به نظر شما تغییر کدام یک از قوانین زیر در اولویت خواسته های زنان ایرانی قرار دارد؟

در کشور ما همیشه نگاه قانونگزاران یک نگاه مردانه بوده و برابری جنسیتی هیچگاه در تصویب قوانین در نظر گرفته نشده است. این نابرابری ها که از قانون اساسی گرفته تا قوانین عادی به چشم می خورد بر زندگی روزمره تک تک ما زنان تاثیر مستقیم دارد و به صورت های مختلف ما را در بن بست قرار داده و از حقوق انسانی بدیهی مان محروم می کند. از همین رو است که تلاش برای کسب حقوق برابر و بهبود وضعیت زنان، از زمان مشروطه تا کنون جزو یکی از خواسته های اساسی زنان بوده است. خواسته ای که همواره در کشاکش تغییر و تحولات سیاسی نادیده گرفته شده و گاه به گاه با یک دستور حکومتی اعطا و با دستوری دیگر لغو شده است و خواسته های زنان نه به عنوان یک اولویت بلکه با یک نگاه ابزاری مورد توجه حکومت ها قرار گرفته است. اگر ما، زنان ایرانی بخواهیم تلاش برای رفع این نابرابری ها را در برنامه خود قرار دهیم به نظر شما از بین مواردی همچون : نابرابری در ازدواج، طلاق، ولایت و حضانت فرزندان، ارث، تابعیت،سن مسئولیت کیفری، دیه، تعدد زوجات، شهادت و قضاوت که از مهمترین نابرابری های قانونی در مسائل حقوقی است، کدام یک در اولویت خواسته های زنان ایرانی قرار دارد؟

1.ازدواج:
زن با ازدواج یکسری از حقوق خود همچون:تعیین اقامتگاه، اجازه سفر و خروج از کشور را از دست می دهد و اشتغال او مشروط به اذن همسر می شود. زن همچنین با ازدواج مکلف به تمکین از مرد می شود به گونه ای که بر اساس قانون هرگاه مرد اراده کند زن باید آماده برقراری رابطه جنسی باشد. نابرابری در سن ازدواج نیز یکی دیگر از موارد تبعیض در حقوق ازدواج است. سن ازدواج مقرر شده در قانون برای دختر 13 سالگی است و پدر می تواند با اجازه دادگاه دختر را قبل از این سن نیز شوهر دهد و علاوه بر این دختران باکره برای ازدواج حتما باید اجازه پدر و جد پدری را داشته باشند وگرنه آنها می توانند بعد از ازدواج عقد نکاح را از طریق دادگاه ابطال کند.ریاست خانواده نیز بر اساس قانون مدنی به طور مطلق در اختیار مرد است. ضمنا زنان ایرانی نمی توانند بدون اجازه وزارت کشور با فرد خارجی ازدواج کنند ولی این محدودیت برای مردها وجود ندارد.

2.طلاق:
طبق قانون طلاق حق مرد است و مرد می تواند هر وقت که بخواهد زنش را طلاق بدهد.اما در صورتیکه تقاضای طلاق از سوی زن مطرح شود او باید مواردی همچون : سو رفتار همسر، ندادن نفقه، اعتیاد و حبس بودن همسر و .... را اثبات کند، که اثبات این موارد در دادگاه بسیار مشکل است و در اغلب اوقات زن پس از گذراندن یک زمان چند ساله موفق به اثبات آن می شود.البته در این موارد نیز زنان برای رهایی خود از قید ازدواج باید مهریه خود را ببخشند.

3. ولایت و حضانت فرزندان:
در قانون ما حضانت و ولایت فرزندان دو مفهوم جداگانه دارد.حضانت به معنای نگهداری فرزند است و ولایت به معنای سرپرستی و اداره امور مالی، تصمیم در مورد تحصیل، محل زندگی، اجازه خروج از کشور،اظهار نظر و اجازه در مورد مسائل درمانی بچه و موارد دیگر .... است. بر اساس قانون مدنی مادر هیچ وقت نمی تواند سرپرست فرزندش باشد و حتی در صورت نبودن پدر و جد پدری نیز سرپرستی فرزندان به او تعلق نمی گیرد و تنها می تواند قیم فرزند خود باشد که در آن صورت هم اداره سرپرستی زیر نظر دادستانی کشور بر کارهای مادر نظارت دارد و حتی حق فروش اموال فرزندان نیز به عهده اداره سرپرستی است.
در رابطه با حضانت نیز: مادر پس از طلاق، حضانت فرزندان را از دست می دهد و فرزندان مشترک فقط تا سن 7 سالگی تحت حضانت مادر هستند و البته در همین زمان نیز اگر زن ازدواج کند، حق حضانت فرزندانش را از دست می دهد.

