چند روز مانده است به انتخابات ریاست جمهوری. سال 1384، یک ظهر داغ خرداد ماه به دعوت گروهی از فعالان زنان و در اعتراض به تفسیر تبعیض آمیز از واژه " رجال " جمع می شویم مقابل دفتر ریاست جمهوری. عده ی حاضران به زحمت به 100 تن می رسد. تعداد زیادی از این 100 تن هم نه با موضع مشابه دعوت کنندگان، که تنها جهت همدلی با زنان به آنجا امده اند. خود من هم یکی از آنها که به هنگام حرکت هزار بار به خود لعنت فرستادم که جای تو آنجا نیست. اما رفتم تا پشت همجنسانم را که آن زمان فکر می کردم همه در یک سنگر هستیم خالی نکنم. بچه های مرکز هم هستند. همه با هم روی آسفالت داغ خیابان پاستور نشسته ایم. نیروی انتظامی محاصره مان کرده است و خانم اعظم طالقانی روبه روی همه و بر روی صندلی نشسته اند. یادم نمی آید که چه می شود که همهمه ای به وجود می آید. از میان آن همه زن، خانم طالقانی با لحنی مبصر وار و از بلندگویشان فریاد می زنند " خانم احمدی خراسانی شلوغ نکنید" یکه می خورم. نوشین هیچ نمی گوید و می نشیند. قلبم فشرده می شود و خود را کنار می کشم از جمعیت و هزار بار بیش از هنگام حرکت خود لعنت می فرستم که جای تو اینجا نبود.
***
جلسه ی هم اندیشی قبل از 22 خرداد است. مخالفت پشت مخالفت و نوک پیکان متوجه نوشین و بچه های مرکز. سر درد گرفته ام. انتظارم از یک جمع فعالان زنان متفاوت است با جو عصبی ای که در آن قرار دارم. این میان یکی از فعالان می گوید " ما باید طوری رفتار کنیم که نیرو های کیفی مان را از دست ندهیم " نیروی کیفی؟ با خود می گویم لابد این یک اصطلاح جدید فمینیستی است که من ِ جوجه فمینیست از آن بی خبرم. هیچ کس حرفی نمی زند و اعتراضی نمی کند. بخت یارم است که جلوه کنارم نشسته و از او می پرسم که منظور چیست. کوتاه توضیح می دهد جلوه و من خون به صورتمان می دود. تا آخر جلسه خودم را کنترل می کنم که چیزی نگویم. به اندازه کافی فضا متشنج است و فقط افسوس می خورم به حال خودمان که حتی وقتی فمینیست می شویم و دم از تبعیض علیه زنان می زنیم، همچنان عینک مردسالارانه ی تبعیض را روی صورت نگه می داریم و همجنسان و همراهانمان را معلوم نیست بر اساس کدام الگوی من درآوردی به نیروهای کیفی و نیروهای کمی تقسیم بندی می کنیم. باز هم قلبم فشرده شد. این بار اما کمتر درد کشیدم. دیگر پوست کلفت شده ام.
***
دوستی گفت خانم شرکت نقدی بر تجمع نوشته است در سرمقاله ی مجله زنان. خانم شرکت همیشه برایم عزیز و محترم است. گفتم خانم شرکت به گردن همه مان حق دارد. سالها مجله ی زنان و نوشته های او را با جان دل خوانده ایم. اگر چه این روزها دیگر سخت است از میان کوه تبلیغات ِ دستگاه کرم مو بر و لاک و روژلب و نوار بهداشتی در تنها نشریه فمنیستی ایران، چند صفحه مطلب دندانگیر پیدا کرد.
نوشته ی شهلا شرکت را که خواندم دیگر دلم نگرفت. مدت هاست که دیگر از یاران چشم یاری ندارم. فقط افسوس خوردم که ای کاش همچون اویی که آنقدر برایم محترم بود نقدمان می کرد نه تخریب. کنارمان می ایستاد نه روبه رویمان. ایرادهایمان را می گفت نه اینکه طعنه مان می زد. بعد از خواندن مطلب فقط گیج بودم. سوال پشت سوال از خودم. کدام رفتار ما غیر قانونی بود؟ کجای رفتار ما خشونت طلبانه بود؟ مگر ما چه کردیم؟ هرچه کردیم، مگر خودمان پای هزینه هایش نایستاده ایم؟ یعنی ایشان حتی تاب شنیدن و سرودی که خودمان با کمترین امکانات و آنقدر فالش خوانده بودیم نداشتند؟ مگر این گروه کوچک جای کسی را تنگ کرده است؟

نوشین شاید همه ی آنچه را که لازم بود بگویم گفته است. لازم به تکرار دوباره آن نیست . این خطوط شاید تنها گله گشایی باشد و شاید هم درد و دل با دوستانم. خانم شرکت ما را با طعنه انقلابی نامیدند. کاش اول تعریف خود را از انقلاب و انقلابی گری بیان می کردند. شاید از دید ایشان انقلابی بار منفی داشته باشد و انفعال و لابی گری بار مثبت. اما از دید من، نه ما انقلابی گری کردیم و نه اصولن انقلابی بودن _ که از خیلی چیزهای دیگر بودن بهتر است_ شایسته ی تحقیر. دست کم انقلابیون تاریخ پرنسیب هایی داشتند، آرمانی داشتند که حاضر بودند تا پای جان برایش مبارزه کنند. صادق بودند و در یک کلام انسان. انقلابی که می گویید تصویر روزا لوکزامبورگ پیش چشمم می آید و جمیله بوپاشا و لیلا خالد و مرضیه احمدی اسکویی. گیریم که در دنیای سرتاسر آرامش و سرخوشی ِ پست مدرنیستی مان آنها را تروریست بنامند. بگویند که دوران این آدم ها گذشته . که امروزه عصر گفتمان و تساهل و تسامح است و آرمان گرایی دیگر جایی ندارد. چه باک، چیزی از ارزش وجودی آن زنان کم نمی شود. حال وقتی می گویم لابی گر یاد چه کسانی می افتیم؟ چهره چه کسانی پیش چشممان می آید؟

من خود را در حدی نمی دانم که از کسانی که داعیه ی کار فرهنگی دارند بپرسم که تا کنون چه کرده اند. مگر خودم چه کرده ام تا از کسی طلبکار باشم؟ یا مگر کارشناس وزارت اطلاعاتم که دیگران را بازجویی کنم ؟
من اما تعریف کار فرهنگی را در زنانی دیدم که در گروهی کوچک سال هاست که علی رغم اختلافات نظری با هم کار می کنند. من در کنار خود زنانی دیدم که بی ادعا و بی سر و صدا کار فرهنگی می کنند هی هم تکرار نمی کنند که ما کار فرهنگی می کنیم و منتی هم بر سر کسی ندارند. اتفاقن نام شان جزو لیست حرکت خشونت زای غرب زده ها هم هست. من منصوره را دیده ام که کتاب بر دوشش می گیرد و به شهرستان های پرت می رود. سیمین را دیدم که برای کودکان ِ کار ِ پامنار کار می کند. طلعت را دیدم که کارگاه مواجه با خشونت برگزار می کند. زهره را دیدم که مشاوره رایگان برای زنان می گذارد. اگر نام این کارها کارِ فرهنگی نیست پس چیست ؟ من با مقاله های نوشین فمنیست شدم. با ترجمه های فیروزه هم. از پروین کار گروهی را یاد گرفتم. آیا اینها همان غرب زده هایی هستند که رفتار های خشن را از خود نشان می دهند؟ که کار فرهنگی نمی کنند؟

بهتر نیست کار فرهنگی را قبل از زنان دیگر از خودمان شروع کنیم ؟ که خود خواهی و خود شیفتگی و... را که آفت کار های جمعی مان بوده ( از 120 سال پیش که ایرانیان روی آوردند به حزب و گروه ) از خود درو کنیم ؟ که فرهنگ تخریب و تخطئه را در خود از بین ببریم. که خود را یک سرو وگردن بالا تر از همراهانمان نبینیم .که فرهنگ سالار منشانه را از خود دور کنیم و انسان ها را به نیروهای کیفی و کمی دسته بندی نکنیم. کار فرهنگی آیا این نیست که دست کم به آنچه که می گوییم ایمان داشته باشیم و ذره ای به آن عمل کنیم؟


وقتي سايه "ناتواني مدني" بر سر بسياري از نهادهاي مدني سنگيني مي کند انگار آنان که قصد دارند کمي کار کنند و در حاشيه و خارج از هرم قدرت و همسو هاي آن فقط کمي عرصه تنگ و خفه جامعه را بازکرده و خواسته هاي خود را مطالبه کنند سزاوار اتهامات بيشتري هستند، اتهاماتي که گاه از زبان نيروهاي امنيتي ما، گاه از زبان بازدارندگان بي عمل، و گاه از زبان تخريب کنندگان بي هدف، و بالاخره گاه از زبان منتقدان فمينيست ما بر زبان جاري مي شود تا در برابرحرکت هاي مستقل زنان بايستد.

ابتدا با ديدن سرمقاله شهلا شرکت (1) به مثابه نوشته سردبير مجله زنان و روزنامه نگار فمينيستي که به دليل انتقاد به روش ما، خودش و همفکرانش امضا کننده فراخوان تجمع 22 خرداد نبودند، خوشحال شدم. چون بر اين باور بودم که امکان گفتگو و همگرايي در فضاي نقد با در نظر گرفتن تفاوت ها قابل پيش بيني است نه در کناره گيري و شماتت گويي. خوشحال بودم که شهلا شرکت راه اول را برگزيده و با نقد بر روش ما مي خواهد زمينه ادامه بحث و فعاليت هاي مشترک آتي را فراهم نمايد، و چون برخي از ”دوستان“ نيست كه با روش‎هاي غيراخلاقي حتا فرصت دفاع را از ما مي‎گيرند. اما اين خوشحالي ديري نپاييد چون در همان جملات آغازين، خودم و ديگر امضا کنندگان فراخوان تجمع 22 خرداد را در صف "انقلابيون" خطرناک، "خود خدا بين"، "قدرت" طلب و "هدايت کنندگان به دوزخ" ديدم که به زور و "کشان کشان" قصد داريم مردم را به "بهشت" ببريم و از روش و رفتار اصلاحي هم هيچ نياموخته ايم و از کار فرهنگي هم هيچ نمي دانيم!
خب ما مي مانيم و اين همه اتهاماتي که مسلسل وار در همان جمله هاي آغازين برسرمان آوار مي شود. در اين تسلسل واژگاني که از جلوي چشمانم در رفت و برگشت است، به سال‎هاي آغازين انقلاب سفر مي کنم و زخم هاي در پي آن، اوج گيري اعتراضات زنان، سركوبي اعتراضات، بي حقوق شدن هاي زنان مان، تسويه و حذف زنان مان، خورد شدن مادراني چون مادرم از صاعقه تحقير چند همسري و هوو داري و حقوق غير انتخابي مان، از دست دادن هاي بسيارمان و خاطره هاي تلخ و سمجي که نمي گذارند از ياد ببريم شان... در بازگشت، دلم مي گيرد از قلمي که شهد انقلاب را چشيده و به ما اتهام "انقلابي گري" مي زند. شهلا شرکت عزيز! اتهامات غليظي که شما بر صفحه مستند کرديد، لابد راهگشاي گشايش پرونده هاي بسته نشده ما خواهد شد و زخمي که برجاي مي گذارد فراتر از اتهامات حکومتي است. من هم چون شما تاکيد دارم که تنها حکومت ها نيستند که نقش گر دوران اند. اين انديشه و نگاه حکومتي است که گاه از زبان دوستان هم هدف زخمي کاري تر بر دل مي نشاند.

سرمقاله شهلا شرکت، پر از تناقض است و اين شايد ناشي از تناقضات در خواسته ها و روش هاست که گاه ناخودآگاه در روح نوشته ظاهرمي شود و از صحراي کربلا سر بر مي آورد و شايد هم ناشي از روشن نبودن تکليف فمينيست هاي اسلامي ما با خودشان هست که به جاي طي مسيري آگاهانه، به اقتضاي شرايط عمل مي کنند تا "نم نم باران" را بدون "بيم و مقاومت" تداوم بخشند و از زير "رگبار تند باران" جان سالم به در برند. اما خانم شرکت عزيز، من به "بارش مداوم باران" اعتقاد دارم تا ريگ‎زار تفته‎ي سرزمين‎ام، تا كوير تشنه‎ي خاكم، خاكي در آرزوي رستن است و زمين خشک مردسالارانه مان را با نوازش مداوم خود سيراب كند و اي كاش که اين بارش پرنوازش را از تداوم نياندازيم.

اختلاف ما دراينجاست که سبب مي شود برخي مان تنها يک روش (فقط يك روش) را زمينه ساز کار فرهنگي بدانيم و هرگونه روش ديگري که فرا راهمان قرار مي گيرد با اتهام زني کناره زنيم. "سنت گرايي در روش" هم همانقدر مي تواند خطرناک باشد که "هدف فرض کردن روش" به دنبال دارد. تنوع و خلاقيت در روش هم مي تواند بر درگير کردن افراد و گروه هاي بيشتر، حول مطالبات زنان کارساز باشد و به قول شما نخبه گرايانه هم نباشد. تجمع 22 خرداد روشي مسالمت آميز و خياباني براي درگير کردن زنان و مردان کوچه و خيابان بود. آن هم به امضاي بيش از دوهزار نفر که بسياري شان هزينه پرداز کار فرهنگي شان هم بوده اند. اگر انتشارمجله اي وزين چون زنان، يا "رسانه اي کردن" و "شبکه سازي" و " برگزاري کارگاه هاي آموزشي" بتواند کاري فرهنگي محسوب شود چرا تجمع مستقلي که فراخوان دهندگانش سال‎هاست درگير کار مدوام فرهنگي هستند و تنها سالي يک بار ظهور نمي کنند، نمي تواند امري فرهنگي محسوب شود؟

روش ها هدف نيستند که نتايجي سريع را از آنها انتظار داشته باشيم. مگر شما که دست به انتشار مجله مي زنيد آيا توقع داريد که همه زنان را در پروسه کارفرهنگي تان به سرمنزل آگاهي برسانيد که مي نويسيد :" آيا صرف انجام يک عمل مورد نظر است يا وصول به نتيجه ؟" سياست هاي خياباني براي وصول به نتيجه نيست که براي تاثير گذاري بر چشم ها، ذهنيت ها، عمومي کردن خواسته ها و نشان دادن حقارت نهفته در قوانين است. آيا شکستن فضاهاي مردانه شهري، آن هم فقط براي يک ساعت که تنها فضاي زنانه اش را مانتو فروشي ها و آرايشگاه ها و فروشگاه هاي لوازم خانگي اش تشکيل مي دهد کاري فرهنگي نيست؟ سرريز شدن اخبار تجمعي - که بارها غيرقانوني خوانده شد – در خبرها و رسانه هاي پرسانسورمان ـ و حتي نشريه شما ـ کاري فرهنگي نيست؟ به واکنش واداشتن وزير اطلاعات و وزير دادگستري و فرمانده نيروي انتظامي و ديگر مسئولاني که تا کنون حضور مستقل زنان را باور نداشتند و اکنون ناچار به پاسخگويي مي شوند کاري فرهنگي نيست؟
اي کاش شما مي توانستيد همچون روشي که خود پيش گرفته ايد، در پي هدف و مقصود آني از روش هاي ديگر نباشيد يا کمي منصفانه تر ببينيد. شما هيچ مي دانيد که بعد از تجمع 22 خرداد براي شنيدن صداي انتقاد منتقداني چون شما و نقد و نظر در فضاي عمومي هيچيک از امکاناتي که بايد به عموم شهروندان تعلق داشته باشد در اختيارمان قرار نگرفت و با درخواست مان مخالفت شد؟ پيش تر و پيش از تجمع نيز ما "جوجه اردکان زشت" جنبش زنان بوديم و همچنان نيز خواهيم بود. زيرا نه دستي در قدرت داريم و نه نفوذي بر آن، حقوق شهروندي و سالن هاي عمومي هم که جهيزيه "از ما بهتران" مان است.

