليفرنيا در آمريكا است. از وي آثار متعدد پژوهشي و كتاب‎هاي گوناگوني به زبان فارسي و انگليسي درباره مسايل زنان منتشر شده است.