4.ارث:
بر اساس قانون مدنی ایران زمانی که پدر و مادر فوت کنند و فرزند دختر و پسر داشته باشند. پسران دو برابر دختران ارث می برند.
در صورت فوت زن یا شوهر نیز ارث بردن آنها از همدیگر نابرابر است چون در صورت فوت شوهر اگر مرد فرزند داشته باشد زن یک هشتم از اموال وی را و در صورتیکه فرزند نداشته باشد یک چهارم اموال او را می برد و آنهم فقط از اموال منقول و اعیانی غیر منقول (قیمت خانه، درخت بدون در نظر گرفتن زمین آنها) اما شوهر در صورت فوت زنش اگر زن فرزند داشته باشد یک چهارم از کل اموال و در صورت نداشتن فرزند نصف اموال را به ارث می برد. اگر زن ورثه دیگری نداشته باشد کلیه اموال به شوهر می رسد در صورتیکه اگر شوهر ورثه ای نداشته باشد یک چهارم اموال را زن ارث می برد و بقیه به دولت می رسد.بدبختی آنجا است که مردی بمیرد و چند زن داشته باشد. همان سهم یک هشتمی یا یک چهارمی بین تمامی زنانش تقسیم می شود.

5. . تابعیت:
طبق قانون مدنی در صورت ازدواج زنان تابعیت شوهر خود را کسب می کنند و تا زمانی که متاهل هستند نمی توانند ترک تابعیت کنند. متاسفانه در کشور ایران تابعیت پدر به فرزندان داده می شود و حتی اگر زنی ایرانی در ایران با مرد خارجی ازدواج کند و فرزندش در ایران متولد شود باز ایرانی به حساب نمی آید و فرزند او بیگانه ای بیش نیست.زنان ایرانی که با افغانی ها ازدواج کرده اند و هم اکنون مجبور به ترک کشور هستند نمونه بارز این مسئله هستند.

6. سن مسئولیت کیفری:
سن مسئولیت کیفری برای دختران 9 سال قمری(8 سال و 9 ماه شمسی) و برای پسران 15 سال قمری(14 سال و 6 ماه شمسی) است. به گونه ای که اگر دختر 8 ساله که بچه ای بیش نیست مرتکب خطایی شود با او مثل یک انسان بزرگسال رفتار می کنند و تمامی مجازاتی را که قانون در نظر گرفته است(حتی اگر اعدام باشد) برای او نیز صادر می شود. تنها استثنا هم این است که حکم پس از رسیدن به 18 سالگی اجرا می شود و کودک مجرم این مدت را باید در زندان بگذراند.

7. دیه:
در قتل غیر عمد و یا شبه عمد دیه زن، نصف دیه مرد است و در صدمه دیدن اعضا نیز دیه ای که به زن تعلق می گیرد نصف دیه مرد است.

8. تعددد زوجات
از دیگر موارد نابرابری در ازدواج نیز بحث تعدد زوجات است. به گونه ای که مرد می تواند 4 زن عقدی و بی نهایت زن صیغه ای داشته باشد.


9.شهادت:
در بعضی موارد زنان حق شهادت دادن ندارند، مثل زنای محصنه،عفو از قصاص، وصیت و .... در مواردی هم که شهادت زن پذیرفته می شود، شهادت زن نصف مرد به حساب می آید و معمولا در مورد واقعه ای که زنان شهادت می دهند باید یک مرد نیز در آن مورد شهادت دهد.

10.قضاوت

بر اساس قوانین فعلی زنان حق قضاوت ندارند، یعنی یک زن قاضی نمی تواند در دادگاه های ایران رای صادر کند و یا یک تصمیم قضایی بگیرد.زنان با پایه قضایی در قوه قضائیه استخدام می شوند اما به عنوان مشاور در دادگاه ها خدمت کرده و قضات مرد در دادگاه های خانواده در پرونده ها جاری نظر آنان را می پرسند اما مکلف به تبعیت از این مشاوره نیستند.