شهلا شرکت در سرمقاله خود ابتدا از اشتراک در هدف با موافقان برگزاري تجمع مي گويد، يعني "اصلاح قوانين تبعيض آميز" و اشاره دارد که تلاش براي رفع اين قوانين سال هاست که دنبال مي شود و "هرکسي بر اساس تجربه و دانش خود به شيوه هاي خروج از بن بست مي انديشد"، اما کمي پايين تر تاکيد مي کند که "اختلاف نظر در روش به تشخيص اولويت ها و ترتيب بندي مسائل زنان هم بر مي گردد، درست است که مشکلات حقوقي مصاديق عيني تر و مالموس تري در اين حوزه دارند .... اما تجربه نشان داده زير ساخت اين مشکلات، بيش از تاخر فرهنگي قوانين، استحاله زنان در آموزه هاي محدود کننده سنتي، تابعيت خود خواسته آنان از قوانين نانوشته و مسحور شدن با افسون تقديس هاي غلو شده اي است که به نام حقيقت به آنها فروخته مي شود.." بنابراين همان طور که تاکيد دارد بايد شيوه "آهسته و پيوسته" فرهنگي را پيشه کرد تا پس از تغييرات فرهنگي تغييرات حقوقي را دنبال کنيم. خب اين همان گفتمان مردمدارانه است که قرباني را گناه کار و همواره اولويت ها و خواسته هاي زنان را زير مجموعه حل مشکلات عظيم تري مي داند که اکنون زير عنوان فرهنگ بيان مي شود. بي آنکه متوجه باشد که مطالبات حقوقي امري جدا از فرهنگ نيست که يکي را جدا از ديگري به انجام برسانيم. آيا همين بحث تغيير قوانين كه محور اصلي فراخوان بود، دفترچه هاي "تاثير قوانين بر زندگي زنان" که در سطح شهر پخش شد ، مقالات و نظرات گوناگوني که در سايت هاي خبري منتشر شد، حضور گسترده مردمان شرکت کننده و رهگذر و انتشار آنچه زنان در ميدان هفت تير مي خواستند و آنچه بر آنان گذشت در تغييرات فرهنگي موثر نيست؟

ما بر خلاف نظر شما قصد انقلاب در قانون نداشتيم که يک روزه همه ساختارها را دگرگون کنيم و باور داشتيم که صرف برگزاري يک تجمع نمي تواندمارا به مقصود برساند اما از شما مي پرسم آيا پروسه اين حرکت، نمي تواند گامي کوچک در تلنگر زدن به "زنان استحاله" شده اي باشد که شما از آنان سخن مي گوييد؟ شما که اين استحاله شدن زنان را مي بينيد حتما جز انتشار مجله به شيوه هاي ديگري هم مي انديشيد. پس چرا به جاي توصيه به "استحاله در روش" ، به تاثير مثبت ديگر روش ها نظر نمي کنيد؟
شهلا شرکت عزيز آري من بر اين باورم که "امر شخصي سياسي است"، چون قوانين برهمه جوانب زندگي ما زنان تاثير گذار است و تغيير آن و عمومي کردن اين مسئله به شيوه هاي مسالمت آميز ـ و نه الزاما بي هزينه ـ را تاثير گذار بر زندگي زنان مي دانم. هزينه ها و فايده هاي ما را شيوه زندگي مان تعيين مي کند اگر مدعي تلاش فرهنگي براي تغيير موقعيت خودمان و زنان هستيم، به قوانين تبعيض آميز نقد داريم و تغيير آن ها را تاثير گذار بر فرهنگ زندگي مان مي دانيم نمي توانيم نسبت به ساختارهاي تبعيض آميز بي تفاوت باشيم و به راحتي از کنارشان گذر کنيم و هزينه اي نپردازيم. من بارها حلاوت استفاده از ميز ثابت، حقوق ماهانه ثابت و کسب درآمد از طريق فعاليت هاي اجتماعي را به تلخي بي پولي هايش بخشيدم تا دريابم که هرکاري را بهايي است و نمي توانم براي حفظ منافع شخصي ام "روش" را هدف قرار دهم و همه چيز را با هم داشته باشم. آن که مي خواهد از نم نم باران لذت ببرد و لباسش هم خيس نشود، دربرابر رگبارهاي تند هم پناه مي گيرد تا نه سيخ بسوزد و نه کباب.

اگر براي شرکت در تجمع زنان همه سختي ها و هزينه هايش را به جان مي خرم نه به واسطه "قيم وار" انديشي و "رستگار" کردن مردمان و "نمايندگي" کردن زنان که به واسطه نشان دادن حضور واعتراض جمعي ام در جامعه اي است که خودسوزي، خودکشي، و فرار از خانه و روسپي گري و شوهر کشي (به مثابه اشکال فردي اين اعتراض) زنان بسياري را به خاطر خلاها و تبعيضات قانوني به قربانگاه مي کشند. وقتي شکاف بين خواسته ها و داشته ها عميق تر مي شود واقعه اي فرهنگي رخ داده که آماده‎ي سر دادن صداي جمعي است و نامگذاري يک روز و سرود سازي براي آن حتي از سوي "گروهي کوچک"، بهانه‎اي براي بسيج جمعي خودمان و زنان و مرداني است که هرچند در حاشيه ايم اما، در حد بضاعت‎ كوچك‎مان، قدرت آن داريم که فضاي رسمي را به چالش کشيم. آري ما گروه هاي کوچکي هستيم که يکديگر را در همين پروسه هاي فرهنگي و گاه در خيابان مي يابيم نه در پستوي خانه هايمان.

شما با ذکر اين نکته که امر "سياسي شخصي" است به واقع از بيان اين نظر که "امر خياباني سياسي" است به ظرافت رد مي شويد. شايد اعتقاد داريد خيابان جاي زن نيست و هرگونه اعتراض خياباني مستقل زنانه فراروي از نقش هاي زنانه خلوت گاهي است. چون شيوه هاي اصلاحي را با شيوه هاي بي دردسر يکي مي دانيد حال آنکه به نقش جنبش ها واقف نيستيد که نه روياي انقلاب دارند و نه خشونت طلب اند اما براي پيشبرد جنبش قائل به پرداخت هزينه هم هستند. مي پرسيد "واقعا با ايجاد زمينه براي اعمال خشونت آن هم به صورت "علني" چقدر به هدف رسيده ايم؟" از شما مي پرسم حرکت ما خشونت آميز بود يا قوانيني که خشونت را زير سقف خانه هاي ما "پنهاني" و بي صدا بر زنان فرود مي آورند؟ چرا بايد از علني کردن مسائل مان وحشت داشته باشيم؟ ما مگر شهروند اين کشور نيستيم ؟ در کجاي دنيا تجمعات مسالمت آميز، زمينه ساز خشونت هستند؟شما حتي با نقد خود، نه فقط حرکت جنبش زنان، بلكه حركت دانشجويي يا سنديکايي را هم زير سوال برده ايد و متاسفانه ما را به مقلدان شيوه هاي غربي متهم کرده ايد. حال آنکه به ياد دارم که در همان جلساتي که شرکت نکرديد برخي از همفکران شما بر ما ايراد مي گرفتند که 22 خرداد براي چه؟ اگر 8 مارس، روز جهاني زن مي شود به اين دليل است که در آن روز چند زن کشته شدند ما مگر چند زن کشته داده ايم؟ ما در پاسخ از مسالمت آميز بودن تجمع مي گفتيم و شجاعت هزينه پردازي؛ و همان ها بعد تر بر دل مدافعان تجمع اين وحشت را انداختند که کشته مي دهيد چون دستور تير دارند!! خانم شرکت ما قصد انتحار نداشتيم که از خودمان اسطوره بسازيم، من هم مانند شما به شيوه هاي اصلاحي و نه انفعالي معتقدم. اما اصلاح طلبان ما طي دوران 8 ساله شان به رغم شوري که براي اصلاحات در ذهن ها پديد آوردند، همين حرکت هاي مسالمت آميز دانشجويي و سنديکايي را با شعارهاي دوري از خشونت ورزي به انفعال کشيدند. تجمع مسالمت آميز 22 خرداد مگر جز آن بود که توسط پليس و زنان پليسي که شما برايشان دل مي سوزانيد به خشونت کشيده شد؟ آيا واقعا شما به شکل گيري پليس زن اميد بسته بوديد که اکنون بر رفتار آنان تاسف مي خوريد؟ شما که گزارش ويژه يک شماره خود را به زنان پليس اختصاص داديد واقعا بر اين باور بوديد که از اين ساختار سلسله مراتب مردسالارانه، زناني عدالت خواه يا فمينيست بيرون مي آيند يا زناني که براي اثبات توانايي خود و هم طراز بودن شان با مردان، مردانه تر با باتوم بکوبند؟ بهتر است به واقعيت ها دل خوش کنيم نه سريال هاي تلويزيوني پليسي مان که برگردان سريال هاي خارجي در کشورهاي آشنا با دموکراسي هستند و پليس‎هاي زنش را با نگاه و رفتاري انساني نمايش مي دهند.

سرمقاله اي که با اتهام به فراخوان دهندگان تجمع آغاز مي شود و اقدام آنها را "انقلابي گري" و "زمينه ساز خشونت" تفسير مي کند، خواننده را در انتها و در انتظار صدور حکم، بهت زده مي کند، در انتها با چرخشي نرم تيغ انتقاد را به سوي نيروي انتظامي نشانه مي گيرد که چرا "در برابر جمعي از زنان نافي خشونت که براي اعتراضي آرام به کاستي هاي حقوق مدني خود گرد آمده اند" نه "مروت" مي ورزند و نه "مدارا "مي کنند! و من واقعا نمي فهمم ما که از منظر نويسنده، نه اهل مدارا بوديم و نه نافي خشونت چگونه در انتهاي سرمقاله تغيير ماهيت مي دهيم؟! ناهمخواني بحث آغازين با بحث پاياني مقاله را با هيچ توجيهي سازگار نيافتم. جز آن که به نويسنده سرمقاله بگويم که اي کاش همان قدر که شهامت داشتيد و دلايل محکوميت ما را برشمرديد در انتها نيز حکم خود را صادر مي کرديد تا نه به واسطه "توطئه دشمن" که با تيغ مخرب دوست از بازي حذف شويم.

1. "امر سیاسی شخصی است"، شهلا شرکت، مجله زنان ش 133 و آدرس اینترنتی :
http://www.zanan.co.ir/sarkhan/000596.html


گزارش نشست صلح وين ، ژوئن 2006
وقتي که شيرين عبادي جايزه صلح نوبل 2003 را از آن خود کرد ديگر زناني که پيش از اين برنده اين جايزه شده
بودند بي ترديد از افزوده شدن نام همجنس ديگري در کنار اسامي خويش احساس فخر کردند.
وقتي که شيرين عبادي جايزه صلح نوبل را با خود به آيران مي آورد، ديگر زنان ايراني ا فزون براحساس مباهات و فخر همچنين اميدوار شدند که زين پس صداي پاي صلح و برابري را از فاصله اي نزديکتر خواهند شنيد.
غافل ازآن که بحران ها و تحولات سياسي و اجتماعي در جهان ودرايران بسيار پرشتاب تر از نجواهاي آرام صلح وبرابري به پيش مي رود و اين نگراني و دغدغه همچنان درميان مبارزان راه آزادي و برابري و مدافعان حقوق بشر باقي ماند که در اين مسابقه نابرابر، سرانجام سرنوشت مردم ونيز سرنوشت زمين و غنائم خفته در آن به کجا خواهد انجاميد ؟
تخريب ونابودي زمين به بهانه سعادت ساکنان زمين ، کشتاروسرکوب ساکنان زمين به بهانه حفظ سرزمين ، ويراني سرزمين هاي مادري به بهانه استيلاي دموکراسي ، محو حقوق بشر به بهانه حفظ سنت ها، فقر ، بيکاري ، تبعيض ،بهره کشي ، بي خانماني ، و... کارنامه سياه دولتمردان جهان است در پيشي گرفتي بر سپاه جهاني صلح ، برابري ، عدالت اجتماعي و جنسيتي که کارنامه اي جز تلاش و آرمانخواهي نداشته و ندارد
در نبرد نابرابر ميان اين دو جريان ، زنان چونان هميشه پيشتازان عرصه مبارزاتي هستند و هريک در گوشه اي از جهان باري را بردوش کرفته اند.
شيرين عبادي ، که اين بار به عنوان يک زن ايراني- جهاني وارد عرصه مبارزاتي شده بود ، باتکيه بر سنت هاي مبارزاتي زنان ايزان و با بهره گيري از تجاربي که طي ساليان در کنار ديگر همجنسان خويش آموخته بود، پرشورتر و فعالانه تر از ديگر زنان برنده جايزه صلح نوبل پيشنهاد تاسيس " سازمان بين المللي زنان برنده صلح نوبل" (1) را طرح کرد تا يک بار ديکر سنت حرکت هاي شبکه اي و مشارکت گسترده نهادهاي مدني در تصميم گيري هاي زميني و سرزميني به بوته آزمايش جهاني گذاشته شود.
اين پيشنهاد از سوي ديگر زنان نوبل نيز مورد استقبال قرار گرفت و اين سازمان در ماه مي 2006 اعلام موجوديت کرد. هيئت موسس اين سازمان 5 زن برنده صلح نوبل ؛ بتي ويليامز(2)از ايرلند، ريگوبرتامنچوتوم (3)از گواتمالا، جودي ويليامز(4) از امريکا شيرين عبادي از ايران ، وانگاري متايي (5) از کنيا هستند.
اولين برنامه عملي اين تشکل ، برگزاري نشست مشترک نمايندگاني از جامعه مدني ايران و امريکا در شهر وين بود که درتاريخ 6 الي 8 ژوئن 2006 براي اعلام مواضع خويش نسبت به حرکت هاي جنگ طلبانه ،تحريکات نظامي ، تهديد امريکا در استفاده از سلاح اتمي ، نقض حقوق بشر و نقض حقوق زنان برگزار شد.
در اين نشست که به مدت سه روز ادامه داشت نمايندگاني از فعالان اجتماعي در نهادهاي مدني مربوط به زنان ، کودکان ، صلح و حقوق بشر از هردوکشور حضور داشتند و سخنراناني از ايران و امريکا مطالبي ارائه کردند. در پايان نيز بيانيه اي(6) تهيه شد که پس از امضا وتاييد کليه حاضرين در اختيار رسانه ها قرار گرفت.
آخرين روز اين نشست به کنفرانس مطبوعاتي در مقر سازمان ملل اختصاص داشت که شيرين عبادي و جودي ويليامز به نمايندگي از طرف گروه کاري سمينار ، در آن شرکت کردند. درطول اين سمينار 3روزه وطي مذاکرات و بحث و گفتکوهاي طولاني وگاه بحراني آنچه به شرکت کنندگان آرامش و استقامت مي بخشيد اميد به تاثير گذاري اينگونه حرکت ها در پيشگيري از مناقشات نظامي ونيز اميد به اجراي کامل حقوق بشرورفع تبعيض اززنان بود
.در پروسه تدوين نهايي بيانيه ، عليرغم اختلاف سليقه ها که عموما به بحث هاي اقناعي مفصل منجر ميشد ، فضاي حاکم بر جلسات حکايت از دوستي و همفکري ميان نمايندگان دو ملتي مي کرد که هريک از راه هايي بسيار دور وبا تحمل سختي هاو مشکلات بسيار خودرا به وين رسانده بودند تا که در پايتخت کشوري که رياست شش ماهه اتحاديه اروپارابرعهده دارد و نيز زير گوش مقر آژانس بين المللي اتمي ، فرياد صلح و عدالت خواهي سر دهند و بهاي مساوي حقوق بشر ،حقوق زنان ، حقوق طبيعت و صلح جهاني را با آوايي رسا به جهانيان ياد آور شوند.
نقش تعيين کننده شيرين عبادي و نگاه جهاني و همه جانبه نگر وي در طول سمينار، تجسم مدرسه غيررسمي آموزش
"جهاني نگاه کردن و بومي عمل کردن " به ويژه براي شرکت کنندگان ايراني بود.
.
1.Nobel Women’s Initiative
2.Betty Williams
3.Rigoberta Menchu Tum
4.Jody Williams
5.Wangari Maathai
6. متن ارائه شده در اين نشست در شماره 8 زنستان منتشر شده است.


