مدتي است شعار «نافرماني مدني» به عنوان «راه حلي» مسالمتآميز براي ايجاد تغيير از سوي برخي گروهها با شدت و حدت بيشتري مطرح ميشود و البته با اين معاني: كمكاري، ايجاد نارضايتي، اخلال در نظم اقتصادي، مانعتراشي، دهنكجي به قانون، چوب لاي چرخ گذاشتن، و... اما با عرض معذرت بايد بگويم اين شعار تاحدودي مشكل دارد زيرا اين دستورالعمل بيش از ربع قرن است كه از طريق خود سيستم حكومتي و توسط بلوكهاي سازندهي آن در جامعه مو به مو اجرا ميشود و بهنظر ميرسد هيچ نيروي اپوزيسيون (نيروهاي مخالفي) بهتر از بلوكهاي قدرت، در كمكاري، بياعتنايي به قانون، اخلال در نظم، بيحيثيت كردن ايران در افكار بينالمللي قادر و توانا نبودهاند: شوراي شهر بدون هماهنگي با ديگر نهادهاي ذيربط، به ناگهان طي يك اقدام انقلابي محل نمايشگاه بينالمللي را بر روي شركتهاي توليدي مسدود ميكند؛ يا شهرداريها به يكباره فرهنگسراها را به روي جوانان و فعاليت سازمانهاي مدني ميبندند!! و با اين عمل انقلابي، نافرماني از نوع مدني ميكنند؛ شوراي نگهبان در برابر مجلس نافرماني مدني ميكند و طرحها را مرتب پس ميفرستد؛ نيروهايي كه ميگويند حافظ امنيت و گردش بهتر امور هستند در برابر دولت «نافرماني» ميكنند و به ناگهان فرودگاه بينالمللي را ميبندند و همهچيز را متوقف ميكنند؛ نمونه ديگر، عملكرد اخير اداره گذرنامه است كه به يكباره از دادن پاسپورت به هزاران نفر از شهروندان سرباز ميزند و ناگهان اعلام ميكند تا افراد «كارت ملي» نداشته باشند از گذرنامه خبري نيست!! هرچقدر هم بقيه مسئولان ميگفتند صدور كارت ملي 6- 5 ماه طول ميكشد اما رئيس مقتدر اداره گذرنامه در يك نافرماني آشكار مدني ميگويد به ما مربوط نيست چقدر طول بكشد؟!! مجلس ششم در اعتراض به رد گسترده صلاحيت كانديدها در برابر شوراي نگهبان نافرماني مدني ميكند و دست به تحصن ميزند؛ مجلس هفتم از تصويب برنامه اقتصادي دولت سرباز ميزند تا كار دولت هرچه بيشتر با مشكل روبهرو شود؛ زنان مجلس هفتم عليه زنان مجلس ششم نافرماني مدني ميكنند و همه طرحهايي كه توسط دولت قرار است انجام شود بهدور ميريزند و در يك نافرماني قهرمانانه مدني دوباره از الفبا شروع ميكنند و ميگويند اصلا تعدد زوجات خيلي هم مفيد است!! بايد متوجه بود چنين سخناني چقدر براي ايران در مجامع بينالمللي «وجهه» كسب ميكند!