گزارشي كوتاه از دومين کارگاه آموزشي خشونت عليه زنان در سراي ژيمناستيک

اين گارگاه توسط گروه سمينارهاي مرکز فرهنگي زنان در جهت ارتقاء آگاهي جمعي نسبت به مفاهيم خشونت خانگي در زندگي روزمره و ايجاد اعتماد به نفس در بين زنان برپا شد. ابتدا ناهيد جعفري يکي از اعضاء مرکز خلاصه‌اي از جمع‎بندي کارگاه قبلي را ارائه كرد. سپس طلعت تقي نيا عضو ديگر مرکز فرهنگي زنان، هدف از برگزاري چنين کارگاه هايي را بيان كرد و گفت اين كارگاه‎ها بيشتر جنبه گفت وگوي آزاد و مشارکت در تبادل نظر و رسيدن به يک تعريف جامع مطابق با معيارهاي حقوق بشري دارد. وي در ادامه بحث را با اين مسئله آغاز كرد كه تمام فعاليت هاي بشر، اشتياق به دانستن است و هدف و تلاش ما زنان، براي انديشيدن و خوب زيستن و مشارکت در سرنوشت خود و تغيير جامعه در کنار مردان است نه در مقابل مردان. و براي اين‎كار لازم است كه ابتدا بتوانيم خشونت موجود در اطراف خود را شناسايي کنيم و سپس با تکيه بر توانايي هاي خويش و مشارکت جمعي براي رفع آن بکوشيم. خشونت خانگي امري پيچيده است و رايج ترين نوع خشونت عليه زنان است. رفتارهاي توهين آميز و سلطه‎گرايانه‎ي مردان با زنان، كودكان و سالمندان در محيط‎ خانه و اعمال آن توسط آشنايان خشونت خانگي ناميده مي شود. اين الگوها و رفتارهاي خشونت‎آميز معمولا تکرار مي‎شود و در طي دوران شدت مي ‎يابد تا اين‎كه براي خشونت کننده و خشونت ديده به صورت امري عادي مي شود، به‎شكلي كه گاه متأسفانه پذيرش برخي از اين خشونت ها به دليل نداشتن آگاهي و نگاه برابري خواه، توسط خود زنان بازتوليد مي شود.
تعداد شرکت کنندگان در کارگاه 19 نفر بود که اين زنان عمدتاً زير 40 سال، داراي تحصيلات متوسطه، خانه دار و داراي فرزند بودند. تعدادي از اين زنان بعد از بچه‌دار شدن مجبور به ترک شغل خود شده‎اند .
گفت وگو در فضايي آرام شروع شد با تعريف هايي از خشونت و دسته بندي خشونت خانگي به چهار دسته: آزار جنسي، فيزيکي، رواني و اقتصادي. در نهايت جمع حاضر در اين کارگاه به يک جمع بندي واحد از تعريف خشونت رسيد: "هر عمل پنهان و آشکاري که باعث آزار روحي، رواني، جسمي و جنسي فرد شود خشونت است که در نهايت اينگونه اعمال بازدارنده موجب پايمال شدن حقوق انساني فرد مي شود".
در بحث انواع خشونت بحث پرشورتر و مشاركت بسيار گسترده بود گويا همگي زنان شركت‎كننده دل پري از خشونت‎هايي كه در زندگي‎شان اعمال مي‎شود داشتند. اين بحث آن‎چنان گسترده شد كه به دليل کمبود وقت به جمع بندي نرسيد و قرار بر اين شد که در کارگاه آينده جمع بندي انجام شود.
اين کارگاه به درخواست مدير سراي ژيمناستيک که خود نيز از زنان فعال است برگزار شد، آن هم براي زمان بيکاري مادراني که بچه هاي خود را براي کلاس هاي آموزش ژيمناستيک به اين ورزشگاه آورده بودند. نكته جالب اين كارگاه آن بود كه براي اولين‎بار چهره‎ي نگران زنان را از اين‎كه بچه‎هايشان را گذاشته و آمده‎اند نمي‎ديديم بلكه زناني را مي‎ديديم كه آسوده خاطر از وضعيت كودكان‎شان از وقت خود براي آموزش استفاده مي كردند.
در پايان نمايش کوتاهي توسط ناهيد جعفري اجراء شد که بسيار مورد توجه قرار گرفت. اين نمايش كوتاه، داستان زني شاغل بود که تمام مسئوليت هاي خانه را نيز به دوش مي كشيد و در اين ميان نبايد از تکنولوژي روز هم عقب مي‎ماند.
شرکت کنندگان در پايان از کم بودن وقت گفتتند و علاقمند به اينکه اين کلاس ها زودتر برگزار شود.
در ميان هياهوي بچه هايي كه با لباس هاي زيباي ژيمناستيک حرکات ورزشي مانند وارو زدن و سوار بر خرک شدن انجام مي‎دادند، با بي ميلي فضاي ورزشگاه را ترک کرديم به اميد اينکه با شناخت و بررسي خشونت عليه زنان دريچه اي از اميد و تغيير را بتوانيم بگشاييم اگرچه آسان نيست و راهي دراز در پيش است.