وقتي بيانيه 22 خرداد را امضا کردم، به امضايم و دليل آن اعتقاد داشتم. براي رسيدن به اين دلايل راهي را پيموده بودم. در پامنار يا ناصر خسرو، در جردن يا ولي عصر، در کريم خان يا پارک شهر، همه جا ديده بودم که چگونه زنان به هيچ انگاشته مي شوند. گزارشهاي مکتوب زيادي را خوانده بودم که زجر همجنسانم را بي هيچ دادرسي به تصوير مي کشيدند. کتابهاي کوچک حقوق را که ورق مي زدم بعضي خطوطش برايم پررنگ تر بودند. هر جا لغت زن بود انگار دستي آن را به پايين سوق داده و دستي ديگر بر گلويش فشار مي آورد تا مبادا حرفي از بودن بزند.
به زندگي دوستانم نگاه مي کردم و آنچه آنها را از تمامي زن بودن محروم مي کرد به چشم مي ديدم. اما چيزي که شاهدش نبودم حرکتي بود براي نخواستن، براي اعتراض به وضع موجود. مي ديدم که بسياري بر حسب وظيفه و بعضي بنا بر مد روز که فعاليت در حوزه زنان را نشانه روشنفکري ميدانستند از حقوق طبيعي پايمال شده زنان مي گويند و مي نويسند، فيلم مي سازند. مي ديدم که رنج زني کتک خورده که بنا به حکم دادگاه باز بايد به خانه شوهر بر مي گشت، مي شد موضوع گزارش مجلات.
مي ديدم که برخي روزنامه ها تلاش مي کنند براي به تصوير کشيدن درد زنان بي گناه در آستانه اعدام. اما هيچ کس نمي خواست صدايش بلندتر شود. هيچ کس نمي خواست زمزمه هاي نوشتاري و گفتاري را به سوالي بزرگتر تبديل کند و چرايي آن را از قانونگذاران بپرسد. زيرا آموخته بودند که در ايران، موافق و مخالف، خودي و غيرخودي، هر حرکتي، حتي يک اعتراض مدني يا درخواست حقوق شهروندي را ”حرکتي انقلابي“ يا سياسي تلقي مي کنند و در نهايت الگو گرفته از غرب. و هميشه اين پرسش برايم مطرح بوده که آيا مي دانيم با به ميان کشيدن غرب و شرق و سياسي جلوه دادن حرکات مدني، حقيقت وجود کاستي ها و تبعيض ها را کمرنگ مي کنيم و دستي مي شويم در حمايت از بي عدالتي؟
تجمع 22 خرداد جاي نقد داشت. هر حرکتي، هر عملي از آنجا که انساني ست و احتمال خطا دارد جاي نقد هم دارد. اما اينکه عملي نقد شود به معناي نفي ذات آن نيست. من که به حرمت امضا و اعتقادم، به تجمع رفتم وقتي تعداد شرکت کنندگان را ديدم، وقتي کتک خوردن زنان را ديدم، وقتي ناآگاهي برخي عابران را ديدم، بارها و بارها نه ذات تجمع را که نحوه شکل گرفتن آن را مورد بازبيني قرار دادم. نقدم بر اين بود که بايد زمان بيشتري براي اطلاع رساني و آگاه سازي زنان در جهت آشنايي با نقض حقوقشان در قانون مدني صرف مي کرديم. بايد سطوح طبقاتي مختلف زنان را با نداشته هايشان درگير مي کرديم و در نهايت اعتراضمان را با صداهاي بيشتري به گوش مسئولين مي رسانديم.
اما نقد ديگري که در تمام اين مدت، قبل و بعد از تجمع 22 خرداد، در گفتگو با افراد و يا خواندن نوشته ها، با آن مواجه شدم اين بود که بسياري، زمان را براي اعتراض مناسب نمي دانستند. البته در توضيح زمان مناسب، بيشتر به خطرات احتمالي (به جهت فضاي سياسي کشور) اشاره مي شد و اين برايم جاي تعجب داشت. انگار ما عادت کرده ايم به کارهاي شيک و تعريف شده. مگر نه اين است که سالهاست وضعيت حقوقي زنان در سراسر دنيا کمبودهاي زيادي را متحمل شده است؟ مگر نه اين است که زنان بسياري در ايران بخش عمده اي از زندگي خود را در راهروهاي دادگاه خانواده و پزشکي قانوني طي کرده اند؟ مگر نه اين است که روشنفکران و نويسندگان و قشر فرهنگي و سياسي در کلام و نوشتار، زنها را تاج سر خود دانسته اند و به عمل ريگ کفششان؟ مگر نه اين است که تا به امروز همه و همه، دفاع از حقوق زنان را فقط وسيله اي براي پيروزيهاي شخصي خود کرده اند و حاضر نيستند حتي در تصورشان آنها را به مشارکت بگيرند؟ پس آن زمان موعود چه وقت است؟ آيا کودکان و نسلهاي بعد نيز بايد قرباني همين بي عداليتها شوند تا ما بعد از جواني کردن و گذران زندگي در سکوت، شايد در کهنسالي اعتراضي آرام کنيم و به اميد فرصتي بهتر، حقوق پايمال شده را باز و باز براي آنها به ارث بگذاريم؟
بله، بستر سازي فرهنگي، خرافه زدايي، بالا بردن سطح آگاهي زنان و توانمند ساختن آنها از پيش نيازهاي نيل به سوي اصلاح قوانين مدني ست اما به موازات آن براي رسيدن به اصلاحات مزبور، بياني هم لازم است براي طرح موضوع. و گاه همين بيان، خود در راستاي آگاه سازي جامعه براي پي بردن به نقض حقوق مدني و شهروندي شان است.
ديگر آنکه، ما به سادگي در بازي قدرت به بازي گرفته مي شويم و چون در سطوح پايين آن هستيم به جاي آنکه رو به بالا کنيم و حقمان را بخواهيم، انگشت اتهام به سوي هم نشانه مي رويم و به قولي، جمع کوچکي در مقام اقليت جنبش زنان را تعيين کننده معيناتي براي زنان کشورمان دانسته و آن را محکوم مي کنيم. اما همين ما، جمع کوچک اقليت ديگر را که بدون حضور زنان، قوانين تبعيض آميزي برايشان تصويب کرده اند مورد انتقاد قرار نمي دهيم چون در ساختار قدرت، با خشونت به ما آموخته اند در سطح فرودست خودمان بمانيم و حتي به طور مسالمت آميز هم اعتراض نکنيم.
به هر حال خود دريدن بهتر از دريده شدن است. بي پرده و عريان، با قلمي قرمز، خط بطلاني مي کشيم بر انديشه ها و عشق آنان که تلاش مي کنند گامي بردارند براي انساني زيستن. فعاليتهاي‎شان را غرب زده، هيجاني و انقلابي مي خوانيم براي آنکه روش خود را در تساهل بزرگنمائي کنيم. آري تخريب مي کنيم ديگران را براي آنکه ثابت كنيم اگر تا به حال تغييري بوده از برکت سکوت خردمندانه اصلاح طلبان است. اما هيچ وقت نمي گوئيم در جامعه اي که ديده نمي شوي و نوشته هايت مثل انشاهاي دوران مدرسه فقط خوانده مي شود و فعاليتهايت در جهت فرهنگ سازي اجازه عمل تا محدوده خاصي را دارد، مجبوري که فرياد برآوري که آي آدمها من يک انسانم، مرا ببينيد. ببينيد که من يک زنم اما حقوق برابر ندارم. حق حياتم مشروط است. حق مسکنم، امنيتم، روابط اجتماعيم، تحصيلم منوط به خواست آدمي ديگر است.
فرهنگسازان امروزي ما که تيشه قلم را به ريشه به اصطلاح انقلابيون مي زنند و سالهاست شهرزاد گونه به بازگويي داستانهاي زندگي آدمهاي حقيقي دردمند پرداخته اند، تا به حال کدام قانون را اصلاح کرده اند؟ من 29 ساله شده ام و هنوز مانند روزهاي اولي که مفهوم بي عدالتي را فهميدم، قوانين همانند که بودند. هنوز زنان ما بايد آثار کبودي و سوختگي بر بدنشان باشد تا اعتراضشان به رسميت شناخته شود. هنوز مردان مي توانند متعدد ازدواج کنند و صيغه کنند و زنان در پستوي خانه براي ديدن مادرانشان بايد از همين مردان اجازه بگيرند. هنوز زنان بايد بيشتر کار کنند تا همرديف مردان به حساب بيايند. هنوز مردان معيارند براي سنجيده شدن زنان.
من 29 ساله شده ام و ديگر نمي توانم فقط و فقط بنويسم يا قصه تبعيضات را بازگويي کنم. مي خواهم مرا به عنوان يک انسان ببينند. مي خواهم وقتي در دادگاهي شهادت مي دهم كه ظلمي را ديده‎ام، به حسابم بياورند. مي خواهم در کنار آماده کردن بستر فرهنگي چه براي خودم و چه ديگران، در کنار آموختن و آموزش دادن، با صداي بلند خواسته‎ام را بخواهم، خواستن حق من است. انقلاب نمي کنم. فحش نمي دهم. اما مي پرسم چرا؟ و براي پاسخش جستجو مي کنم. ناجي نيستم اما به خودم، زندگيم و چگونه زيستنم مديونم. و از آنان که در اين تلاش با هم همراهيم آموخته ام معتقدان به روشهاي مسالمت آميزي چون شبکه سازي، رسانه اي کردن، برگزاري کارگاه هاي آموزشي و ...، را صبورانه احترام بگذاريم تا روزي، از برايند همين روشهاي متفاوت به خواست مشترکمان يعني دستيابي به عدالت حقوقي براي زنان برسيم.


خبر را در "کلن" دريافت کردم، درحالي که پسرک از شادي ديدار از سرو کولم بالا مي‎رفت و به آغوشم مي آويخت و من نيز به جد تزوير مي کردم تا تصور کند که اين همان پناه گرم و امني است که مدتهاست هردو در انتظارش بوده ايم . سرخوش در آغوشم آرميده بود و من سرگردان دل به آشوب و بلواي آن روزها سپرده بودم .
دوستان و اقوام که خبر از آمدنم داشتند به دلجويي و خبرگيري، تماس هايي مي گرفتند و من حواله‎شان مي دادم به سايت ها و خبرگزاري ها تا که خود به دروغ به پسرک بگويم که اوضاع عادي است و من روبراه!! هرچه من به او دروغ مي گفتم دوستان و آشنايان هم جنس ، در اين ديار برمن راستي روا مي داشتند. هر چه من بغض هاي فرو خورده ام را پنهان تر مي کردم ، آنها شاداب و پرتلاش مهرباني هايشان را آشکارتر مي کردند. هرچه من از دور بودن رنج مي بردم ، آنها از اين نزديکي ناگهاني در لذت بودند و مروت نشان مي دادند.
دير آشنا و نوآشنا هرکدام ، مهرباني هايشان از شهرهاي دور خيلي دور مي رسيد و به جانم مي نشست. پيغام هاي طنز و جدي، بي ربط و باربط ، پربار و بي بار هرآنچه به نظرشان مي توانست کمک حالي باشد به دستم مي رسيد. غريبه و آشنا تفاوتي نداشت زن بودن و همدرد بودنمان بس بود تا شبکه همدلي زنان پرتلاش ايراني را تجسم بخشد.حمايت ها اعلام مي‎شد، سايت ها و خبرگزاري ها پر مي‎شدند از پيام هاي پشتيباني و مهرباني، نه به نام آشنا بودند و نه به صورت ، اما تماشاي اين جماعت يکدل تنها وتنها يک معنا را القا مي کرد: مفهوم دير آشناي خواهري!
بارها وبارها در اين دوران به اين مفهوم زنانه انديشيدم و بارها و بارها به برچسب ها و عناويني نيز انديشيدم که با آنها برما تاخته بودند تا دوستي ها تبديل به اتهام شود. بارهاو بارها به مجموعه مقالات و گزارش هايي که درمورد تجمع 22 خرداد نوشته شده بود انديشيدم که چگونه اين نوشتن ها و اين بي وقفه نوشتن ها موچب عمومي شدن و شفا ف شدن جريانا ت شد. يکايک زنان زحمتکش و خشونت ديده در آنروز با نگاهي مستدل و محق در مقالات خويش به بررسي يکايک اتهامات و انگ هايي که بدان بهانه برآنها تاخته بودند پرداختند و با رويکردي مدني تمامي خشونتي را که در آنروز بر آنان روا شد تبديل به فضاي گفتگو و تدوين مطالب و گزارش هايي کردند که مستقيم و غير مستقيم دعوت به گفتگو و مدنيت بود.زنان پرتلاش ما درجواب آنان که خواست حق طلاق را به براندازي نرم نسبت دادند و حق شهادت را لابد به ارتباط با بيگانگان و حق فضاوت را نيز....تنها وتنها نوشتند و گفتند تاکه با سلاح قلم و بيان ، تابوي اتهاماتي که در واقع هيچگاه اتهامي نبوده شکسته شود و رنگ بازد.
سهم من نيز ، که نگراني ها و دلواپسي هاي اين دوران را به بركت مروت خواهران دور از وطن تحمل کرده بودم. گرده کشي چمدان چمدان شيريني و حلاوت پيوند و همدلي زنانه بود که بايد به خواهران در وطنم ميرساندم .
به راستي چگونه مي توان قلب هاي تپنده زنان را در هرکجاي حهان دور از يکديکر نگهداشت و چگونه مي توان برائت از گناهي ناکرده را تنها به قيمت دوست نبودن و دوري گزيدن به دست آورد و چگونه برائت از دوستي وهمدلي سلاحي مي شود براي بخشوده شدن در برابر آنانکه که خود دانسته و نادانسته مبلغان جدايي وعنادورزي شده اند.
فضاي گفتگو و و رواج تحليل و مقاله نويسي ، که اين روزها به همت زناني که در تجمع 22 خرداد جضور يافتندو تاوان دادند فرصتي است تا بتوان به عبارات و اتهاماتي که تا کنون مانند شمشير داموکلس بالاي سرمان نگهداشته شده بو د بپردازيم، تا که بي رحمي اين شمشير نيز مانند ديگر ابزار خشونت با سلاح بيان و استدلال، برندگي خويش را از دست دهد و جاي خويش را به رويکردي دهد که معتقد است در عصر مدنيت ، ارتباط و دوستي ديکر جرم نيست ضرورت ز ندگي انسان سرگشته و بي پناه جامعه مدرن است. پايه مشارکت و تحمل دگر انديشي است.
خواهراني که براي يکايک هم جنسان خويش دل سوزاندند و صميمانه به جنبش حقوقي زنان اعتقاد دارند دل خوش کرده اند تا که فخر پيروزي جنبش حقوقي زنان ايران را با هم جنسان ايراني و غير ايراني خويش قسمت کنند اينان بيگانه نيستند دير آشناياني هستند که به حرمت دوستي ها و پايداري ها دلسوزانه ازراه دور در کنارمان بودند .
حالا ديگر به پسرک دروغ نمي گويم آغوشم نه براي او که براي همه خواهران دور ازوطنم جسورانه جادارد. هرچند که پناه امني نباشد.