از سوي ديگر خودروسازان با برنامهاي روانپريش، ميليونها خودرو و موتورسيكلت بر خيابانهاي شهر هوار ميكنند بعد مسئولان نيروي انتظامي بر بستر همان پروژه ناراضيتراشي (نافرماني مدني) ميريزند موتورسوارها را زير ضرب ميگيرند. اداره اماكن بهرغم مخالفت دولت، كارگاههاي توليدي بهويژه توليدكنندههاي لباس و مانتو را بيوقفه مورد باز خواست قرار ميدهد؛ همچنين در راستاي تقويت پروژه ناراضيتراشي و دشمنسازي، برخي نيروها و بلوكهاي قدرت (كه در جايگاه اپوزيسيون قرار دارند) با دخالت مستقيم در زندگي خصوصي شهروندان، دوره به دوره، حمله به جشنهاي خصوصي مردم را در دستور كار قرار ميدهند، تا هرچه بيشتر در مردم طالب آرامش، نارضايتي ايجاد كنند؛ يا زماني ماهوارهها را جمع ميكنند تا بعد به ميزان بسيار زيادتري وارد بازار شود. 25 سال است كه در ماه رمضان «نافرماني مدني» در قالب كمكاري به اوج خود ميرسد و اكثر شاغلان در كارخانهها و ادارات دولتي در اين يك ماه كاملا در نافرماني مدني (كمكاري) بهسر ميبرند و جالب است كه خود مسئولان براي اينكه مردم كمتر كار كنند (و خسته نشوند) مقررات ويژهاي را براي اين ماه وضع ميكنند كه حتيالامكان كسي نتواند كار خود را در اين روزها بهدرستي انجام دهد و بهجاي انجام كار، مدام دغدغه غذا خوردن در خفا و... داشته باشند؛ تازه بگذريم كه خود مسئولان در تقويم رسمي كشور، مرتب «تعطيلات» بازتوليد ميكنند تا مردم هرچه كمتر كار كنند و سيستم «مختل» شود. از طرف ديگر مگر «نافرماني مدني» از اين بهتر ميشود كه مسئولان با هزينه بيتالمال افراد را بيوقفه بورس ميدهند و ميفرستند خارج تا مثلا دكتر بشوند و تخصص بگيرند اما وقتي آنها به كشور باز ميگردند طي يك «نافرماني مدني» و براي ازبين بردن هزينههاي مملكت كه صرف تحصيل آنها شده، چند تا انگ «معمولي» به آنها ميزنند و نميگذارند خدايي نكرده از سيستم «فرمانبرداري» كنند و بخواهند به نفع حركت سيستم كار كنند، و بعد دوباره نوبت گروه ديگري است كه روانه ممالك خارج شوند و... در واقع همه از صدر تا ذيل مملكت در امر اخلال در نظم و گردش كارها و نافرماني و ناراضيتراشي در امور ممكلت حرفهاي شدهاند؛ شايد بتوان گفت كه نافرماني مدني نسبت به گردش منطقي امور كشور، نزد اكثر مردم و حكومت، به يك هنجار تبديل شده است.
از طرفي، بنيادهاي بزرگ اين مملكت با آن هيمنه و قدرتي كه در اختيار دارند هركدام ره خود ميپويند و با ماليات ندادن و جوابگو نبودن به هيچ مقام دولتي، سالهاست كه درحال نافرماني مدني هستند؛ صندوقهاي قرضالحسنه در كار بانكها اخلال ميكنند، بانكها در كار شركتهاي مضاربهاي و همه عليه كسي كه توليدي در اين مملكت راه بياندازد. شركتهاي انحصاري واردكننده چاي خارجي عليه شركتهاي توليدكننده چاي داخلي نافرماني مدني ميكنند (اشتباه نشود منظورم چايكاران بيپشتوانه نيست كه دستي در بلوكهاي قدرت ندارند)؛ ناشران كتاب براي گرفتن مجوز، ماهها به انتظار مينشينند و چه بسيار كتابهايي كه پيش از چاپ، غيرمجاز ميشوند تا خدايي ناكرده يك وقت چرخه توليد و صنعت نشر خوب كار نكند؛ اداره مميزي با قدرت و صلابت در كار توليد و نشر كتاب و زندگي اقتصادي ناشران اخلال ايجاد ميكند. در اين سيل مواج نافرماني و اخلال، نهاد ديگري ميآيد و از اداره مميزي گوي سبقت ميربايد و كالاهاي فرهنگي را كه از سد آن نافرماني وزارت ارشاد گذر كرده و روانه بازار شده توقيف ميكند و با اين نافرماني آمرانهي مدني، بخش وسيعتري از دستاندركاران اقتصادي جامعه را (حتا مؤسسات پخش كتاب يا كاست و فيلم) را با ضرر و زيان مالي روبهرو ميكند. در حركت گستردهي نافرماني مدني و اخلال در امور، همه بخشهاي «اپوزيسيون» (اعم از مجلس، شوراي نگهبان، مجمع تشخيص، وزارتخانههاي مختلف، قوه قضاييه، لباس شخصيها و...) گوي سبقت را از يكديگر ميربايند. حالا در اين ميان اگر فرد يا گروه كوچكي از مردم بخواهند كار خود را ـ نه كار ديگران را ـ خوب انجام دهند و بهطور مستقل در جهت رونق توليد و ايجاد اشتغال و از اين قبيل اعمال «مضره» كاري انجام دهند (و در اين راه خدايي نكرده، نوآوري يا خلاقيتي مرتكب شوند) همه اپوزيسيون بالا عليه او اقدام ميكنند و از همان بالا چوب لاي چرخش ميگذارند و درست براي همين نافرماني مدني و چوب لاي چرخ گذاشتن است كه باعث ميشوند آدمهاي متخصص و مغزهاي اين مملكت كرور، كرور از كشور خارج شوند تا به لطف فرار بيسابقه مغزها، چرخهاي مملكت هرچه كندتر بچرخد. تازه اگر بلوكهاي مقتدر نتوانند با تمسك به بهانهاي داخلي، چوب لاي چرخ سيستم اقتصادي ـ اجتماعي بگذارند، ميروند «چوب از خارج ميآورند» يعني درحاليكه قواي نيرومند نظامي و تسليحاتي به طرز بيسابقهاي در منطقه مستقر شده، ميآيند با توقيف چند شناور و دستگير كردن پرسنل آن و نمايش دادن آنها در تلويزيون دستي دستي مملكت را لب پرتگاه قرار ميدهند، يا از مصارف غيرضروري مانند پروژهي تاسيسات هستهاي براي چوب گذاشتن لاي چرخ روابط ايران با جامعه جهاني سود ميبرند تا شايد كشور هرچه بيشتر در انزوا قرار بگيرد و قراردادهاي اقتصادي با ايران لغو شود و سرمايههاي بيشتري از خاك اين سرزمين به پرواز درآيند.