يادش به خير آن زمان‎ها که خبري از کامپيوتر و اينترنت و سايت و پست الکترونيکي و وبلاگ و چت و ....اين چيزها نبود؛ اما انگار مروت بود و اما انگار شرم حضور و حرمت قلم خط قرمز اخلاقيات مراوده بود.
يادش به خير آن زمان‎ها که خودمان خط قرمزها را تعيين مي‎کرديم و انگار قرمزتر بود از قرمزهايي که اين روزها براي‎مان تعيين مي‎کنند و رعايت‎شان نمي‎کنيم.
خط قرمزهاي ما ؛ اما ازنوع ديکري بود، حتي اگر رعايت نمي‎شد:
نبايد دشمن شاد شويم، نبايد نيروهاي جوان را رم دهيم، نبايد چارچوب‎هاي تحميلي تعيين کنيم، نبايد به دامن ابتذال و سطحي نگري بيفتيم، نبايد آب به آسياب ياوه‎گويان بريزيم، نبايد تنها بمانيم، نبايد امنيت رابطه‎هاي عاطفي و خصوصي افراد را متزلزل کنيم، نبايد فرديت را به گروه ارجح کنيم و نبايد اما که فرديت را نيز بي‎بها کنيم.
دو آتشه‎ترها حتي چنين مي‎سراييدند:" يکي براي همه؛ همه براي يکي"! و آن يکي که بود جز تو ، من و يا حتي آن جوان پرشوري که ساز مخالف مي‎زد، اما پنجه از ساز برنمي‎داشت که سکوت نبايد جاي مخالف خواني‎ها را مي‎گرفت که خواندن مبارک بود و ما نيز کوليان آوازه‎خواني بوديم که کوي به کوي و برزن به برزن چرخيديم و چرخيديم تا که ديرک چادر خويش را بر خاک گرم و بارور جنبش زنان نشانديم و در سايه‎اش نشستيم و خط قرمزهاي ايده‎آلي خويش را بر گرد چادرهاي‎مان نقش کرديم که يعني اينجا: خاک سرخ جنبش زنان است .
آن‎گاه که مستقر خاک خويش شديم، دوستاني به ما پيوستند که قدم‎شان مبارک بود و پر برکت و آراي‎شان رنگارنگ و پرتفاوت، سفره‎امان چندان رنگين نبود، اما در پي سير کردن يکديگر خوراک‎هاي‎مان را قسمت کرديم و در پي يافتن قوت و غذايي بيشتر پا در راه‎هاي تازه نهاديم. يکي از اين راه‎ها به دنياي مجازي مي‎رسيد و به وقايع ديجيتالي!!
شگفت‎زده و هاج و واج ابتدا سعي کرديم که بشناسيمش بعد نشانه‎هايي در مسير نهاديم تا که راه گم نکنيم و سپس به کشف روزنه‎هاي پنهانش پرداختيم تا که "کاشفان فروتن شوکران باشيم" اما نه آن ناشناخته شوکران بود و نه ما کاشفان فروتن. ابتدا تصور فتح داشتيم و فاتحانه دچار نخوت شديم که اگر اين يکي را نمي‎داشتيم قطعا عقب مانده بوديم، که بوديم بدان دليل که ندانستيم چگونه بايد از فناوري بهره‎ور شويم و تعداد آنهايي که دانستند بسيار اندک ماند.
ابتدا بر نثر و نوشتارمان تاثير گذاشت که سرعت زياد بود و خواننده بي‎حوصله و جهان سطحي‎نگر و آسان‎گير. سپس، برعادات و سلوک‎مان تاثير گذاشت که رودررويي و صداقت را با مستعارات و دروغ زني‎ها تاخت زديم. کار بدانجا رسيد که "داد در بازار مسگرها " سرداديم و خوشحال از شناخته نشدن از قبول هر مسئوليتي تن زديم و شانه خالي کرديم.
کاشفان واقعي شوکران، فروتنانه برهول شدگي و به قول جوانترها "جو زدگي"هاشان معترف شدند و کم کم عادات و سلوک مجازي را از خود راندند و اما بشنويد از ديگران:
چون قلم نبود گويا حرمت قلم به فراموشي سپرده شد و چون تکمه edit و delet شناخته شد تکمه ثبت به فراموشي سپرده شد. غافل از آنکه ديگراني به نظاره نشسته‎اند و دکمه ثبت‎شان دست بر قضا به خوبي مشغول کار است و به خوبي مي‎دانند که کجا و چگونه از ثبت شده‎هاي‎شان برعليه تمام آنهايي که با فشار تکمه deletو edit فارغ‎الخيال به زندگي ديجيتالي مشغولند استفاده و بلکه سوء استفاده کنند. و حتي گاه خود يکي از طرف‎هاي مجازي دعوا و فحاشي مي‎شوند که بازار همچنان داغ بماند و آنها همچنان سوار بر دکمه ثبت خويش فارغ خيالان پرخاشگر را هرچه بيشتر به جان يکديگر بياندازند و حافظه‎هاي‎شان را پرکنند از اطلاعاتي براي روز بازپسين!!
روز بازپسين اما آنچه که بر دوش ماست لاجرم حمايت است از يکديگر و همدلي باهم. چرا که جنبش زنان تنهاتر و بي‎پشتوانه تر از آن است که جوانانش را هم به جرم هاي گذرا و کوتاه کنار گذارد و نبخشايد. و باتجربه‎ترها بسيار ديده‎اند که نخبه‎گرايان و فراافکنان خود مظلوموار کناري نشسته و گناه را به گردن ديگراني مي‎اندازند که خود خامشدگان ظاهر بي‎گناه دست‎اندرکاران تفرقه و افتراق‎اند.
پيش از روز بازپسين اما به ياد بياوريم که بر روي چه کساني تيغ برکشيديم و چه کساني را آزرده کرديم به ياد بياوريم دوراني را که دنياي مجازي فرصتي براي حضور بي حد و حصر ايجاد نکرده بود و همه دور و بر يکي دو مجله و مجموعه مقالات که صاحبانش به خون دل به بازار مخاطبانش عرضه مي‎کردند جمع شده بوديم و مقاله‎هايمان با اغماض و گشاده‎رويي در همان‎ها چاپ مي‎شد و ما خوشحال از وجود اين مدارس غيررسمي نويسندگي پا به آينده ادبيات فمينيستي مي‎گذاشتيم.
به ياد بياوريم که ادبيات فمينيستي پيش از آن که در دنياي مجازي به فحاشي و پرخاشگري بيانجامد نيز مورد عنادورزي جامعه مردسالار بوده است و اکنون به جاي هماوردطلبي‎هاي محقانه با اين عنادورزي؛ از طريق پلميک‎هاي کميک و سطحي، موجب تمسخر و حقيربيني از سوي مخالفان جدي خويش مي‎شود.
به يادبسپاريم که آنچه ما را در هر بحراني نجات مي‎بخشد ادراک مشترک در نقد رفتار و انديشه‎هاي نادرست از يک سو و حفظ حرمت و پايداري درآرمان هاي اخلاقي از سوي ديگر است که خود با آرمان‎هاي جنبش زنان پيوندي سخت و تنگاتنگ دارد.
و سرانجام ، به ياد بسپاريم که سرخي خاک جنبش زنان از لاله‎هاي همدلي و مروتي رنگ مي‎گيرد و بارور مي‎شود که با مرکب قلم ادبيات اصيل و ژرفانگر فمينيسم آبياري مي‎شود.