وقتي نامه مهرانگيز کار(1) را به حشمت الله طبرزدي خواندم قلبم فشرده شد. نه از آن رو که شاهد اين ناملايمات نبوده ام و بي خبر بوده ام از آن چه روي داده است بلکه از اندوه تنهايي و نظاره گري خانواده هاي زندانيان سياسي مان و از بار دشوار اين نظاره گري که بر دوش زنان، دختران و کودکان مان است، به درد آمدم.
نگاه نقادانه مهرانگيز کار به موقعيت زنان، عشق وافرش به اعتلاي حقوق زنان ديارش و تلاش پرثمرش براي به بارنشاندن اين آرزوي ديرينه و همراهي بي دريغش در حمايت از حرکت هاي عدالت خواهانه زنان، تصوير پيشکسوتانه و حمايتگرانه او براي من و بسياري از زنان هم نسل من بوده است که حتي جدايي جغرافيايي هم نتوانسته او را از کنارمان ببرد. براستي نقد و اعتراض مسالمت جويانه و حتي سکوت و بي توجهي به تهمت ها و هتاکي هاي روزگار را از او آموختم، از همان آغاز آشنايي ام با او که با سخنان و نوشته هايش از بهترين آموزگاران زندگي ام شد و فائق شدن بر تلخي هاي دوران را با زندگي اش به من آموخت.
و اکنون وقتي نامه اش را مي خوانم قلبم فشرده مي شود از درد" قربانيان گمنام و خانواده هاي مظلوم" آنان و تلخي و اندوه تنهايي زني که با بيماري سخت، مادري دشوار، و دوري اجباري از سرزميني که عاشقانه دوستش داشت، از شماتت هاي روزگار هتاک وتنهايي اندوه وار و مظلومانه همسر پيرش سيامک پورزند مي گويد و فراموشي قهرمانان مان.
اين اندوه، تصاويرگوناگون دارد. آن را در چهره مادر پيرسال دوفرزند از دست داده به سال 60 همواره مي بينم که زمان گرچه او را پير کرده است اما از او نگذشته و چنان مزارشان را مي بويد و مي بوسد که انگار به تازگي عزيزي از دست داده است، هرچند کمتر حالي ازاو مي پرسند. اين اندوه را در چهره دوست عزيزي ديدم که براي نجات همسرش جهانيان را فراخواند و به نتيجه رسيد، هر چند اکنون تنهايي همنشين اوست. حکايت اين اندوه را در چهره غم آلود همسر موسوي خوئيني ديدم وقتي از بي تابي کودک خردسالش براي پدر مي گفت، گرچه اندوه ما را با لبخندي پيروزمندانه به فعالان جنبش زنان پاسخ داد. اين اندوه را در چهره معصومه شفيعي نيز ديدم. او که در تنهايي پروسعتش با نگاه نگران و مضطربش بر در هرعدالت خانه اي مي کوفت تا عدالت گستري بيابد و شک ندارم که همراهي شجاعانه او با همسرش از نگراني و تنهايي هاي آينده او هيچ کم نمي کند. اين اندوه را در هما زرافشان و کودک بي قرارش ديدم و همچنين در چهره ي دردمند همسر امير انتظام و همسر منصور اسانلو, و در نوشته درد آور حشمت طبرزدي خواندم، و شوک وارد بر خانواده هاي دو روزنامه نگارمان مانا نيستاني و مهرداد قاسمفر را لمس کردم. آن روز که زنان و دخترانمان را در تجمع 22 خرداد دستگير کردند، و دوستان مبارزمان شجاعت هزينه پردازي براي جنبش زنان را در تاريخ مان به ثبت رساندند، چه رنج ها و زجرهايي که خانواده هايشان نکشيدند و چه برخوردهاي هتاکانه اي که با آن روبه رو نشدند، هر چند تجربه مبارزاتي شان در جنبش زنان و هزينه عدالت خواهي زنان پربها شد.
حکايت قربانيان گمنام دگرانديش و همسران دگرانديش زندانيان سياسي قصه پررنج تر تنهايي است. روايت مهرانگيز کار به بيان ديگر، مقاومت حافظه در برابر فراموشي است که در برابر اين جامعه پرشتاب از دستگيري و زنداني و تخريب و توهين و واژگون سازي براي حذف دگرانديشان زبان به سخن باز مي کند و با نقد "خودي و غير خودي" کردن هاي زندانيان، مظلوميت آنان و آسيبي را که به خانواده هايشان وارد مي آيد، صادقانه بازمي گويد و از ما مي خواهد تا فراموش نکنيم، تا در کسوت حقوق بشري هم جداساز نباشيم، تا به جاي حکومت کننده ايفاي نقش نکنيم.
من هم چون بسياري ديگر فراخوان اکبر گنجي براي آزادي زندانيان سياسي را امضا کردم، چون خواسته اي جمعي بود که با ابتکار فردي شناخته شده و تجربه کرده و مقاومت کيش به صدا در آمد و جمعي کثير را به ائتلاف واداشت. البته اقرار مي کنم آنچه انگيزه بيشتر من به امضا شد نام موسوي خوئيني بود چرا که اين بار يکي از مردان بزرگ و سياسي مسلک ما نه صرفا به دليل اعتقادات سياسي اش که به دليل حضور و دفاع از تجمع حق طلبانه زنان و پشت پا زدن به قانون موهبتي مردمدار زنداني شده بود. علاوه بر اين، شايد به دليل پرشتاب بودن دستگيري در جامعه ما، گاه آن که تازه وارد است بيشتر مورد توجه رسانه ها قرار مي گيرد، گستره خبري دستگيري منصور اسانلو با خبر دستگيري روزنامه نگاران مان کمترشد، خبر دستگيري رامين جهانبگلو برآنها پيشي يافت و خبر دستگيري موسوي خوئيني گستره اي ديگر يافت و دراين ميان هم خبر دستگيري بسياري نام ناآشنا محدوده کمتري در رسانه ها يافت، همان گمناماني که تعدادشان اندک هم نيست. جدا از اين، تعلق به يک جنبش مانند جنبش دانشجويي و تلاش فعالان اين جنبش براي آزادي افراد زنداني شده اش مانند آنچه براي ياشار قاجار يا عابد توانچه که اخيرا شاهدش بوديم، يا مانند جنبش زنان که تلاش براي آزادي حاميانش را وظيفه خود مي داند توان قرار گرفتن در بعد خبري رسانه ها را بيشتر مي کند گرچه از بار وظايف مدافعان زنداني سياسي با هر عقيده و مسلکي که باشند و با هر توان و قدرتي که براي مقاومت دارند نمي کاهد.
اقبال جمعي حتي براي آزادي نمادين سه تن از زندانيان سياسي، اين سه روز ويژه ( 23تا 25 تيرماه) را در تاريخ ما و در اين بي تريبوني اندک مان، علاوه بر روزهاي کمپين جمعي براي آزادي زندانيان سياسي به روز همه زندانيان گمنام و خانواده هايشان بدل نمود. فرصت خوبي است تا بدين طريق حافظه هايمان را وا بداريم که دربرابر فيلترهاي جداکننده و فراموشي دهنده، مقاومت و اعتصاب کنند.
دردنامه مهرانگيز کار تلنگري بر وجدان بيدار ماست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. http://www.mehrangizkar.com/archives/000216.php


دو هفته بعد از 22 خرداد, در جلسه ای که برای اعتراض به ادامه بازداشت مهندس موسوی خوئینی در محل سازمان دانشآموختگان برگزار شده بود شرکت کردم. بعد از آن دوشنبه پرحادثه و روزهای مضطرب بازداشت و بازجوئی, توانسته بودم به جمعبندی از حوادث اخیر برسم. اما حضور در جلسه سازمان ذهنم را درگیر شکافهایی میان فعالین حوزه زنان کرد که گرچه بیماری شایع انجمنها, تشکلها, احزاب و جنبشهاست, ولی شاید انتظار از این جنبش بدلیل مختصات خاصش چیز دیگری باشد.
جنبش زنان با اینکه دسترسی حداقلی به امکانات و در مقابل درگیری حداکثری با مشکلات همه جانبه داشته توانسته از بسیاری از جنبشهای همسال خود پیشی بگیرد و به عنوان الگوی حرکتهای اجتماعی عنوان شود. چشم های بسیاری به ایشان دوخته شده که سنت شکنی کنند و سالهای اتحاد درونی شان بیشتر بطول بیانجامد.
نکته ای که این چشم ها را نگران می کند اظهار مخالفت و علنی شدن عدم توافق بر سر اصل برگزاری و شرکت در تجمع 22 خرداد در میان برخی فعالین بوده است. مسأله ای که به نظر می رسید بسیار روی آن بحث شده ولی همانطور که از نامهای زیر فراخوان برمی آمد, نتوانسته بود به انسجامی همه گیر در بین مشارکت کنندگان سابق (سال گذشته) بیانجامد. این مسأله نقدهای جدی ای به دنبال داشت و حمل بر افتراق درونی جنبش شد. به نوبه خودم به عنوان عضوی از مجموعه تحکیم وحدت, چند نکته ای در مورد این عدم توافق و برگزاری آن تجمع به خاطرم می رسد که در اینجا می آورم:
1. عدم مشارکت برخی اعضای البته پرتلاش نمی تواند مخاطره آمیز تلقی گردد. در حیطه جنبشهای فراگیر, و یا هر گونه فعالیت گسترده, نوع و طبقه بندی فعالیت ها خود به خود از جغرافیای منبسطی برخوردار است که بسته به موقعیت و شرایط حتی سنی مخاطبین جهت گیری های خاص خود را می طلبد. هیچ گوشه ای از این نقشه مبسوط را نمی توان حذف کرد. و نباید هم. اما اصولاً انتظار اینکه فرماندار مثلاً فلان استان شمالی, بتواند سفیر در فلان کشور شود, و یا بخشدار فلان ناحیه جنوبی گردد, کمی ناممکن است. درعین اینکه تمام این مناطق احتیاج به مسئول و هماهنگ کننده دارد, و برآیند همه ساختارسازی ها به نقطه مشترکی ختم خواهد شد, و آن مثلاً تأمین رفاه و پیشرفت جامعه است. در جنبش زنان هم مثلاً یکی استاد دانشگاه است, فلان مبحث تئوریک را با دورنمای آزادی خواهی و رفع تبعیض تدریس می کند, یکی حقوقدان است و در اقصی نقاط کشور از حقوق زنان مهجور دفاع می کند و یکی هم در تهران در بطن پر تب و تاب حوادث است و فکر می کند تداوم برگزاری یک تجمع در یک روز می تواند انسجام بخش و حرکت آفرین باشد و در میان تراکم اخبار و خباثت سانسور, روزنه ای بگشاید. چرا باید منتظر باشیم که اینها همگی ذیل یک فراخوان را امضا کنند در حالیکه پیش فرض بر این است که امضا نکنند مگر اینکه خلافش ثابت شود. مسلماً در صورت هدفمندسازی و اتخاذ مواضع مشترک, قدرت حرکت ها بیشینه می شود, اما باید پذیرفت که این حالت دائمی نیست و نمی تواند باشد. بلکه تنها استثنایی است مطلوب در میان جمیع ناهمسازی های معروف. در عوض می توان بر تعداد پرشمار و افزون دانشجویان و جوانان شرکت کننده اشاره کرد که محملی برای طرح خواسته هایشان یافته و از آن استقبال کردند. و البته به خاطر بسپاریم که چشم امید هم بدان بسته اند.
2. با توجه به تصلب شریانهای اطلاع رسانی و مخدوش بودن ارتباط با توده مردم, متراکم شدن مطالبات در میان فعالین حوزه زنان حد فاصلی میان ایشان و مخاطبین شان ایجاد کرده است که برگزاری تجمعات مسالمت آمیز می تواند تا حدودی از عوارض این نقیصه بکاهد. همچنین در این مقطع که یکی از تنها ابزارهای باقیمانده برای بیان اعتراضات مدنی, برگزاری تجمعات مسالمت آمیز است, و به جهت اشتراک استفاده از این ابزار با برخی نیروهای سیاسی حاضر در عرصه (از جمله فعالین دانشجویی و کارگری), و نیز همگونی اهداف و شرایط فعالیت¬های اجتماعی سیاسی میان ایشان, نقطه ی اشتراک قابل قبولی ایجاد می شود که می تواند زمینه ساز تداوم همکاری, نزدیکی جنبشها و ثمربخشی آنها گردد.
3. علنی شدن اعتراضات زنان بدان شکل که مثلاً در 22 خرداد صورت میگیرد, به درجات مختلفی نیروهای سیاسی را برمی انگیزد تا مسئله زنان را از ویترین فضای انتخاباتی خود بیرون کشیده و موضعگیری رسمی و علنی درمورد آن انجام دهند. موضعی که با استفاده هوشمندانه فعالین این حوزه قابلیت ایجاد مسئولیت و پاسخ دهی احزاب و مقامات را ایجاد می کند. هزینه بر شدن طرح و دفاع از مسائل زنان, به شعارهای پر آب و رنگ انتخاباتی مجال ظهور و عوام فریبی نمی دهد.
4. بروز چالش برانگیز مطالبات نقدهای بی امانی را به دنبال دارد که موجب صیقل یافتن و اصلاح انبوه ادعاهای مبلغین آن می شود. بر آفتاب افکندن مطالبات و تلاقی بی واسطه با مخاطب می تواند راهگشا و سازنده باشد.22 خرداد, شب هنگام, وقتی نهایتاً ما را در يكي از ماشين هاي «ون» نیروی انتظامی به سمت اوین می بردند, گفت وگوهای جالبی هم میانمان رد و بدل می شد. به خاطرم هست که از میان 19- 18 نفر, برخی بودند که واقعاً ربطی به تجمع نداشتند و صرف حضورشان در ساعت 5 بعدازظهر در میدان 7تیر موجب دستگیری شان شده بود. در میانشان خانمی بود حدوداً 40 ساله, متأهل و معلم. او به شدت به حرکت ما معترض بود و شماتتمان می کرد که : می خواهید چه کار کنید؟ زندگی زن همین است که هست. باید تحمل کرد. .. و دلیل می آورد که چون نمی توانید تغییری در وضع موجود بدهید و چون این نتوانستن سالیان سال است که وجود داشته و مبارزات خیلی ها به نتیجه ای نرسیده, پس متوقف کنید, بسازید و زندگی تان را بکنید. مگر می شود زنی بدون اجازه شوهرش بیرون برود؟!!! .. بحث هایی حول حرفهای او صورت گرفت, ولی نهایتاً خانم معلم گفت: هر کاری هم که بکنید, صدایتان به جایی نمی رسد, شما برای خودتان حرف می زنید, ما هم زندگی خودمان را می کنیم. من وقتی 17 ساله بودم گفتند که گلسرخی را اعدام کرده اند, تا سالها فکر می کردم که چه کار احمقانه ای, مگر کسی گل سرخ را هم اعدام می کند!!!!!!!! می دیدم که بچه ها برای دفاع از آرمان و خواسته هایشان, حالا نه در برابر قائمین قوانین, بلکه با خود مخاطب واقعی شان, رو در رو شده اند و يأس و درماندگي در نگاهشان ديده ميشد!
5. نتیجه چه شد؟ اولاً اینکه بعد از سالها جمهوری اسلامی به طور علنی اقدام به دستگیری گسترده زنان و دختران دانشجو کرد. چنین پرداخت هزینه ای بابت مقاومت و اعتراض مدنی به قوانین و فرهنگ مردسالار, جنبش زنان را از انگ ضعیفی و ناتوانی مبرا کرد و نه تنها خشونت مکتون در نهادهای امنیتی در برخورد با این طیف فعالین آشکار شد و مضحکه هایی همانند آنچه که در همان روز 22 خرداد با اعتراض دولت ایران به نقض حقوق زنان در اروپا (!) صورت گرفت, برملا گردید, بلکه اثبات شد که جنبش زنان نیز در صورت لزوم, آگاهانه قابلیت و شجاعت پرداخت این دست هزینه ها را نیز دارد. باز هم تأکید بر این موضوع ضروری است که این تجمع مسالمت آمیز بود و درصورت عدم هجوم نیروهای پلیس به خشونت کشیده نمی شد و دستاوردهای آن همراه با آرامش میان طیف مبلغین و مخاطبین آن تقسیم می شد. اما هجوم وحشیانه ی نیروهای امنیتی اگرچه موجب پراکنده شدن تجمع آن روز گردید, ولی در نهایت جوی از همدلی و اشتیاق میان فعالین سیاسی, دانشجویی و حتی کارگری ایجاد کرد. تفاهمی که در فضای موجود بدین سادگی میسر نمی آمد.
6. برگزاری تجمعات مسالمت آمیز در دفاع یا اعتراض به مسائل و موضوعات مختلف از بدیهی¬ترین حقوقی است که می توان برای شهروندان یک جامعه دمکراتیک متصور بود. اما البته خود جامعه دمکراتیک یک تصور است, هزینه دادن برای ایجاد یک جامعه دمکراتیک و حتی چند شبی هم زندانی شدن را می توانیم به انبان تجربیاتمان بیافزاییم. ترس از ناشناخته های زندان و هراس از بازجویی ها را با لذت همراهی و تشریک مساعی با بسیار عزیزان راه آزادی بسی دربند مانده بیامیزیم و عیار پايداري برآرمانهایمان را با محک تجربه بیازماییم


سيمين بهبهاني، خاتون جنبش زنان ايران، پيشتاز و نخستين زني است كه به فراخواني كه اكبر گنجي براي آزادي زندانيان سياسي اعلام كرد پيوست. البته اين جاي تعجبي ندارد چرا كه همه‎ي ما در جنبش زنان مي‎دانيم كه سيمين بهبهاني هميشه براي حمايت از هر يك از فرزندان ميهن‎اش پيشقدم بوده و تلاش كرده و بدين سبب همه‎ي ما به‎نوعي مديون حمايت‎هاي مادرانه‎ي او هستيم. هيچ‎گاه از خاطرمان نمي‎رود كه چگونه سيمين بهبهاني در تجمع 22 خرداد سال گذشته با حضورش ما را از ضرب و شتم و درگيري رها ساخت، و هرچند 22 خرداد امسال در ايران نبود تا كنارمان باشد و قوت قلب‎مان، اما از راه دور نيز حمايت‎اش را از ما دريغ نكرد، بي‎شك وجود پشتوانه‎هايي چون اوست كه ما را اميدواري مي‎بخشد. از اين‎رو من نيز به عنوان يكي از بي‎شمار زنان ايراني كه سروده‎هاي سيمين بهبهاني را در مراسم مختلف زنانه همراه ديگر زنان با صداي بلند خوانده‎ام به استقبال خانم سيمين بهبهاني ـ يار هميشگي جنبش زنان ـ وفراخوان انسان دوستانه آقاي اكبر گنجي مي‎روم و خواهان آزادي مردان دگرانديش زنداني و رفع نگراني از خانواده‎هاي آنان مي‎شوم.