بههرحال اين دكترين «نافرماني مدني» سالهاي زيادي است كه در ايران بهطور فعال اجرا ميشود (هر 9 روز يك بحران، فراموش نشود و يادمان نرود كه اين كار صرفا براي لجبازي با آقاي خاتمي نبوده چون ما از وقتي چشم باز كرديم اوضاع بر همين پاشنه چرخيده است) مثلا اگر كسي بخواهد براي انجام كاري به اداره يا سازماني مراجعه كند و از بخت بد، با مدير آن تشكيلات كاري داشته باشد، مطمئن باشيد كه مدير آن سازمان فعالانه در حال انجام «نافرماني مدني» (ناراضيتراشي) است چون شما مديري را پيدا نميكنيد كه سر كار خود حاضر باشد؛ در نتيجه براي ملاقات با مدير يا حتا معاونش مجبوريد چندين هفته برويد و بياييد تا آنها را بالاخره سر كارشان پيدا بكنيد. در واقع مديران ارشد اين ممكلت صادقانه و بهطور فعال در حال «نافرماني مدني» هستند و معمولا به نظم و قانون و نيازهاي ارباب رجوع وقعي نمينهند. خلاصه آنكه اين نافرماني مدني را من از وقتي به ياد دارم و عقلم قد داده است همهجا ديدهام (حتا بقال سر كوچهمان اگر كالايي داشته باشد اما از تو خوشش نيايد با اخم و تخم ميگويد: «نوچ، تموم شده» يا اگر به مركز اطلاعرساني مثل كتابخانه و... رجوع كني حتما بايد بداني كه بايد براي انجام يك تحقيق با نافرمانيهاي مدني بسياري بجنگي و بهزور در اختيارت كتابي يا اطلاعاتي قرار ميدهند) خلاصه آنكه انگار در اين ممكلت اكثر افراد از پير و جوان، از مسئول و غيرمسئول بهدنبال رانت اقتصادي و يكشبه ميليونر شدن يا يكشبه تحول ايجاد كردن هستند و بقيهاش، دهنكجي و ابراز نارضايتي و نافرماني مدني است. اصلا سيستم كشور ما گويي بر اساس همين «نافرماني مدني» و اخلال و كارشكني، كاركرد دارد و به نظر ميرسد اگر دست از نافرماني مدني برداشته شود و افراد (از مسئولان گرفته تا مردم) واقعا كار خود را خوب انجام دهند آن وقت است كه سيستم بهطور جدي دچار بحران ميشود. بههرحال شايد تلاش مستمر براي «سازمانيابي مدني» بتواند در ايجاد تغيير و اصلاح ساختاري كمكي كند اما «نافرماني مدني» چه عرض كنم...
تقديم به عادله به پاس فعاليت هاي شبانه روزي يکساله اش
باورم نمي شه که امروز "دستان سبز" يک ساله شد.
انگار همين چندروز پيش بود که من و عادله دنبال جايي براي کار مي گشتيم. هرجا مي رفتيم يک جواب مي شنيديم: "تو مجتمع به خاطر نوع کارتون نمي تونيد جايي اجاره کنيد، بايد يک خونه مستقل يا کارگاه اجاره کنيد".