آدري لرد و بلهوکس دو نويسنده، شاعر و فمينيست سياه پوست از اهالي ايالت متحده امريکا هستند. اين زنان در نوشته هايشان نه تنها ساخته هاي قدرت را که توانايي زنان جهان سوم را محدود مي کند به چالش مي کشند بلکه راجع به روابط دروني جنبش و روابط بين زنان و لزوم خود سازي آنان نيز بسيار نوشته اند. به دليل شباهت هاي بسيار نزديک جنبش زنان سياه پوست امريکا با ديگر جنبش هاي زنان جهان سوم و از جمله ايران به نوشته هاي اين دو اشاره اي مي کنم. براي مثال در کتاب چشم در چشم ، آدري لرد مي نويسد :" بايستي آگاهانه سعي کنيم با هم مهربان باشيم تا زماني که اين حرکت به صورت يک عادت در آيد. زيرا آنچه که در ما بومي بوده يعني عشق زنان سياه پوست به يکديگر از ما ربوده شده است ...همچنان که ما خود را با خويش و يکديگر مجهز مي کنيم مي توانيم درون دايره اي محکم و محبت آميز در کنار هم ايستاده، با يکديگر از غير ممکن ها / يا هر آنچه که هميشه به نظر غيرممکن مي رسيده است / صحبت کنيم.
بلهوکس نيز معتقد است که زنان جهان سوم از کودکي دچار چنان صدماتي مي شوند که نياز به خود سازي خويش دارند. او مي نويسد که زنان جهان سوم نمي توانند اهداف جنبش را به پيش برند اگر مبارزه براي تغيير جامعه با مبارزه براي خود سازي شان همراه نباشد. کساني که معتقد به جنبش زنان هستند نياز دارند که خود سازي را جدي گرفته و به احساسات بي اساس اجازه حضور ندهند. اين خود يک حرکت سياسي است براي مقاومت جمعي در مقابل جامعه مرد سالار. کار گروهي ما زماني نتايج بزرگ تري خواهند داشت که با خود سازي شخصي ما نيز همراه باشند.
در شرايط خفقان اجتماعي و محدوديت هاي ساخته شده طبقاتي احتمال گفتمان هاي آزادانه درون جنبشي بسيار ضعيف مي گردد اين چنين شرايطي خود سبب انواع گوناگون پيش داوري ها و عدم شناخت از ديگر نيروهاي موثر که مي توانند جنبش را به جلو حرکت دهند مي گردد. ما نيز در ابران توانايي آن را نداريم که با تئوري هاي مردانه اي چون دعوا بر سر قدرت و تمرکز بر تفاوت هايمان جنبش را تضعيف کنيم. ما زنان نياز به بهره گيري از ابزار زنانه چون درک ازتفاوت هايمان داريم. ما نبايد تفاوت هايمان را حتي تحمل کنيم بلکه بايد آن را تبديل به نقطه قوت کرده و استفاده از آن را به عنوان نيرويي خلاق و پيش رونده ببينيم. به ما زنان ياد داده اند تا تفاوت هايمان را ناديده بگيريم يا آن را براي جدا سازي و سوظن به ديگري به کار ببريم. ما خود مي دانيم که بدون داشتن پشتتيباني يکديگر نمي توانيم به رهايي دست يابيم. ما زنان جهان سوم از سلطه گرايي حکومتي، جنسيت گرايي و سيستم اقتصادي سرمايه داري که ما زنان را متحدا به موقعيت فرودست محکوم کرده است در عذابيم. درحالي که ما عمق درد مشترکمان را مي شناسيم بايستي که جمعا براي ترميم آن تلاش کرده و ازهدر رفتن انرژي نمان بپرهيزيم . زيرا دقيقا آن همان چيزي است که بالا دستي ها دنبال آنند .آناني که بيرون از اين دايره ايستاده اند اميد به شکست جمعي ما دارند .ما نتايج موفقيت آميز کاري گروهي را تجربه کرده ايم پس بايد که هوشيارانه براي رسيدن به موفقيت هاي اجتماعي با هم متحد باشيم .