براي موسوي خوئيني: تنها بازمانده‎ تجمع 22 خرداد زنان
علي‎اكبر موسوي خوئيني تنها بازمانده‎ي تجمع 22 خرداد در زندان، از زمره‎ي مردان آزادانديش و مدرن ايراني است كه از حقوق عادلانه و انساني زنان به دفاع برخاسته‎اند. موسوي خوئيني با حضور مسئولانه‎اش در تجمع قانوني و مسالمت‎آميز ميدان هفت تير، زنان هم‎وطنش را به آينده‎ اميدوارتر ساخت. موسوي در واقع سمبل خيل پرشمار مردان دگرانديش ايران است مرداني كه از حقوق گسترده و ناعادلانه‎اي كه قوانين موجود (براي اختيار كردن 4 زن عقدي و بي‎نهايت صيغه) به آن‎ها تفويض كرده نه تنها بهره نمي‎گيرند بلكه دوش به دوش زنان هم‎وطن‎شان در الغاي قوانيني چنين تحقيرآميز و نابخردانه، فعاليت مي‎كنند، مردان فرهيخته‎اي كه در طول 25 سال گذشته با صرف عمر و جواني خود در راه تحقيق و ترجمه‎ي متون دست اول فمينيستي بر غناي معرفتي و دانش علمي جنبش زنان ايران افزوده‎اند، مرداني كه هر امكاني اگر داشته‎اند مثلا اگر مجله‎ يا روزنامه‎، يا سايتي در اختيار دارند لااقل بخشي از آن را براي انتشار مسايل و مشكلات و دردهاي زنان كشورشان اختصاص مي‎دهند، مردان فرهيخته‎اي كه اندوخته‎هاي علمي و تجربي‎شان را در طبق اخلاص به زنان سرزمين‎شان هديه مي‎كنند و از قضا همين خيل پرشمار مردان دگرانديش ايراني در فعاليت‎هاي مستقل زنان هم‎وطن‎شان، كمترين دخالت را كرده‎اند و در قبال همه‎ي اين خدمات صادقانه، توقع و انتظاري نداشته‎اند.
ادامه‎‎ي بازداشت مهندس موسوي شايد بدين خاطر است كه اميد حمايت مردان از جنبش زنان را به ياس مبدل سازند و نيز به مردان آزاديخواه گوشزد كنند كه بايد حمايت و پشتيباني از خواهران‎ و مادران‎شان را فراموش كنند.

براي منصور اسانلو: بازمانده‎ي اعتصاب مسالمت‎آميز كارگران شركت واحد
مردان دلسوز جنبش سنديكايي كشور (ياران منصور اسانلو در سنديكاي شركت واحد اتوبوسراني)، همپاي همسران‎شان در تجمع 22 خرداد ميدان هفت تير شركت كردند و دلسوزانه به خواهران هم‎وطن خود ياري رساندند، آن‎ها با حضور دلگرم‎كنند‎ه‎شان تجارب ارزشمند خود را از جنبش سنديكايي كشور به زنان هم‎وطن‎شان هديه كردند تا جايي كه همسران‎شان نيز جزو بازداشت‎شدگان در اين تجمع بودند.
حضور فعالان جنبش سنديكايي كشورمان در تجمع زنان نه تنها دلگرم‎كننده، كه حامل پيام تاريخي است: پيام وحدت نيروهاي فرودست جامعه، نويد همدلي افراد حاشيه‎ و بي‎حقوقي جامعه، بشارت همبستگي نيروهاي درجه‎ي دوم، جنس‎ دومي‎ها، پيام دوستي و همپايي جنبش دانشجويي و جنبش سنديكايي با جنبش حق‎طلبانه‎ي زنان اين مرز و بوم، پيامي كه روز 22 خرداد را به‎خاطر همين ياري‎ و همدلي‎ها، در تاريخ ما جاودانه مي‎سازد.

براي رامين جهانبگلو: انديشمندي كه از طرح مسائل زنان عار نداشت
مردان انديشمندي مانند رامين جهانبگلو كه گوهر و حقانيت راه كسب حقوق برابر را در دوري از اقتدارطلبي و خشونت و در مسالمت‎جويي آن مي‎دانند و در انبوه آثار مكتوب‎شان به ما زنان عرضه كرده‎اند. رامين جهانبگلو از معدود متفكران مطرح و بلندآوازه‎ي ايراني است كه از پرداختن به مسايل زنان ابايي نداشته است تا آن‎جا كه فروتنانه پيشقدم مصاحبه و گفتگو با زنان پيشكسوت فمينيست ايراني شده و در كتابي كه از مجموعه‎ي گفتگو‎ي او با صاحب‎نظران تهيه كرده است برخلاف بسياري از كتب مشابه، با زنان شاخص فمينيست نيز به مصاحبه نشسته است.
رامين جهانبگلو در مصاحبه‎اي و در پاسخ به پرسشي در مورد نيازها و ضرورت‎هاي جنبش فمينيستي ايران مي‎گويد: ”... براي اين‎كه بتوانيم روابط متعادلي بين زن و مرد برقرار كنيم راه درازي در پيش داريم. من فكر مي‎كنم آن‎چه بايد در دنياي امروز با آن مبارزه كرد ارزش‎هاي مردانه است و اميد دارم كه فمينيست‎ها و زناني كه طرفدار آزادي زنان هستند آن ارزش‎ها را دو مرتبه تكرار نكنند. يكي از آن ارزش‎ها اقتدارطلبي است... برخي فمينيست‎ها تندروتر هستند ولي برخي ديگر اعتقاد دارند مي‎شود در چارچوب‎هاي سياسي جامعه مردسالار كار كرد.... و حتا در حكومتي كه رئيس جمهورش مردسالار است مي‎شود به نفع زن‎ها كار كرد... به‎نظر من اين تفكر درست‎تر است تا اين‎كه در يك راديكاليزم تندروانه‎ي ذهني و سياسي قرار بگيريد. در عمل من خودم موافق اين هستم كه حتا د رايران زن‎ها بيايند و هرچه بيشتر در جامعه مدني مشاركت كنند و از طريق مسالمت‎جويانه حقوق‎شان را بگيرند“ (زن، معمار جامعه‎ مردسالار ـ 10 گفتگو از شبنم عظيمي، نشر اختران، 1384، ص 120-127)
به‎هر روي، اين سه مرد، نماد كوشندگان مستقل جامعه‎‎ي مدني هستند زيرا مفهوم جامعه‎ي مدني بدون آزادي تجمع، آزادي فعاليت‎هاي صنفي و سنديكايي و آزادي انديشه ممكن نخواهد بود.


فرمانده انتظامي تهران (آقاي سردار طلايي) در جلسه‎ي شوراي شهر، درباره تجمع مسالمت‎آميز 22 خرداد و ضرب و شتم در اين تجمع گفته‎اند كسي مورد ضرب و شتم قرار نگرفته و پليس فقط از خودش دفاع كرده است (اعتماد ملي، چهارشنبه 14 تيرماه 85). من به‎عنوان يكي از زنان شركت‎كننده در اين تجمع قانوني و صلح‎آميز از سردار طلايي مي‎پرسم: آيا نيروهاي مستقر در ميدان هفت تير كه با حمله به زناني كه در پارك نشسته بودند و با باتوم و لگد و اسپري‎هاي اشك‎آور به سر و بدن آن‎ها كوبيدند به‎راستي از خودشان دفاع كردند؟ من در روز 22 خرداد به همراه چند هزار نفر از زنان و مردان عدالت‎طلب در ميدان هفت تير چيزي جز انبوه سپاهيان رزم‎ديده، جز نابرابري نيروهاي انتظامي (نيروي نابرابر در مواجهه با تجمعي صلح‎آميز) نديديم. من آن روز خشونتي دور از انتظار و چنان غافلگيري كننده و بي‎رحمانه‎ ديدم كه از سوي نيروهاي مستقر در آن ميدان گرد آمده بودند، آن هم براي كتك زدن چند هزار زن و مردي كه مانند 22 خرداد سال گذشته، از پيش اعلام كرده بودند مي‎خواهند به نشانه‎ي اعتراض به نابرابري در قوانين خانواده، در كمال آرامش و متانت گرد هم آيند.
جناب آقاي سردار طلايي، در خلوت تنهايي‎تان به قضاوت بنشينيد، به انبوه عكس‎ها و تصاويري كه در اكثر سايت‎ها و روزنامه‎هاي اينترنتي وجود دارد مراجعه كنيد، و ببينيد آيا واقعا ما زنان اصلا در توان‎مان بود كه با آن خيل عظيم نيروي نظامي و انتظامي درگير شويم، به‎طوري كه آن‎ها مثلا مجبور باشند از خودشان دفاع كنند؟
آقاي سردار طلايي، شنيده‎ام كه شما درباره‎ي تجمع مسالمت‎آميز زنان در اسفند سال گذشته (در پارك دانشجو) كه توسط لباس سبزهاي يگان ويژه به‎شدت مورد خشونت قرار گرفت شد، اظهار داشته بوديد كه چون زن‎ها در ”پارك“ نشسته بودند، به لحاظ قانوني نيروي انتظامي حق نداشته آن‎ها را مورد ضرب و شتم قرار دهد. اگر موضع شما اين است و به اصل 27 قانون اساسي مبني بر آزادي تجمع‎هاي مدني اعتقاد داريد پس شايد گزارشاتي كه به دست شما مي‎رسد بي‎طرفانه نيست، چون اين دفعه نيز ما در ”پارك“ ميدان هفت تير بر زمين نشستيم و فقط سرود خوانديم، آن هم سرود زنانه‎اي كه نسيم صلح و مسالمت در فضا مي‎پراكند، اما برخي از زنان و مردان نيروي انتظامي برخلاف همه قواعد و قوانين داخلي و بين‎المللي ما را با باتوم و لگد، آن‎چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند كه پس از سپري شدن دو هفته كه به اتفاق ديگر خانم‎ها به پزشكي قانوني مراجعه كردم هنوز آثار كبودي و ضرب و شتم بر بدنم (به‎خصوص تورم ساعد دست چپ‎ام) وجود داشت و يكي ديگر از شركت‎كنندگان، بر اثر ضربات ماموران از ناحيه گردن و ستون فقرات آسيب‎ديده به‎طوري كه از آن روز تاكنون درد مي‎كشد، با عصا راه مي‎رود و از نگهداري نوه‎اش ناتوان شده است.
ما زنان شركت‎كننده در تجمع آنچنان از حركت تهاجمي و خشونت‎آميز برخي نيروهاي مستقر در ميدان متعجب شده بوديم كه باور كنيد در آن لحظات درد ضربات باتوم از يادمان رفته بود، به‎طوري كه براي نمونه خود من در كمال حيرت فقط ايستاده بودم و درحالي كه ضربات باتوم بي‎وقفه بر تن و بدنم فرود مي‎آمد به زنان نيروي انتظامي مي‎گفتم مگر ما چه حرف ناپسندي مي‎گوييم؟ داشتم براي يكي‎شان توضيح مي‎دادم كه ما حق برابر ديه، حق برابر شهادت، حق برابر طلاق و حق ولايت فرزندان‎مان را مي‎خواهيم، ما حق مادري‎مان را مي‎خواهيم، حقي كه شما هم اگر روزي مادر شويد از بي‎حقوقي خود به فغان خواهيد آمد، اما مي‎دانيد كه چه جواب گرفتم، هيچ، فقط ضربات باتوم بود كه بر سر و بدنم مي‎نشست، تنها كاري كه مي‎توانستم انجام دهم حائل قرار دادن دستانم بود كه لااقل به سرم آسيبي نرسد.
آقاي سردار طلايي، انصاف بدهيد نيروهاي نظامي و انتظامي كه ما را اين‎طور با سنگ‎دلي و شدت زدند، شايد در مقابل سخنان به‎حقي كه از دهان ما جاري مي‎شد از خودشان دفاع كردند (فقط مي‎گفتيم ما عدالت و برابري مي‎خواهيم) وگرنه ما در حد و اندازه‎اي نيستيم كه بتوانيم با ماموران هيكل‎دار و آموزش‎ديده‎ي مستقر در ميدان درگير شويم، زيرا اساسا چنين هدفي در مخيله ما زنان و مردان شركت‎كننده وجود نداشت. چراكه زنان كوشنده‎ي ايران طالب صلح و آرامش و مدنيت هستند. آري زن آگاه هم‎وطن شما به حقانيت خود و خواسته‎هايش ايمان دارد، بنابراين چه جاي خشونت باقي مي‎ماند. ما فقط مي‎خواهيم كه مشكلات‎مان را در فضايي مسالمت‎آميز در سطح شهرمان مطرح كنيم، ما مي‎خواهيم دردهاي‎مان را با مردم كوچه و خيابان در ميان بگذاريم، آيا اين‎ها جرم است؟ ما در روز 22 خرداد فقط كتك خورديم و با چشماني متعجب و دردآلوده نگاه‎شان كرديم و روي زمين افتاديم.
آقاي سردار طلايي، وقتي برخي از افراد نيروهاي انتظامي به ضرب كتك، ما را از پارك به وسط ميدان كشيدند و ديديم كه در آن‎جا عده‎اي را دستگير كرده و در ماشين‎هاي سفيد انداخته‎اند، به‎طرف ماموري كه نزديك در آن ماشين ايستاده بود رفتم و داشتم مي‎گفتم مگر چه خطايي مرتكب شده‎ايم، اما مي‎دانيد جواب‎اش چه بود، ناگهان از فاصله‎ي 10 سانتي‎متري توي صورتم اسپري سوزناك پاشيد و من از آن لحظه ديگر جايي را نمي‎ديدم انگار هزار تا سوزن به تخم چشم‎ام فرو كرده بودند، ديگر متوجه نبودم كه چه مي‎شود، آنچنان تنگي نفس و حال تهوع پيدا كردم كه تا ساعتي بعد نيز گيج بودم و بعد هم تا 48 ساعت پس از آن، هر قطره‎ آبي كه به صورتم مي‎خورد، صورتم گر مي‎گرفت و مي‎سوخت و از آن زمان تا دو هفته حتا در خواب سرفه‎هاي شديدي به من دست مي‎داد.
حال از شما مي‎پرسم كه آن مامور نيروي انتظامي كه چنين بي ما را مورد ضرب و شتم قرار داد آيا از خودش دفاع كرده است؟ در برابر چه كسي و در برابر چه خشونتي از خودش دفاع كرده است؟ در برابر زناني كه حتا اين توان را ندارند كه در پستوي خانه‎شان در مقابل خشونت‎هاي خانگي از خودشان دفاع كنند؟ كه اگر زن ايراني مي‎توانست لااقل در محيط خانه در مقابل خشونت و كتك از خودش دفاع كند (يعني اگر قوانين موجود عادلانه مي‎شد و از زنان حمايت مي‎كرد، يا لااقل اين همه قدرت به مرداني كه خشونت مي‎كنند تفويض نمي‎كرد) آن‎گاه اين همه آمار رو به افزايش خودسوزي زنان و فرار دختران و قتل‎هاي ناموسي را شاهد بوديم؟
جناب آقاي سردار طلايي، ما شهروندان اين ديار، در همين تهران چه بسيار روزهايي كه در ترافيك مانده‎ايم چون مثلا فلان مقام و مسئول مملكتي مي‎خواسته با اتومبيل و محافظ از آن خياباني كه من مي‎خواستم عبور كنم، عبور كند، از اين‎رو ما را مدت‎ها در ترافيك نگه داشته‎اند كه فلان مقام دولتي با امنيت كامل از محل كارش به منزل برود.
سال‎هاي متمادي است كه دولت ـ مردان كشورم براي هر مناسبتي كه صلاح مي‎دانند تظاهرات راه مي‎اندازند و نه يك ساعت كه بسا يك روز كامل چندين و چند خيابان را قرق مي‎كنند و شما را موظف مي‎كنند كه كليه مسيرهاي منتهي به تظاهرات دولتي را مسدود كنيد، حال از شما مي‎پرسم مگر ما هم شهروند اين مملكت نيستيم، مگر ما ايراني نيستيم كه حق نداريم فقط يك ساعت در پاركي بنشينيم و از انبوه مشكلات‎مان سخن بگوييم، سخني كه نه به حاكميت سياسي ربط دارد و نه به هيچ مقام ديگر؟
وجدان و انصاف شما را قاضي مي‎كنم و ازتان مي‎پرسم آيا اين عدالت است كه دولت هر وقت اراده بكند همه‎ي فضاي شهر ما را در اختيار بگيرد ولي ما شهروندان حتا نتوانيم يكي - دو ساعت در سال در پاركي در شهر خودمان اجتماع كنيم و سرود بخوانيم؟ آخر اين منصفانه است؟ مگر ما چه فرقي داريم با مقاماتي كه فقط عبور و مرورشان باعث مي‎شود ساعت‎ها ما را در ترافيك منتظر نگه دارند؟ يعني ما هيچ حقي نسبت به فضاي شهرمان، شهري كه در آن به‎دنيا آمده‎ايم و زندگي مي‎كنيم نداريم؟ به واقع چرا دولت ـ مردان نمي‎پذيرند كه تجمع اعتراضي از حقوق مسلم و طبيعي شهروندي ايرانيان است.
آقاي سردار طلايي، من شما را به وجدان‎تان رجوع مي‎دهم چون متاسفانه آنچنان نگاه امنيتي و توطئه‎بيني بر برخي از مسئولان كشور حاكم است كه تجمع‎ها و تلاش‎هاي شهروندان ايراني براي احقاق حقوق انساني‎شان را به ”بيگانگان“ ربط مي‎دهند و مسالمت‎جويي ما را به ”براندازي نرم“ تشبيه مي‎كنند. پس تنها اميد و نقطه اتكاء، رجوع به محكمه وجدان و انصاف است كه بي‎ترديد خواهيد ديد كه برخي از نيروهاي مستقر در ميدان هفت تير در آن روز ما را سركوب كرده‎اند ـ با مشت و لگد و باتوم و حتا باتوم برقي ـ آن‎ها به ما توهين كردند و اسپري‎هاي اشك‎آور بر صورت‎مان پاشيدند (همه‎ي اين مسايل را در شكواييه‎هامان در دادگاه شرح داده‎ايم و در پرونده گذاشته‎ايم). آن همه خبرنگار و عكاس و انبوه مردماني كه در روز 22 خرداد در ميدان هفت تير حاضر بودند اين‎ نابرابري و ظلم آشكار را شاهد بوده‎اند و ديده‎اند چطور ماموران شما با خشونت با مردم رفتار كرده‎اند و 70 نفر را نيز بازداشت كرده‎اند به‎طوري كه متاسفانه هنوز هم انسان عدالت‎خواهي كه براي حمايت از خواهرانش به تجمع آمد (مهندس موسوي خوئيني) در بازداشت به‎سر مي‎برد.
آقاي سردار طلايي اگر روزي به اين ستم و خشونتي كه بر ما رفته است اذعان كنيد، شايد از شما بخواهيم كه اجازه دهيد براي نيروهاي تحت امرتان (به‎خصوص براي ماموران زن) كه ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند كارگاهي آموزشي درباره‎ي حقوق زنان برگزار كنيم تا احتمالا آن كساني كه با چنين خشونتي با ما رفتار كردند لااقل علت اعتراض مدني ما را بفهمند و بدانند كه خواسته‎هاي ما واقعا چيست.