بالاخره بعد از مدتي دوندگي، يک خانه ي مستقل با اجاره و بيعانه ي زياد پيدا کرديم و شروع کرديم به کار.
در مورد چگونگي تشکيل اين گروه بايد ياد گذشته کنم، روزي که گروهي از زنان را در حياط بزرگ يک خانه ي قديمي ديدم که چگونه هنرمندانه و با سليقه، ابتکارهاي جالبي به خرج داده بودند و کارهاي دستي شان را در آن بازار به معرض فروش گذاشته بودند. ايده ي کار تعاوني و مشارکتي زنان از آنجا شکل گرفت. تعداد زيادي از دوستانم که هر کدام هنري دارند را جمع کردم و پيشنهاد کار گروهي و تعاوني را مطرح کردم که با استقبال رو برو شد و اينکه به جاي بيکار نشستن در خانه و يا صرف کردن انرژي بسيار زياد براي کار خانه که تمامي ندارد مي توان به شکل ديگري اين انرژي را استفاده کرد و لذت برد. در اولين نشست تصميم گرفتيم يک تعاوني با اهداف توانمندسازي زنان، ايجاد کار براي زنان، استقلال اقتصادي و اجتماعي و نهايتاً اعتماد به نفس بيشتر براي زنان ايجاد کنيم. در بين دوستانم عادله که هنرمند قابلي بود و شيريني هاي بسيار خوشمزه و با کيفيت عالي در منزلش به کمک دوستانش مي پخت، به جمع ما پيوست.
بعد از تعيين اهدافمان، گروه اسم "دستان سبز" را انتخاب کردند و قرار شد اولين بازار را براي کمک به زلزله زدگان بم برگزار کنيم و اين کار را به همت گروه کرديم و بازاري راه انداختيم تا درآمد حاصل از فروش محصولات شيرينمان را به کام عزيزاني که در اثر زلزله بم تلخکام بودند کمک کنيم. مبلغ 500000 تومان براي يکي از دوستان که در بهزيستي بم کار مي کرد فرستاديم و از او خواستيم به صلاحديد خودش از اين پول براي کمک به مردم رنجديده ي بم کمک کند. اين شروع با استقبال زيادي مواجه شد که باعث تشويق همه ي اعضاي تعاوني و همينطور برگزار کنندگان بازار شد. چند بار ديگر هم در بازارهاي مختلف شرکت کرديم ولي متاسفانه از آنجايي که
مجوز کار نداشتيم نمي توانستيم به شکل گسترده تبليغات و کار کنيم.
براي مجوز گرفتن و ثبت کردن تعاوني، به اداره تعاون مراجعه کرديم ولي موفق نشديم آنها گفتند به دليل تنوع کاري با تقاضاي شما موافقت نشده! بعد از چند بار مراجعه بالاخره گفتند: شما اول بايد از اتحاديه هاي چلوکبابي و قنادي مجوز کار بگيريد بعد ما به شما اجازه ي ايجاد يک تعاوني ميدهيم. به اتحاديه هاي صنفي قنادي ها رفتيم آنها گفتند اول بايد محلي تجاري داشته باشيد تا ما مجوز بدهيم در غير اين صورت اجازه ي کار نداريد. تلاش براي گرفتن مجوز منوط شد به داشتن جايي براي عرضه ي حاصل کار.
با توجه به اين که ما اصلا سرمايهاي نداشتيم و هر کس با هزينه خودش کارش را عرضه مي كرد، دوستاني که کارهاي دستي هنرمندانه اي داشتند يکي يکي رفتند و تعداد خيلي کمي مانديم که غذا و شيريني درست مي کرديم. بعد از حدودا يک سال دوباره با تعدادي از زنان داوطلب کار و سرپرست خانوار و زنان خودسرپرست، اولين نشست را گذاشتيم که بعد از مذاکرات زياد، تصميم گرفتيم براي شروع کار، هر کس سرمايه اي در حد توانش به عنوان سرمايه ي اوليه براي تجهيز و آماده سازي و پخت شيريني و غذاهاي محلي و سنتي پرداخت کند. با ايجاد هدف مشارکت احساس نزديکي و سهيم بودن بيشتري مي کرديم.
دستان سبز با تعداد 7-8 خانم و سه چهار دختر جوان شروع به کار کرد. کار جديد و شرايط مناسب کارگاه باعث خوشحالي بود و اعتماد به نفس زنان را افزون کرده بود به طوري که آنها مي گفتند: ما ياد گرفتيم چطور کارهاي خانه را با برنامه ريزي قبلي انجام بدهيم و بعد سر کار بياييم و اينجا هم کار کنيم. شوق زنان به همکاري ما را به فعاليت و تکاپوي بيشتري وامي داشت.