دوستي که سالي يک بار به ايران مي‎ياد و به قول خودش ويكند‎ش رو تو ايران ميگذرونه، اصرار داشت که بريم دربند. شش سالي بود که دربند نرفته بودم، ولي به خاطر قولي که به دوستم داده بودم رفتيم براي شام، چاي و قليون.
رستوراني رو انتخاب کرديم با فضايي که به نظر دوستم جالب بود و تختي براي نشستن. بعد از شام سفارش چاي و قليون داديم. بعد از چند دقيقه چاي رو بدون قليون روي تخت گذاشتن و تقريباً مؤدبانه _ البته با لحني تحقيرآميز _ گفتن به خانم‎ها قليون نميديم.
به ياد شش سال پيش افتادم وقتي که با همين دوست آمده بوديم دربند، آن موقع هم تقاضاي قليون كرده بوديم ولي آن‎ها براي‎مان قليون آوردند چون پسر 13 ساله‎ام کنار ما روي تخت نشسته بود، اما حالا ديگر پسرم بزرگ شده و با من كمتر بيرون مي‎آيد. به دوستم گفتم ”اون موقع ما شش سال جوان‎تر بوديم و شايد به‎نظر آنان كه زنان را با جذاببت‎هاي‎ جنسي‎شان مي‎بينن و براي‎شان بر اين مبنا قانون وضع مي‎كنن داشتن بر و رو، جواني و زيبايي جرم بيشتري داشته باشه، اما الان که مجموع سن من و تو از 90 سال هم بيشتر مي‎شه بازم همين مشکل وجود داره“.
القصه، دنبال راه چاره گشتيم که بتوانيم قليون بگيريم. به فكرم رسيد تنها راه اينه كه مردانگي مردي را براي لحظاتي قرض كنيم. براي همين رفتم جلوي در رستوران و همونجا به يه آقايي که رد ميشد يه تعارف ”دربندي“ کردم:
ـ "مي‎شه دو دقيقه روي تخت ما بنشينيد؟"
اون آقا تعجب كرد ولي خوشحال همراه من اومد و روي تخت نشست. من فوراً قليون سفارش دادم و اون‎ها هم به سرعت يه قليون با توتون سيب و ذغال قرمز روي تخت گذاشتن. از اون آقا تشکر کردم و گفتم: ”ببخشيد آقا، متأسفانه _ يا خوشبختانه _ شما رو فقط براي گرفتن قليون صدا کردم، چاره‎ي ديگري براي گرفتن قليون نداشتم“.
اون آقا که هنوز متعجب بود ولي ديگه خوشحال نبود، تخت ما رو ترک کرد و زير لبي غرولندي کرد و رفت.
به دوستم گفتم: ”اين‎دفعه که خواستي بيايي ايران با خودت يه آدمك بادكنكي بيار با لباس مردانه که هر وقت لازمش داشتيم، مثل بادکنک بادش کنيم و با خودمون بياريمش دربند.“ دوستم گفت: “آدمکهاي بادکنکي زن شنيده بودم ولي مردانه‎اش را نه. اين دفعه حسابي تحقيق مي‎کنم اگه باشه يکي از اين موجودات بيجان و بيخاصيت ميخرم و با خودم مي‎يارم، حتا اگر به اندازهي پسر 13 ساله‎اي باشه كه مي‎تونه جاي نوه‎مون حساب بشه“.
به‎هرحال به ياد سخنان شيرين عبادي افتادم كه در پارک لاله در روز 8 مارس سال 1381 گفت: ”در قوانين ما، زن مساويه يك بيضه‎ي مرده“ و بعد ديدم در امر ”مهم“ قليون كشيدن حتا 2 زن هم معادل يك بيضه‎ي مرد نيستند و در ثاني مهم نيست كه اين بيضه مال كيه، مي‎خواد مال يك پسر 12-13 ساله باشه يا يه مرد غريبه، بلكه مهم اينه كه جايگاه والايي در جامعه‎ي ما داره آنقدر والا كه ما در سايه‎اش مي‎تونيم قليون بكشيم.