«تجمع امسال هزينه هاي زيادي برايتان خواهد داشت و به نتيجه اي كه بدست مي‌آوريد، نمي‌ارزد.»قبل از برگزاري تجمع 22 خرداد، اين حرف را از زبان افراد مختلف كه ما را از برگزاري و شركت در اين تجمع حذر مي‌دادند، شنيدم و حالا كه از شور و التهاب و نگراني آن روزها دور شده‌ايم، مي‌خواهم در فضايي آرام مروري داشته باشم بر آنچه كه به نظر من دستاوردهاي اين تجمع براي جنبش زنان و جامعه مدني ايران است :

(1) پليس حق ضرب و شتم تجمع كنندگان را ندارد
ضرب و شتم و توهين پليس به شركت كنندگان در تجمعات انتقادي، سابقه طولاني دارد و چه قبل و چه بعد از انقلاب همواره با خشونت و سركوب مواجه شده است و تا آنجايي كه من مطلع هستم هيچگاه هم پليس خود را موظف به پاسخگويي به افرادي كه مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند نديده است.
22 خرداد امسال اما اوضاع با هميشه متفاوت بود. زناني كه آن روز كتك خورند، ناسزا شنيدند و در جواب مطالبات بر حق شان سركوب شدند، چند روز بعد در حالي كه هنوز جاي كبودي ها و شكستگي‌هاي بدنشان خوب نشده بود به دادگاه رفتند و از نيروهاي پليس شكايت كردند.
اين حركت حق خواهانه زنان حتي اگر به هيچ سرانجامي هم نرسد و به سرنوشت پرونده هايي همچون كوي دانشگاه و زهرا كاظمي و قتل هاي زنجيره اي و .... دچار شود، اين حسن را دارد كه براي اولين بار گروهي از شهروندان كه به خاطر شركت در يك تجمع كتك خوردند و دستگير شدند، به دادگاه مي روند و با صدذاي بلند اعلام مي كنند كه پليس حق نداشته با ما اينطور برخورد كند و كار را به آنجا مي رسانند كه مسئولان امنيتي و قضايي كشور كه در ابتدا منكر همه چيز بودند ومي گفتند در آن تجمع هيچ كس مورد ضرب و شتم قرار نگرفته، به بهانه هايي همچون اين كه زنان احساس كرده اند كتك خورده ‌اند متوسل مي شوند و وقتي عكس ها را مي بينند و متوجه مي شوند كه كتك كاري و خشونت فراتر از اين حرف ها بوده كه بشود انكارش كرد، مي گويند اگر كسي كتك خورده بيايد و شكايت كند و صراحتا اعلام مي كنند كه پليس حق ضرب و شتم مردم را ندارد.
البته بماند كه با وجود همه شواهد، رئيس پليس تهران ادعا كرده پليس در مقابل مشت و چنگ زن‌ها از خودش دفاع كرده است و البته هيچ نگفته حتي اگر مشتي و چنگي هم در كار بوده آيا جوابش باتوم و لگد و گاز فلفل و شكستن دست و آن دستگيريها و خشونت گسترده است؟ و به قول شيرين عبادي اصلا فرض را هم بر اين مي گذاريم که تجمع غيرقانوني بوده است. آيا وظيفه پليس حفظ امنيت و اجراي قانون است يا کتک زدن افراد خاطي؟ شما وقتي از چراغ قرمز رد مي شويد وظيفه پليس جريمه کردن شما است يا اينکه با مشت و لگد به جان شما بيافتد؟
با همه اينها اما در مملكت ما همين اقرار بر اينكه نيروهاي پليس حق نداشته اند تجمع كنندگان را بزنند و شكايت تجمع كنندگان از پليس و احضار نيروهاي خاطي به دادگاه مي تواند يك گام به جلو باشد و اصرار زنان شركت كننده در تجمع 22 خرداد بر شناسايي و توبيخ و تنبيه كساني كه در آن روز تجمع ارام زنان را به خشونت كشيدند و آنها را مورد ضرب و شتم و توهين قرار دادند، مي تواند نشانه اي از آگاهي مردم بر حقوق قانوني‌شان باشد.
چرا كه براي هرتغييري ابتدا بايد مردم به آن حد از آگاهي رسيده باشند كه حقوق شان را بشناسندو بتوانند با شجاعت، به نقض آن از سوي هر مقام و دستگاهي كه باشد اعتراض كنند.

2) زنده شدن مطالبات زنان در سطح جامعه و رسانه ها
مشكلات زنان و نابرابري هايي كه آنها هر روزه تحمل مي كنند، مثل قضيه فلسطين شده. يعني اينقدر زياد است و هميشگي، كه مردم و رسانه ها به آن عادت كرده اند، بعضي ها فكر مي كنند كاري نمي‌شود كرد و همين است كه هست. بعضي ها فكر مي‌كنند صد سال زمان لازم است براي اين تغييرات و به خاطر همين هيچ كاري نمي‌كنند، بعضي ها فكر مي كنند اين مسائل آنقدر مهم نيست كه اين همه درباره‌شان حرف بزنيم( البته نمي‌دانم اگر خودشان هم اينطور بي حق و حقوق بودند و خيلي وقت ها به اندازه نصف يك آدم حساب مي شدند همين حرف را مي زدند يا نه؟)، بعضي ها اين حرف‌ها را غر زدن حساب مي كنند و ازش فراري‌اند و بعضي ها هم مي گويند وقتي جامعه پيشرفت كند و دموكراسي و آزادي حاكم شود اينها هم خود به خود درست شود. و البته همه اينها كساني هستند كه به نابرابر و ناعادلانه بودن اين قوانين اعتقاد دارند و تكليف آن عده اي كه از اين قوانني نابرابر حمايت مي كنند كاملا جدا است.
يكي از فايده‌هاي تجمع 22 خرداد اين بود كه اين سكوت فراگير نسبت به نابرابري‌هاي حقوقي را شكست، به طوري كه با وجود گذشت نزديك به سه هفته از روز 22 خرداد، هنوز بحث تجمع و اعتراض زنان به قوانين نابرابر در سايت ها و وبلاگ‌ها و خبرگزاري‌ها داغ است و حتي روزنامه هاي محافظه كاري كه با هزار زحمت درباره اين نابرابري‌ها مي نويسند نيز با گوشه و كنايه و استعاره هم كه شده به اين موضوع پرداخته اند.
مطمئنا اگر ما راه ديگري مثل برگزاري سمينار و كارگاه هاي آموزشي را انتخاب مي كرديم، نمي‌توانستيم بحث نابرابري هاي حقوقي زنان را اينطور به ميان جامعه ببريم ومثل هميشه خودمان دور هم جمع مي‌شديم و حرف هايي كه همه مان از حفظ بوديم براي هم تكرار مي‌كرديم و شايد رسانه‌ها گوشه‌اي از آن را در يك خبر كوتاه چاپ مي‌كردند،اما حالا به يمن تجمعي كه داشتيم،توانستيم تا حدي بحث نابرابري‌هاي حقوقي را دوباره زنده كنيم.
منظور از جامعه هم البته فقط قشر روزنامه خوان و اينترنت برو نيست. چرا كه به بهانه برگزاري تجمع كلي كار اطلاع رساني در سطح شهر تهران انجام شد و حتي برخي از گروه‌هاي دانشجويي و غيردولتي كه فراخوان را امضا كرده بودند،متن فراخوان و قطعنامه را در شهر هاي خودشان تكثير و منتشر كردند و به اين ترتيب مطالبات زنان تا خيابان‌هاو محافل شهرهاي دور و نزديك هم رفت.
حمايت نيروهاي مختلف سياسي و اجتماعي از اين تجمع و مطالبات آن هم البته يكي ديگر از نكات مثبتي كه توانست علاوه بر مردم و رسانه ها، توجه گروه هاي مختلف جامعه را نيز به خواسته هاي بر حق و ابتدايي زنان جلب كند و شايد كورسويي باشد براي حركت‌هاي مشتركي كه درآينده براي رفع اين نابرابري‌ها به انجام برسد.
ادامه دارد

برگرفته از وبلاگ صورتك


روز 22 خرداد 1384 تجمعی در اعتراض به نقض حقوق زنان در قانون اساسی برگزار شد. شاید بسیاری این حرکت را پدیده ای زودگذر و آنی تلقی کنند. اما این حرکت، ادامه ی حرکت های مداومی بود که از سالهای قبل در جهت حساس سازی و روشن ساختن افکار عمومی، اذهان نخبگان، دولتمردان و به ویژه زنان در رابطه با قوانین ضد زن حاکم بر ایران و همچنین وارد آوردن فشار برای تغییر این قوانین، بوجود آمد که خود می توانست نوید بخش حرکت های آینده باشد و یا به فراموشی سپرده شود. و خوشبختانه این حرکت ادامه یافت و تولد دوباره آن را در 22 خرداد امسال جشن گرفتیم. تجمع زنان در 22 خرداد 1385 با وجود همه مشکلاتی که در حاشیه آن وجود داشت، شوری دیگر در جنبش زنان ایران آفرید و بسیجی که در پی این حرکت صورت گرفت، امیدی تازه را در دلهایمان پرورداند.
بی شک هر حرکت اعتراضی، به خصوص یک حرکت جدی، نقدهایی به دنبال خواهد داشت. از آنجا که تجمع اعتراضی زنان علیه قوانین زن ستیز در 22 خرداد 85، نقدهای فراوانی را از بدو مطرح شدن ایده ی آن به همراه داشت، بررسی آن را از دیدگاه های مختلف ضروری می نماید.
دو گونه نقد به تجمع زنان در 22خرداد 1385 وارد شده است (این نوع تقسیم بندی کاملا اختیاری است):

1 – نقدهایی که به پیامدهای بیرونی این حرکت بر جنبش زنان توجه داشت که در اینجا دو مورد آن بررسی می شود، یکی خشونت حاصل از تجمع و دیگری فرصت نامناسب برگزاری آن.

2- نقدهایی که پیامدهای درونی حرکت را بر جنبش زنان مدنظر داشت و به دو مورد آن، تعداد افراد شرکت کننده و ریزش نیروی درونی جنبش زنان در حمایت از آن نسبت به سال گذشته و در نهایت صدمه زدن به جنبش زنان، می پردازیم.