طي يک سالي که از تاسيس اين کارگاه مي گذرد اتفاقات جالب فراواني رخ داد. به طور مثال يکي از زنان وقتي به کارگاه آمد، روزي 6-7 قرص اعصاب ميخورد و تحت نظر پزشک بود، روزهاي اول برخوردهاي عصبي و تندي داشت، بعد از يک مدت کوتاه به خاطر شرايط مناسب و برخوردهاي دوستانه و محبتآميز زنان ديگر در کارگاه آرامش بيشتري پيدا کرده و بعد از گذشت يکي دو ماه قرص ها را قطع کرد. او مي گويد حالش خيلي خوب شده و بعضي وقت ها ساعات بيشتري در کارگاه کار مي کند.
و همينطور يکي ديگر از خانم ها که دخترش در دانشگاه قبول شده بود اما به دليل مشکلات مالي نمي توانست ثبت نام کند با دادن وام به او کمک کرديم تا ثبت نام کند. البته آنچه که مسلم است همت زنان است که کار ميکنند و استقلال مالي خودشان به وجود آورنده ي شرايط بهتري براي خود و خانواده اشان است.
زناني که وارد اين کارگاه مي شوند بعد از چند روز تفاوت محيط کار را با ساير محيط هاي کار درک کرده و مي گويند "کارهاي خانه را با برنامه ريزي و سريع انجام مي دهيم تا بتوانيم مدت بيشتري در کارگاه باشيم." هرچند که ما نتوانسته ايم امکانات زيادي برايشان فراهم کنيم.
بعد از مدتي مسئلهي صندوق کارگشايي، وام و کار مشارکتي را مطرح کرديم و گفتيم اين کار هم مشکل موقتي خودتان را حل ميکند و هم مي توانيد به همکارهايتان کمک کنيد، شادي را در چشمان تک تک آنها ديديم.
در اين کارگاه زناني هستند که فقط اجازه دارند در محيط هاي زنانه کار کنند وگرنه از کارکردن محروم مي شوند، هرچند که خانواده نياز مالي زيادي داشته باشد! همچنين زناني کار مي کنند که فقط اجازه دارند همراه دخترانشان به محيط کار بيايند در غير اين صورت اجازه ي کار کردن در بيرون از خانه را ندارند!
خلاصه اينکه امروز يک ساله شديم. يکسال از فعاليت کارگاه مي گذرد. با وجود اينکه در اين يکسال سود کمي داشتيم ولي شادي موفقيت در چهره ها نمايان بود. اکثريت زنان سود اندک خود را به عنوان افزايش سرمايه براي پيشرفت کارگاه اختصاص دادند.
هم اکنون مشکل اساسي ما نداشتن سرمايه براي گرفتن محل فروش و يا محل کار تجاري و گرفتن مجوز است. با توجه به اين که گروه خيلي توانمند و مشتاق ادامه کار است ولي اين مشکلات باعث عدم تبليغات گسترده براي فروش و همينطور نداشتن مجوز باعث عدم پيشرفت کار مي شود. اما مؤسسين اين کارگاه با هدف توانمندسازي زنان فعاليت داوطلبانه خودشان را ادامه خواهند داد.
ايوان مدائن يادگار حضور تمدن پارسي است دردياري كه ساكنانش ، پارسيان امروز را عجم مي نامند و خودرانيز عرب . بسيارند نقاطي كه تاريخ گذشته و كنوني اشان حكايت از صاحبان نا پايا و گونه گون دارد. اما نه شاهان ونه صاحبان ونه حتي ساكنان دير پاي دياران ، هيچ يك مالكان حقيقي آن نيستند. مالك راستين و هميشهء دياران و تمدن ها ي گوناگون ادوار ، هم اوست كه بال پرواز را برخود نبسته و ذهن و نگاه خويش را چونان به جهان دوخته و از جهان چندان بهره برده است كه سير دوران و تغيير دياران نيز هيچ تملكي را از او نمي ربايد. در ميان اين طايفه از مالكان جهان ، منصوره راعي بي ترديد يكي از متمول ترين و بيش اندوخته ترين آنان بود.