نوروز بود. براي ديدار کوچکي از خانه بيرون زديم، تک و توک چراغ آپارتمان‎ها روشن بود، خيابان‎ها خلوت و آرامش روزهاي عيد را داشت.

ديدار ما خيلي زود تمام شد، نمي‎دانم از بي‎حوصلگي صاحب‎خانه بود و يا از نوع برخورد ما به آن ديدار به عنوان انجام وظيفه، نمي دانم! زودتر به خانه برگشتيم. درب آپارتمان طبقه اول کمي باز بود، رد شدم چند پله‎اي بالا رفتم ناخود آگاه برگشتم: چرا در باز است؟ خوبست حال پيرزن همسايه را بپرسم. چندين‎بار او را صدا زدم، جوابي نيامد در را باز کردم و سرک کشيدم. همه چيز بهم ريخته بود با صداي "تاپ"، تازه فهميدم چه خبر است! بهشدت در را بستم و جيغ کشيدم: ”دزد، آي دزد ....“
سرک کشيدن من دزدان را دست خالي فراري داد... روشن است که اين قضيه مي‎شد شکل ديگري هم داشته باشد! دزدان ضربه‎اي به سرم بزنند، يا همسايه در دلش بگويد: ”چه فضول!“ اگرچه من شرط عقل را بکار بردم و با فرياد زدنم از انگ فضولي نجات پيدا کردم.

روزي و ساعتي در حال پرسه زدن در دنياي مجازي کامپيوتر باشيم و ناخواسته نوشته‎اي، عکسي يا مطلبي درباره‎ي خودمان و دوستانمان ببينيم يا بشنويم، به‎راستي چند نفر ما مي‎توانند بر شهوت دانستن غلبه کنند و به اخلاقيات فکر کنند و چون مجاز نيستند ببينند، كنجكاوي‎شان را فرو نشانند. اگرچه اخلاق را بايد تعريف کنيم و ببينيم تخريب کردن آدم‎ها بي‎اخلاقي است يا دانستن آن به طور تصادفي!

قرن پانزدهم و دوره شواليه‎ها نيست. ما در دوره‎اي زندگي مي کنيم که از يک انتقاد به جا و نابجا کوهي از حرف و حديث مي‎سازيم! تعريف و تمجيد از ديگري قلقلک‎مان مي‎دهد و تمام سعي و کوشش ما براي اين پيش مي‎رود که به او بفهمانيم که چيزي نيستي و جالب اينکه فکر مي‎کنيم ديگران هدف و منظور ما را نمي‎فهمند.

تحول انسان‎ها از کم‎هوشي تا رسيدن به موجوداتي هوشمند از قضاوت و بي‎رحمي و منيت‎هايش نکاسته است. بهنظر مي‎رسد روشنگري و پيشرفت فکري، چيزي از اخلاق سنتي و عادتي ما کم نکرده است بلکه شکل آن را تغيير داده است. قصه قديمي مادر شوهرها با عروس، جاري‎ها ، پسر و دخترهاي همسن ، رقابت‎هاي بين همکاران و مديران وووووووو هم‎چنان در جامعه مدرن ادامه دارد.

انسان‎ها به‎ويژه ما زنان در جامعه مردسالار و نابرابر آنچنان روش‎هاي سنتِي را ياد گرفته‎ايم و آن‎ها را دروني كرده‎ايم که نمي‎توانيم به راحتي خود را رها کنيم. ذهن ما را عادت داده‎اند که با کينه به‎دنبال معلول‎ها باشيم، بيشتر مواقع آن‎چنان خشم ما را احاطه مي‎کند که علت‎ها را ناديده مي‎گيريم. انسان‎هاي اسيري هستيم تحت سلطه اين عادات و نقد رفتار و بيان ديگران به‎طور روزانه به بخشي از مشغوليات ما تبديل شده است.

در زمانه‎اي که زنان در عرصه تحصيل و ورود به دانشگاه توانسته از مردان سالار خود پيشي بگيرد! و در زمانه‎اي که فعالعيت و حضور زنان در عرصه‎هاي اجتماعي چشمگير است، چرا باز هم در مواردي شاهديم كه همان روش‎هاي سنتي بکار گرفته مي‎شود.

سيستم پرورش انسان‎ها چقدر بيرحمانه مي‎تواند روح بشر را بکشد و چه سيسماتيک مي‎تواند از آدم‎ها چيزي را که مي خواهد درست کند. هر اندازه سنتي‎تر واکنش‎هاي خصمانه بيشتر!

چقدر غم‎انگيز است که انسان‎ها در روبهرو آنقدر مانوس و در پشت سر آنقدر نامانوس مي‎شوند. چرا ديگر کسي مهر، بخشش و عدالت را نمي‎آموزد؟ همه اهل انتقام شده اند! هستي يعني چه؟ ما در کجاي جهان ايستاده‎ايم! شايد ضرورت ديگر شناسي‎مان بيشتر از خودشناسي و سلطه خواهي‎مان بيشتر از خوداگاهي‎مان شده؟ شايد درد و گرفتاري و فشار بيش از اندازه ما را به يكديگر چنين گستاخ کرده و شايد زياد رشد کرده ايم!