از ابتداي بيان ايده ي تجمع 22 خرداد، بسياري بر اين اعتقاد بودند که اين حرکت به خشونت خواهد کشيد و هزينه هاي سنگيني را در پي خواهد داشت. سال گذشته تجمع در شرايطي برگزار شد که تنها عده اي که پيشتاز آن بودند مورد هجوم قرار گرفتند آنهم در دقايق اوليه، و در نهايت برگزارکنندگان موفق شدند که خواسته هاي خود را مطرح کنند و پس از يک ساعت متفرق شدند. و اما امسال، تجمع در شرايطي استراس زا و با تهديدات و شايعات فراوان و در حالي صورت گرفت که از 2 روز قبل بسياري را احضار کرده و يکي از افراد نيز بازداشت شده بود. اين تجمع با خشونت گسترده و دستگيري وسيع همراه بود. خشونتی که از سوی نیروهای پلیس و با مانور ویژه پلیس زن به تجمع کاملا مسالمت آمیز زنان در 22 خرداد صورت گرفت. ولی کدامیک از این دو تجمع دستاورد بیشتری داشت؟ مسلما حرکتهای اعتراضی در سال های گذشته در یادهای مان هست. حرکتهایی که برخی با خشونت فراوان از سوی نیروی پلیس و لباس شخصی سرکوب شدند. بسیاری از این تجمعات با دستگیری های فراوان روبرو بودند. اما ویژگی خاصی که این حرکت را از حرکت های دیگر متمایز می سازد، تاکید بر مسالمت آمیز بودن آن است. در واقع حرکت های زنان در چند سال اخیر بدون خشونت بوده و شاید حفظ آن تا به حال به دلیل نرمش نیروی پلیس در برخورد با زنان بوده است. اما بعد از واقعه 8 مارس سال گذشته، می دانستیم که نیروی پلیس به زنها نیز می تواند حمله کند و این تابو دیگر شکسته شده بود. پیش بینی اینکه تجمع 22 خرداد امسال نیز مانند 8 مارس سال گذشته، بدون دلیل به خشونت کشد، چندان دور از تصور نبود. ولی تاکید مداومی که در 3 بیانیه قبل آن بر بی خشونتی و مسالمت آمیز بودن تجمع از سوی برگزارکنندگان وجود داشت، تجمع 22 خرداد 1385را به یک دستاورد مهم تبدیل نمود. با اینکه پلیس و به ویژه پلیس زن در اولین مانور ویژه خود، با استفاده از انواع ابزارهای خشونت آمیز به تجمع کنندگان حمله نمودند و به کهنسال ترین افراد حاضر در میدان نیز رحم نکردند، ولی حتی یک شیشه هم از سوی شرکت کنندگان و جمعیت حاضر در تجمع، نشکست. اغلب عکس ها نیز مبین آن می باشند که شرکت کنندگان چگونه بدون درگیر شدن با نیروهای پلیس، سعی در پرهیز از خشونت داشتند. در این تجمع یاد گرفتیم که می توانیم خشونت را با خشونت جواب ندهیم. می توانیم اگر بر حقیم و حق مدارانه خواسته ای داریم در مقابل برزو خشونت، مقاومت پیشه کنیم. به نظر من این بزرگترین دستاورد تجمع 22 خرداد 1385 بود.
دیگر آنکه بسیاری فرصت پیش رو را مناسب نمی دانستند و معتقد بودند برگزاری چنین تجمعی در شرایط فعلی سرکوب شدیدی را در پی خواهد داشت. این موضوع تا حدودی صحت داشت، هر چند به طور کل شرایط بسیار مبهم بود و کسی نمی توانست ادعای شناخت آن را داشته باشد گواینکه بسیاری از پیش بینی ها نیز درست از آب در نیامدند. بی شک نگرانی بسیاری از افراد به دلیل سنگینی فضای موجود، طبیعی بود. اما موضوع دیگری که مطرح است این است که سال گذشته نیز این انتقاد به برگزاری تجمع 22 خرداد وارد شد. هر زمان که خواسته ای از سوی زنان مطرح می شود خصوصا خواسته ای جدی که عمومی تر است و افراد بیشتری را درگیر می کند، فورا به زمان نامناسب مطرح شدن آن اشاره می شود. به تجمع سال گذشته بر گردیم. در واقع تجمع 22 خرداد سال 84 زمانی صورت گرفت که بسیاری از حرکت ها کاملا حساب شده از سوی خود فعالان سیاسی مهار شده بودند، چرا که وجود آنها را عاملی در جهت داغ کردن بازار انتخاباتی موجود می دانستند. این مساله دامنه انتقاداتی را به تجمع 22 خرداد وارد ساخت. درواقع بسیاری معتقد بودند که استفاده از فرصت موجود، تایید انتخابات و فضای حاکم بر آن است. و یا عده ای دیگر انتقاد داشتند که ممکن است گروه های سیاسی مخالف از این حرکت سوء استفاده نمایند. واقعیت امر این بود که فرصت موجود، یعنی بازشدن فضای سیاسی برای انتخابات پیش رو، در برگزار شدن تجمع با آن تعداد و هزینه های پایین، بسیار تعیین کننده بود. ولی آیا استفاده از یک فرصت مناسب، ویژگی خاص جنبش های اجتماعی نیست؟ جنبش ها می توانند با بهره گیری از فرصت های مثبت، دسترسی به منابع محدود را جبران نمایند. در این صورت باید به دنبال شکار فرصت ها برای بیان خواسته هایمان باشیم. اما دسته ای از انتقادات دقیقا به همین نامناسب بودن زمان بر می گشت. گویی این انتقاد دیگر جزء پایدارترین انتقادات وارده به جنبش زنان در هر مقطع زمانی است. با این حال تجمع 22 خرداد سال گذشته شکل گرفت و در قطعنامه نیز اعلام شد که تا رسیدن به مطالباتمان ادامه خواهیم داد. ادامه حرکت پیشین این تصور را منتفی می سازد که این حرکت مختص یک فضای خاص سیاسی بوده است و ما را متوجه این امر می کند که تجمع 22 خرداد 84 هدفمند بوده و تا رسیدن به مطالبات مطرح شده در آن، دلیلی برای توقف وجود ندارد. این مطالبات فرا دولتی است و با عوض شدن دولت و یا بسته شدن فضای سیاسی، دلیلی بر بازماندن از آن وجود ندارد.
مساله ی دیگری که از سوی بسیاری افراد مطرح شده است، تعداد حامیان تجمع 22 خرداد 85 می باشد و اینکه چه تعداد از درون جنبش زنان از این حرکت، حمایت کردند. بسیاری به این دلیل این تجمع را مورد نقد قرار می دهند که نتوانسته است بیشترین افراد جنبش را جذب کند و از این نظر آن را با تجمع پیشین مقایسه می کردند. سال گذشته حدود 6 هزار نفر در تجمع اعتراضی 22 خرداد شرکت داشتند. تقریبا بسیاری از گروه ها و فعالان زنان و همچنین فعالان دانشجویی حضور داشتند. ولی مساله عمده این دسته از منتقدین، نه تعداد حاضرین در تجمع بلکه ریزش نیروهای گذشته جنبش زنان بود. به اعتقاد آنها افرادی که سال گذشته از این حرکت اعتراضی حمایت کردند امسال نیز باید حمایت می کردند و اگر اکنون کنار کشیده اند پس انجام این عمل به جنبش زنان آسیب خواهد رساند و نیروهای جنبش را پراکنده خواهد ساخت. این نقد به ویژه تفاوت فکری افراد را از برداشتشان درباره ویژگی یک جنبش اجتماعی بازمی نماید. در اینجا دو نکته قابل بررسی است یکی مساله ائتلاف حداکثری که با به دست نیامدن آن عده ای را به مخالفت با این حرکت واداشت و دیگری تاکید بر حضور نیروهای گذشته که در حرکت پیشین حضور داشتند.
باید گفت که جنبش اجتماعی، یک سازمان نیست که همه افراد آن متناسب با یک هدف و یا شیوه عمل پیش روند. ویژگی جنبش ها، تکثر عقاید و اهداف است. ما نمی توانیم ادعا کنیم که افراد از خاستگاه های مختلف به سوی تک هدفی و یا روش به خصوصی همگرایی داشته باشند. ممکن است در زمان و فرصتی مناسب این خواسته برآورده شود ولی نمی توان انتظار داشت که در شرایط پر هزینه نیز امکان یک ائتلاف حداکثری وجود داشته باشد. "در مجموع در حالت وجود فرصت های سیاسی مثبت در مقایسه با زمانی که فرصت های جنبش ها محدودتر به نظر می رسند بازیگران جنبش از معیارهای فراگیرتر و همه شمول تر ی برای انتخاب متحدانشان استفاده میکنند"(1). بنابراین طبیعی است که در شرایطی مشابه سال گذشته افراد و گروه های بیشتری حول یک شیوه و یک هدف دور هم گرد بیایند. همچنین طبیعی است که در دوره هایی که فرصت عمل کردن محدودتر است، نیروها و افراد را وادارد تا بر ویژگی های منحصر به فرد خود به عنوان راهی برای افزایش توانایی های بسیج گری شان تاکید کنند" (2). پس در شرایطی مشابه امسال، تفاوت ها و هویت های مختلف افراد و نیروهای حاضر در جنبش، فوق العاده اهمیت پیدا می کنند و تاثیر مستقیمی بر ایجاد اتحادهای کوچکتر می گذارند که نتیجه آن را می توان در ائتلاف 22 خرداد 1385 دید. مضاف بر اینکه ادامه ائتلاف های بزرگ خطر از بین بردن و یا به حاشیه کشاندن ائتلاف های کوچک و همچنین از بین رفتن پویایی جنبش را در پی خواهد داشت. بنابراین در شرایط کنونی و مشابه آن، گروه های درون جنبش، طبق تشابه عملی و فکری خود قطبی می شوند و این دستاورد مهمی می تواند باشد چرا که تعیین کننده تکثر جنبش بوده و موضع های مختلف درونی آن را مشخص می سازد.

آیا نبودن اکثریت حول یک شیوه عمل وهدف، دلیلی بر از هم پاشیدگی جنبش می تواند باشد یا رشد آن را به همراه خواهد داشت؟ پاسخ به این مساله میزان دموکراسی موجود در جنبش زنان فعلی ایران را تعیین خواهد کرد. محققان جنبش های جدید معتقدند که معرفی جنبش ها به عنوان سوژه های همگون دیگر عملی نیست. اگر ما بپذیریم که حرکت های متفاوت به خصوص حول یک هدف می توانند به هم کمک کنند و هم افزایی ایجاد نمایند این نشان دهنده رشد دموکراسی درون یک جنبش است.در جایی که در ذهن برخی نيروهای جنبش جنگ، در ذهن برخی گرفتن فضاهای عمومی و در ذهن برخی دیگر نیز تغییر قوانین مسئله عمده ی زنان ایران است و هر کدام از آنها شیوه ای خاص برای رسیدن به اهداف خود دارند، چگونه حق خود می دانیم برای این خواسته ها و شیوه های متفاوت یک نسخه بپچیم. "یکی از خصوصیات جنبش اجتماعی وجود شبکه های غیر رسمی مبتنی بر اعتقادات مشترک است که از طریق استفاده مداوم از اشکال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعه آمیز بسیج می شوند"(3) . تاکید من در اینجا بر "استفاده مداوم از اشکال گوناگون اعتراض" است. اگر تنها به استناد به فضای سیاسی بسته بخواهیم همه ی نیروها را حول یک شیوه مشخص و به اصطلاح کم هزینه تر متمرکز و بسیج کنیم، قطعا خطر حذف بسیاری از افراد را باید به جان بخریم.

دومین نکته مهمی که در اینجا مطرح است مساله ریزش افرادی بود که از درون جنبش زنان از تجمع 22 خرداد سال گذشته حمایت کردند. این تصور که ریزش نیروهای پیشین در یک حرکت به جنبش زنان آسیب می رساند نیز تفاوت نگرش ها را نسبت به برداشت آنها از یک جنبش اجتماعی مشخص می سازد. "جنبش های اجتماعی ساختار سستی دارند و نمی توان یک استراتژی و یا تاکتیک را برای آن متصور شد. ما اغلب از استراتژی، تاکتیک ها، رهبری، عضویت، عضو گیری، تقسیم کار، موفقیت و شکست جنبش صحبت می کنیم. یعنی اصطلاحاتی که به طور دقیق تنها برای نهادهای تصمیم گیری منسجم یعنی سازمان ها یا گروه ها به کار می روند نه برای ازدحامات، تجمعات یا کل جنبش های اجتماعی. جنبش های اجتماعی عضو ندارند بلکه مشارکت کننده دارند."(4) بنابراین صرف اینکه نیروهایی از جنبش در یک حرکت اعتراضی شرکت می جویند، دلیل بر عضویت آنها درون جنبش و حضورشان در همه جای جنبش نیست؛ بلکه آنها در آن مقطع زمانی مشارکت کننده بوده اند و در نتیجه حرکت های بعدی می تواند مشارکت کنندگان دیگری داشته باشد. نیروهای جدید همان اندازه افراد قدیمی تر جنبش، مشارکت کننده محسوب می شوند. بنابراین نسبت دادن یک جنبش به نخبگان درون آن و یا نیروهای قدیمی تر، تلاشی عبس و بیهوده است.
در کل می توان گفت که جنبش زنان با چالش های جدی روبه روست. این نکته به دلیل جدی بودن روند حرکت جنبش زنان در سالهای اخیر است. هر گاه مساله ای جدی باشد، نقدهای وارد بر آن نیز جدی خواهد بود. این مساله را از آن جا در می بیابیم که از سال گذشته تا کنون و در شرایطی مشابه، تجمعات زیادی برگزار شد ولی بر هیچ کدام آنها چنین نقدهایی وارد نشد. این نقدها امیدوارمان می سازد که تجمع 22 خرداد چالشی جدی برای بسیاری از نیروهای اجتماعی ایجاد کرده است و اعتراض به قوانین ضد زن می تواند در اشکال گوناگون ادامه یابد تا اینکه ما را به مطالباتمان نزدیک کند، اگر بپذیریم که می توانیم با یک روحیه حق طلبی و تلاش مستمر برای دست یابی به آن، به خواسته خود برسیم. در این صورت با تغییر دولت ها و نظامها، راه دشواری را که زنان برای رسیدن به حق خود پیموده اند به آسانی فراموش نشده و به راحتی نمی توان همه چیز را به شکل قبلی آن برگرداند.
پی نوشت:
1. دلاپورتا، دونالتا و ماریو دیانی؛ "مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی"؛ مترجم: محمد تقی دلفروز؛ تهران: کویر، 1383
2. همان
3. همان
4. همان

http://www.hastiandish.net/?q=node/2108


زنان ايران بيست و دوم خرداد ماه امسال در سالروز تجمع تاريخي زنان در روبروي دانشگاه تهران‌ اين بار در اعتراض به بخشي از قوانين حقوقي زن ستيز در ميدان هفت تير گرد هم آمدند. اين تجمع با حضور و برخورد شديد و خشونت آميز نيروي انتظامي مواجه شد و شركت كنندگان حتي فرصت آن را پيدا نكردند تا خواست هاي خود را بيان كنند، چه برسد به اين كه بخواهند اعتراضي به نقض گسترده حقوق زنان در ايران داشته باشند.

زنان در ايران سال هاست كه از داشتن رسانه اي براي بيان خواست هاي خود محرومند. معدود افرادي كه در اين تجمع حضور داشتند، خبر آن را از طريق سايت هاي اينترنتي و يا وبلاگ هاي حامي حقوق زنان دريافت كرده بودند. درست در آستانه برگزاري اين تجمع دستگاه هاي امنيتي و قضايي برخورد شديدي را با فعالان حوزه زنان آغاز كردند كه در طول 27 سال اخير بي سابقه بود. اين برخورد نيز تا حدي در كمرنگ شدن حضور افراد موثر فعال زنان در تجمع اخير بي تاثير نبود. اما آن چه مشهود بود، آن بود كه تجمعي كه در آغاز با پارك نشيني و اعتراض سكوت عده اي معدود برگزار شده بود، با برخورد شديد نيروي انتظامي تبديل به اعتراضي عمومي شد و به مدت دو ساعت رهگذران ميدان هفت تير در جاي مي ايستاند و اين سوال را مي پرسيدند كه اين همه حضور براي چيست؟ هنگامي كه دردهاي زنان را مي شنيدند براي لحظاتي هم كه شده بود مي ايستادند و در كنار معترضين خواست هاي زنان را تاييد مي كردند. آن چه بيش از هر چيز اين تجمع را از تجمع سال گذشته متمايز مي كرد حضور بسيار بيشتر مرداني بود كه به اين قوانين اعتراض داشتند.

به هر روي، اين تجمع نه تنها همچون گردهم آيي سال گذشته با خاطره اي خوش به پايان نرسيد كه حاصل هجوم نظاميان به تجمع آرام، مدني و قانوني زنان بازداشت 70 تن از شرکت کنندگان در اين تجمع قانوني بود.