او كودكي را درسايه ستون هاي سترگ ايوان مدائن در عراق مي گذراند و در دوران دبستان در هيئتي متفاوت به مدرسه پسرانه اخوت در حومه بغداد مي رود كه دختروار نباشد كه محروم شود از دانش مردانه.!! و بدين گونه سفري غريب در غربت رانيز مي آزمايد.
فصل رفتن به دبيرستان را در سايه كنج هاي خانه كودكي اش دور از آفتاب داغ آن سرزمين و در خنكاي سايه آموزش پدر به آموختن مي نشيند ، كه حضور در دبيرستان پسرانه براي دختران ممنوع بود واز سويي براي دختران ايراني دبيرستاني نيز وجود نداشت. سرانجام در سال هاي آخر دبيرستا ن به ايران بر مي گردد. اما آنجا هم نمي ماند و خود اينگونه تعريف مي كند :" سال هاي 1340 تا 1343 در سرگرداني بين دانشگاه پهلوي شيراز و دانشگاه مون پليه فرانسه و مستقر شدن در تهران گذشت ..." وسرانجام مي ماند كه راه رااز نو آغاز كند و خود انتخاب گر مسير خويش شود.
شهر به شهرگشتن و كشور به كشور گشتن او يادآور كنجكاوي همان كودكي است كه فيلسوفي چيني اينگونه به تصويرش كشيده است كه :" پس از پرسيدن راه شادمانه آواز مي خواند و در جاده پيش مي رفت ." آري بي ترديد همو بوده است ، هم او كه كودك درون خويش را مادرانه حفظ مي كند و به تيمارش مي نشيندتا به گفته خودش :" تداوم حضور كودك درونش ، انسانيت را معنا ببخشد" و طي طريق را چنين آغاز كند:
پس از به پايان رسانيدن تحصيلات خويش ، در سال 1353 در آزمون طرح مدارس تجربي براي تغير نظام آموزش كشور پذيرفته مي شود و به عضويت شوراي مركزي اين مدارس در مي آيد.درسال 1356 به عضويت انجمن پزوهشي پويا كه در مدرسه فرهاد خانم ميرهادي پا گرفته بود در مي آيد . سال 1357 به شوراي كتاب كودك مي پيوندد و تا سالهاي متمادي وحتي در دوران بيماري اخير به عنوان عضو هيئت مديره انتخاب مي شود. يكي از 5 نفري بودكه نخستين حلقه تولد فرهنگنامه كودكان ونو جوانان را به ابتكار خانم ميرهادي درسال 1358 شكل داده است. ازسال 1367 به عوان دبير انجمن پويا انتخاب مي شود و نقد نگاه جنسيتي كتاب هاي درسي آموزش و پرورش را از طريق كارشناسان انجمن پويا پيش مي برد. وسرانجام دغدغه تغير متون كليشه اي كتاب هاي درسي را در قالب طرح ها و پيشنهادات كارشناسانه از طريق انجمن پويا به آموزش و پرورش ارائه مي دهد. اززمان عضويت در شورا سرپرستي و تدريس دوازده دوره كارگاه آشنايي با ادبيات كودكان را عهده دار بود. و دو دوره درسال 1998و2000به عنوان عضو ايراني هيئت داوران جايزه بين المللي هانس كريستين اندرسن انتخاب شد. سال ها ويراستار ايراني مجله Book Bird بود و مترجم بخش اعظم پيام هاي روز جهاني كودك بوده است.
باوجود داشتن مدرك براي تدريس در دانشگاه ،خود مصمم به همكاري با آموزش و پرورش بود و پس از بازنشستگي به تدريس در دانشگاه مشغول شد.
او كه همچنان بر نقش انتخاب گر خويش پاي مي فشرد هيچگاه ازدواج نكرد و خود نقل مي كرد كه پدررا با استدلال هاي برگرفته از طبيعت رها و آزاده خويش متقاعد ميكند كه اونيز انتخاب دخترش را ارج نهد. نقش انتخاب گر وي گويا سر آن داشته كه نگذارد بيماري سرطان از پاي در آوردش وشايد بدين سبب ، پس از5 سال دست و پنجه نرم كردن با اين بيماري و عليرغم رسوخ سرطان در تمامي سلول هاي مهربانش سرانجام در اثر سكته قلبي جان مي سپارد.آري ، تصميم گرفته بود كه مرگش در اثر سرطان نباشد.!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* بخش هايي از اين مطلب در مراسم بزرگداشت منصوره راعي در سراي اهل قلم نمايشگاه بين المللي كتاب در سال 1383 توسط نگارنده ارائه شده بود.