زندگي پر از درس و تجربه است. چگونه مي‎شود تجربه‎ها را فراموش نکرد؟ اگرچه سخن روز اين است که تجربه‎ي هر کس به درد خودش مي‎خورد! مدام در حال تجربه و آموختن هستيم و مدام هم در حال فراموشي. اگر درست باشد که ما دوره آگاهي و تغيير را مي‎گذرانيم پس بايد بتوانيم بهتر از قبل با هم ارتباط برقرار کنيم! مگر نه اينکه اساسا" انسان‎ها موجوداتي اجتماعي هستند. و آيا زندگي چيزي جز ارتباط بين انسان ها نيست؟

با دقت بيشتري به اطراف‎مان نگاه کنيم چه کسي از جدائي و نفرت انسان‎ها سود مي‎برد. دشمن مشترک‎‎مان يعني جامعه مردسالار سنتي را رها کرده‎ايم و مشغول توهم و خيال‎بافي شده‎ايم. چرا وقتي بايد انرژي‎مان را جايي براي ”ساختن“ بکار ببريم، هراز منت بر سر هم مي‎گذاريم و بايد و نبايد و سبک و سنگين مي‎کنيم، اما سر کوچکترين موضوع شخصي ساعت‎ها وقت همديگر را هدر مي‎دهيم!

ما دشمن هم نيستيم، رقيب هم نيستيم مگر خدايي ناکرده مي‎خواهيم به قدرت يا موقعيت خاص و يا به ثروت برسيم که بر سر آن کشمکش مي کنيم. ما شريک هستيم در ستم، خشونت، سلطه‎جويي، ناامني و تمام نابرابري‎ها در جامعه مردسالار، و فرهنگ مردسالار است که برماست، با تمام تفاوت‎هاي ريز و درشتي که داريم. و به‎راستي چه خوبست که تفاوت داريم، چون عصر قبيله‎اي و تک‎صدائي سپري شده است. طبيعي است که از فرط دويدن و گريختن از دست سنت و عادات جامعه مردسالار به دونده‎اي ورزيده تبديل شويم که از خصوصيات جامعه مدرن است .

اگر دست در دست هم نمي گذاريم مهم نيست لااقل هم ديگر را لگدمال نکنيم، چون با تخريب، ديگري ارتقا ء پيدا نمي‎کند! اين راه بارها تکرار شده و نشان داده که هدف اصلي فرد يا افراد نيستند بلکه هدف توقف حرکت و تخريب انديشه و پراکنده کردن است و در نهايت به تقويت دشمن مشترک مي‎انجامد.

افرادي که خود را معيار و ميزان ارزش‎هاي اخلاقي مي‎پندارند و خود را جدا از بقيه مي‎بينند و هيچ مشارکتي در امور اجتماعي ندارند، همان‎هايي هستند که به بهانه‎ي پاک و بي‎گناه بودن بيرون گود نشسته‎اند که در موارد اين چنين نظاره‎گري خود را توجيه کنند. هيچ معيار اخلاقي فردي و شخصي نمي‎تواند ما را از مسئوليت جمعي معاف کند. بي‎گناهي نگاهي انتقادي دارد به نقش خود زنان در ظلم‎پذيرشان در کناره‎جويشان! نه به جامعه مردسالار.

جنبش زنان به بلوغ رسيده يا نرسيده بهانه‎ي خوبي براي گريز از مسئوليت نيست و شرکت نکردن ما در اين جنبش نيز خيلي اتفاق مهمي براي حرکت‎هاي پويا و روبه‎ رشد نخواهد داشت. چون ضرورت زيستن زنان است، آن هم از نوع چگونه زيستن!

بيائيم آنقدر شرافتمند باشيم و بتوانيم با جسارب تمام روبهروي هم بنشينيم، توي چشم هم نگاه کنيم و حرف هاي ناگفته را بدون واسطه و نظر واسطه به هم بگوييم. آنقدر اين حرکت را تمرين کنيم تا دروني شود و ديگر شخص سومي واسطه بين ما نباشد. بياييم نظر شخصي، اغراض و قضاوت مغرضانه واسطه‎ها و راوي‎ها را کوتاه کنيم. بيائيم با بررسي و دقت کامل ضعف‎ها و قوت‎ها و فرصت‎ها و تهديدها را بررسي کنيم و راهکارهاي نو بيابيم و جنبش نوپاي زنان را همه جوره تقويت و پشتيباني کنيم. آنوقت خواهيم ديد که جائي براي سرک کشيدن و روشدن و نوشته‎اي براي پاک شدن، تغيير يافتن و گم شدن باقي نمي ماند. و قلبي براي شکستن و کسي براي انگ چسباندن پيدا خواهد شد.