اين تجمع از جهات بسياري با گردهم آيي سال گذشته متفاوت است. اين تفاوت ها شامل نوع خواسته ها، محل برگزاري، تعداد حاضرين، تنوع عددي و فرهنگي حاميان و بسياري مسايل ديگر بود كه در جاي خود بايد به آن به طور جدي پرداخته شود. اما آن چه كه نگارنده در اين مقال به آن خواهد پرداخت عمدتا حول تفاوت در مطالبات اين دو گردهم آيي و نتايج تجمع اخير مي باشد.

جنبش زنان ايران سال گذشته در نتيجه نشست هاي پي در پي و مداوم به خواست و نتيجه اي مشترك رسيدند. آن ها وجود مواد و بندهاي تبعيض آميز و زن ستيز در قانون اساسي جمهوري اسلامي را مسبب اصلي وجود قوانين حقوقي نابرابر تشخيص دادند و با حضور گسترده خود در جلوي دانشگاه تهران خواستار بازنگري و تغيير بندهايي از قانون اساسي شدند كه به صراحت زنان را از حقوق مسلم انساني خويش محروم مي كند. زنان ايران در آن زمان به درستي مي گفتند كه به هيچ چيز كمتر از تغيير قانون اساسي راضي نخواهند شد. اين مطالبه ريشه اي و راديكال موفق شد تا گفتماني مشترك ايجاد كند و تمامي زنان معترض با خواست ها و مطالبات متفاوت را به حضور در تجمع ترغيب كند. اما سوال اين است كه در طول يكسال گذشته چه اتفاقي افتاد كه خواست هاي فمينيستي و انساني و صد البته فردگرايانه زنان تبديل به چند مطالبه درست، اما نه الزاما راديكال و فمينيستي شد. خواست هايي كه تنها به نقش نابرابر زن در ازدواج و خانه همسر اشاره داشت و نه آزادي هاي فردي و نابرابري هاي ريشه اي زنان در ايران. تمام آن چه در تجمع بيان شد در سطحي بالاتر و ريشه اي به يك مطالبه ختم مي شود و آن هم عدم استقلال مالي زنان و وابستگي آن ها به پدر، شوهر و… است. تمام نابرابري هاي حقوق در فرداي ازدواج اگر به طور ريشه اي بررسي شود به اين عامل باز مي گردد.اما برگزاركنندگان تجمع در حالي كه آشكارا از سخن خويش براي تغيير قانون اساسي عدول كرده اند، با توجه اندک به مطالبات فردگرايانه بخش عمده اي از زنان ايران مطالباتي را مطرح مي كنند كه راديكال نبودن آن باعث مي شود تا قدرت بسيج عمومي نداشته باشد. اين اشتباه تاكتيكي در حالي رخ مي دهد كه سال گذشته در اثر طرح يك مطالبه ريشه اي حركت زنان ايران از خرده جنبش اجتماعي تبديل به جنبش اصيلي شده بود كه مسئولين امر نمي توانستند آن را ناديده بگيرند. آنان كه دستي بر آتش دارند مي دانند كه جنبش هاي موفق هنگامي شكل مي گيرند كه همگان حول مطالبه اي راديكال، اصيل و نقادانه گرد هم مي آيند. آن چه مهم است آن است كه خود حركت و بيان اعتراض بدون خشونت و قانوني باشد و نه نوع مطالبات كه اتفاقا مي تواند خواهان تغييرات بنيادين باشد. اولويت بندي كردن مطالبات نه تنها امري است كه قدرت بسيج كنندگي يك جنبش را از آن مي گيرد و آن را به سمت اضمحلال به پيش مي برد بلكه اساسا امري بر خلاف اصول فمينيستي و ناشي از تفكر مردسالار مي باشد. شايد در وادي امر برگزاركنندگان مدعي آن باشند كه شرايط سياسي اين زمان با آن چه در سال گذشته در آستانه انتخابات وجود داشت متفاوت است. اما مگر اين نيست كه خواست هاي هر جنبشي صنفي است و مطالبات آن مجزا از شرايط سياسي مطرح مي شود؟ اگر واقعا بيان مطالبات صنفي زنان و جنبش ريشه دار و اصيل آنان كه تاريخي به گستره مبارزه مردم ايران براي آزادي، حقوق انساني و برابري دارد، بسته به شرايط سياسي حاكم بايد مطرح شود، پس بهتر است تا اطلاع ثانوي كه به اميد خدا حاكمان مي نشينند و با لبخند از زنان ايران مي خواهند لطفا اعتراضتان را بيان كنيد جنبش را تعطيل كنيم؟ بار ديگر تاكيد مي كنم كه عقلانيت در شيوه مبارزه و بيان اعتراض است و گرنه طرح مطالبات و گفتمان مشترك نه تنها ضربه اي نمي زند بلكه امري ضروري به شمار مي رود. سرنوشت جنبش زنان در كشور همسايه تركيه به وضوح مبين اين نکته است. هر زمان كه دولت به زنان نياز دارد، زنان مدرنيزه شده اين كشور به خيابان مي روند و از داشتن آزادي هاي سطحي خويش احساس شادماني مي كنند. نظاميان تركيه هم كه اتفاقا حاكمان اصلي كشور محسوب مي شوند كاملا از زنان و تجمع آن ها حمايت مي كنند و تركيه مدرن!!! را به رخ جهانيان مي كشانند، اما دريغ از طرح مطالباتي که در جهت خودمختاري زنان باشد.

در هر حال، بد نيست به بي درايتي نيروهاي نظامي و امنيتي نيز اشاره كرد، كه اگر نبود زحمت زيادشان در ايراد شديدترين خشونت ها، احتمالا تعداد شركت كنندگان تجمع از 1000 نفر تجاوز نمي كرد. به هر روي، اصلي ترين بنيان هر جنبشي خاصيت كنش ورانه و نه واكنشي آن است و اين كه مستقل از هر شرايطي با ايجاد گفتماني مشترك، راديكال ترين مطالبات را به پيش برد.

اينك، سومين تجمع زنان در يکسال گذشته به پايان رسيده است و اكثر بازداشت شدگان با سپردن تعهدي؛ وثيقه اي و يا كفالتي آزاد شده اند. صميمانه آرزو دارم باقي آزادانديشاني كه در بند مانده اند نيز آزاد شوند و نيروهاي قضايي به برخورد غيرقانوني با فعالان حوزه زنان و حاميان آزادانديش آن پايان دهد و از تشكيل دادگاه به جرم برگزاري يك تجمع كاملا قانوني براي آنان جدا پرهيز نمايند و اجازه دهند آخرين كورسوهاي قانون خاموش نشود.

به هر حال، با تمام نقدهاي بعضا بي رحمانه اي كه شد، تجمع اخير زنان موفقيت هايي داشت كه به جد بايد گفت در 27 سالي كه از انقلاب مي گذرد چنين پيروزي هايي را شاهد نبوده ايم.

27 سال از شامگاه پيروزي انقلاب بزرگ زنان و مردان ايران عليه نظام استبدادي، زن ستيز و ارتجاعي شاهنشاهي مي گذرد. شامگاهي كه همگان از زن و مرد، پير و جوان، با حجاب و بي حجاب، جداي از هر انديشه و تعلقي كنار يكديگر ايستادند و پايكوبان همبستگي تاريخي خويش را جشن گرفتند. در فرداي تجمع زنان و مردان آزاده ايران در ميدان هفت تير شاهد حمايت گسترده اي بوديم كه در 27 سال اخير بي سابقه بود. آنان كه روزگاري در فرداي پيروزي انقلاب، چشم بر حذف زنان بستند، امروز پس از چشيدن طعم چشم فرو بستن بر خواست هاي زنان، به صحنه آمدند و با حركتي تعالي بخش و روشنگرانه صحنه اي را آفريدند كه يادي از دوران همبستگي و اتحاد داشت. مي بايست اين پيروزي بزرگ را به جنبش هوشمند و عاقل زنان ايران شاد باش گفت و شادمانه در كنار آنان به جشن نشست. همگان از چپ و راست، مذهبي و غير مذهبي، حكومتي و غير حكومتي به حمايت از خواست هاي بر حق زنان ايران برخاستند وحتي كار به آن جا رسيد كه نيره اخوان از نمايندگان راستگراي مجلس مردسالار هفتم در برابر ظلمي كه در 22 خرداد بر زنان ايران رفت، لب به اعتراض گشود. اين پيروزي اينك باري سنگين بر دوش آزاد زنان ايران نهاده است. زنان ايران كه از آغازين روزهاي مشروطه نقشي محوري در مبارزه براي آزادي و برابري داشته اند اينك محور همبستگي همه آن هايي شده است كه دل در گرو ايراني آباد، آزاد و مستقل دارند و رنج هاي تاريخي زنان ايران را در عمق جان درک کرده اند.

يكي ديگر از موفقيت هاي زنان در اين تجمع آغاز شدن بحث پيرامون اصلي از قانون اساسي است كه به موجب آن برگزاري هر تجمعي بدون حمل سلاح و توهين به شعاعر ديني آزاد است. چه آناني كه مسئول نگارش پيش نويس قانون اساسي بودند (احمد و علي اصغر حاج سيد جوادي، عبدالكريم لاهيجي، ناصر ميناچي و حسن حبيبي) و چه آناني كه در مجلس خبرگان كه بسياري از حاكمان فعلي در جمع آنان بودند و در تصويب قانون اساسي نقش داشتند، به صراحت مي گويند كه نگاه قانون گذار در آن دوران دقيقا اين بود كه برگزاري تجمعات و تظاهرات ها نيازي به مجوز ندارد به شرط آن كه معترضين سلاحي حمل نكنند و يا شعاري عليه اعتقاد بنيادين اكثريت مردمان ايران بيان نكنند. عده اي سخن از مطالبات غبر شرعي زنان در تجمع اخير مي گويند، اما حمايت گسترده نيروهاي مذهبي ايران از جبهه مشاركت، نيروهاي ملي مذهبي و يا دفاع جانانه سيد هاشم آقاجري در سالگرد درگذشت شادروان شريعتي از خواست هاي زنان ايران، بي اساسي چنين ديدگاهي را نشان مي دهد.

با تمام انتقاداتي که در آغاز سخن بيان شد، تجمع زنان در ميدان هفت تير توانست روحيه اي تازه بر کالبد جنبش ريشه دار زنان ايران بدمد و آن را در پيگيري خواسته هايش مصمم تر سازد. اينک زمان آن فرا رسيده تا حاکميت جمهوري اسلامي به جاي برخورد با اين سند افتخارآميز در صلح طلبي، مسالمت جويي و عدالت خواهي، در عمل مهرورزي پيشه سازد و بيش از اين به خواسته هاي برحق زنان ايران بي اعتنايي نکند. ديدن جلوه هاي همبستگي نو حول محور زنان، دوري از خشونت و قانون گرايي، امري است که دل هر انسان آگاهي را شاد مي سازد و اميدوار به پيروزي نهايي و زندگي صلح آميز آزادانه فرد فرد زنان و مردان ايران، چرا که "ما اکنون بسياريم".


در گردهمايي كه در اعتراض به بازداشت مهندس موسوي خوئيني در ساختمان ادوار تحكيم وحدت برگزار شد از دوستي شنيدم كه وقتي براي جويا شدن از حال و روز خانواده مهندس موسوي به خانه‎اش تلفن كرده، دختر خردسالش تلفن را برداشته و گفته: ”به مامانم نگو اما فكر كنم بابام مرده كه مامانم اينطوري گريه مي‎كنه“. اين جمله را كه شنيدم ناگهان تمام تنم لرزيد. در آن لحظه تمام بار اين دنياي پر از ظلم و تبعيض بر دوشم سنگيني كرد. با خودم فكر ‎كردم چرا بايد اين چنين قلب دختركان‎مان از ترس و غم دوري از ‎پدر به‎درد آيد، چرا بايد زني در كنج عزلت خانه‎ي خود اشك بريزد، فقط براي آن‎كه پدري، شوهري و مردي فرهيخته براي آينده‎ي دخترش در 22 خردادماه به ميدان هفت تير آمده و شجاعانه سينه‎اش را درحمايت از خواهران هموطن‎اش سپر كرده تا به ياري آن‎ها حق دخترش را بگيرد.
نمي‎دانم، شايد هنگامي كه علي اكبر موسوي خوئيني در روز 22 خرداد به ميدان هفت تير مي‎آمده، چهره‎ي دختر خردسالش را در ذهن داشته و به آينده او فكر مي‎كرده، دختري كه روزي احتمالا شوهر خواهد كرد و آن‎گاه پدرش بايد شاهد بي‎حقوقي‎ كامل جگرگوشه خود باشد. شايد اين مرد شريف روز 22 خرداد در پارك ميدان هفت تير به آينده‎ي مبهم همه‎ي دختران سرزمين‎اش مي‎انديشيده و شايد هم چهره‎ي پسر كوچكش را در ذهن داشته كه پسرك بي‎گناه در اين فضاي مردسالارانه و با وجود اين قوانين زن‎ستيز و تبليغات گسترده ضد زن كه از بالا بر كل جامعه جاري مي‎شود، آيا مي‎تواند مردي عدالت‎خواه و منصف بار بيايد؟
خيلي چيزها را نمي‎دانم، اما اين را خوب مي‎دانم كه حمايت و حضور مردان آزاده و شخصيت‎هاي خوش نام و معتبر چون مهندس موسوي براي احقاق حقوق زنان چقدر مبارك است، نيز به‎خوبي مي‎دانم كه رفتار دمكراتيك و حق‎طلبانه چنين مردان بزرگي، چقدر براي زن‎ستيزان، گران است به‎حدي كه مصمم شده‎اند هزينه‎ي حضور پربركت آنان را در تجمع‎هاي زنان بالا ببرند تا ديگر مردان آزاده ايراني جرات حضور و همراهي با جنبش زنان را پيدا نكنند.
روزي كه همسر آقاي موسوي خوئيني‎ (خانم اسلامي) را ديديم همه‎ي زنان حاضر به ايشان گفتيم كه شرمنده‎ايم، شرمنده از اين كه نمي‎دانيم چه كار مي‎توانيم بكنيم، شرمنده از اين‎كه شوهرتان صرفا براي حمايت از تجمعي قانوني و مسالمت‎آميز براي احقاق حقوق برابر زنان آمده بود اما به ناحق دستگير شده و تنها كسي است كه از آن خيل دستگيرشدگان هنوز در زندان به‎سر مي‎برد. شرمنده‎ از اين كه هيچ ابزار و امكاني نداريم براي رهايي مرد روشن‎انديشي كه حمايت‎مان كرده است،... شرمنده‎ام كه من به‎عنوان يكي از امضاءكنندگان فراخوان تجمع، آزاد هستم اما شوهر شما به‎عنوان يكي از حاميان آن فراخوان هم‎چنان در زندان به‎سر مي‎برد. قلبم پر از درد است و نمي‎دانم چه بايد بكنيم؟ نمي‎دانم چه بايد كرد كه آقاي علي اكبر موسوي خوئيني دوباره به آغوش خانواده بازگردد. شايد بايد...
قلبم از دستگيري موسوي خوئيني و چهره‎ي نگران و غم‎بار همسرش به‎درد آمده، اما در اين دنياي مردانه، زني متوسط هستم كه ”قهرماني“ را نياموخته‎ام و در طول تاريخ به‎عنوان زن، فقط از من صبوري طلب كرده‎اند، از اين‎رو نمي‎دانم كه اگر ديگربار مرا به دادگاه انقلاب فراخواندند آيا مي‎توانم به نداي قلبم پاسخ گويم و اين جسارت را در خود خواهم يافت كه از كارشناس پرونده‎ام بخواهم مرا به جاي اين مرد عدالت‎طلب بازداشت كنند!
به‎راستي نمي‎دانم، اما فقط آرزو مي‎كنم و اميدوارم كه آقاي موسوي خوئيني هرچه زودتر آزاد شود و فعالان جنبش زنان از فشار هر دم فزاينده رهايي يابند، چون مي‎بينم كه با همه‎ي آموزش‎هايي كه در مورد تحمل و خاموشي و تمكين به ما زنان القاء كرده‎اند اما كاسه صبر همه‎ي زنان حق‎طلب و فعال جنبش زنان از اين ستمي كه بر آقاي موسوي مي‎رود در حال لبريز شدن است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين يادداشت با حذف و تعديل هايي در روز شنبه در روزنامه سرمايه به چاپ رسيده است