خبر را در "کلن" دريافت کردم، درحالي که پسرک از شادي ديدار از سرو کولم بالا مي‎رفت و به آغوشم مي آويخت و من نيز به جد تزوير مي کردم تا تصور کند که اين همان پناه گرم و امني است که مدتهاست هردو در انتظارش بوده ايم . سرخوش در آغوشم آرميده بود و من سرگردان دل به آشوب و بلواي آن روزها سپرده بودم .
دوستان و اقوام که خبر از آمدنم داشتند به دلجويي و خبرگيري، تماس هايي مي گرفتند و من حواله‎شان مي دادم به سايت ها و خبرگزاري ها تا که خود به دروغ به پسرک بگويم که اوضاع عادي است و من روبراه!! هرچه من به او دروغ مي گفتم دوستان و آشنايان هم جنس ، در اين ديار برمن راستي روا مي داشتند. هر چه من بغض هاي فرو خورده ام را پنهان تر مي کردم ، آنها شاداب و پرتلاش مهرباني هايشان را آشکارتر مي کردند. هرچه من از دور بودن رنج مي بردم ، آنها از اين نزديکي ناگهاني در لذت بودند و مروت نشان مي دادند.
دير آشنا و نوآشنا هرکدام ، مهرباني هايشان از شهرهاي دور خيلي دور مي رسيد و به جانم مي نشست. پيغام هاي طنز و جدي، بي ربط و باربط ، پربار و بي بار هرآنچه به نظرشان مي توانست کمک حالي باشد به دستم مي رسيد. غريبه و آشنا تفاوتي نداشت زن بودن و همدرد بودنمان بس بود تا شبکه همدلي زنان پرتلاش ايراني را تجسم بخشد.حمايت ها اعلام مي‎شد، سايت ها و خبرگزاري ها پر مي‎شدند از پيام هاي پشتيباني و مهرباني، نه به نام آشنا بودند و نه به صورت ، اما تماشاي اين جماعت يکدل تنها وتنها يک معنا را القا مي کرد: مفهوم دير آشناي خواهري!
بارها وبارها در اين دوران به اين مفهوم زنانه انديشيدم و بارها و بارها به برچسب ها و عناويني نيز انديشيدم که با آنها برما تاخته بودند تا دوستي ها تبديل به اتهام شود. بارهاو بارها به مجموعه مقالات و گزارش هايي که درمورد تجمع 22 خرداد نوشته شده بود انديشيدم که چگونه اين نوشتن ها و اين بي وقفه نوشتن ها موچب عمومي شدن و شفا ف شدن جريانا ت شد. يکايک زنان زحمتکش و خشونت ديده در آنروز با نگاهي مستدل و محق در مقالات خويش به بررسي يکايک اتهامات و انگ هايي که بدان بهانه برآنها تاخته بودند پرداختند و با رويکردي مدني تمامي خشونتي را که در آنروز بر آنان روا شد تبديل به فضاي گفتگو و تدوين مطالب و گزارش هايي کردند که مستقيم و غير مستقيم دعوت به گفتگو و مدنيت بود.زنان پرتلاش ما درجواب آنان که خواست حق طلاق را به براندازي نرم نسبت دادند و حق شهادت را لابد به ارتباط با بيگانگان و حق فضاوت را نيز....تنها وتنها نوشتند و گفتند تاکه با سلاح قلم و بيان ، تابوي اتهاماتي که در واقع هيچگاه اتهامي نبوده شکسته شود و رنگ بازد.
سهم من نيز ، که نگراني ها و دلواپسي هاي اين دوران را به بركت مروت خواهران دور از وطن تحمل کرده بودم. گرده کشي چمدان چمدان شيريني و حلاوت پيوند و همدلي زنانه بود که بايد به خواهران در وطنم ميرساندم .
به راستي چگونه مي توان قلب هاي تپنده زنان را در هرکجاي حهان دور از يکديکر نگهداشت و چگونه مي توان برائت از گناهي ناکرده را تنها به قيمت دوست نبودن و دوري گزيدن به دست آورد و چگونه برائت از دوستي وهمدلي سلاحي مي شود براي بخشوده شدن در برابر آنانکه که خود دانسته و نادانسته مبلغان جدايي وعنادورزي شده اند.
فضاي گفتگو و و رواج تحليل و مقاله نويسي ، که اين روزها به همت زناني که در تجمع 22 خرداد جضور يافتندو تاوان دادند فرصتي است تا بتوان به عبارات و اتهاماتي که تا کنون مانند شمشير داموکلس بالاي سرمان نگهداشته شده بو د بپردازيم، تا که بي رحمي اين شمشير نيز مانند ديگر ابزار خشونت با سلاح بيان و استدلال، برندگي خويش را از دست دهد و جاي خويش را به رويکردي دهد که معتقد است در عصر مدنيت ، ارتباط و دوستي ديکر جرم نيست ضرورت ز ندگي انسان سرگشته و بي پناه جامعه مدرن است. پايه مشارکت و تحمل دگر انديشي است.
خواهراني که براي يکايک هم جنسان خويش دل سوزاندند و صميمانه به جنبش حقوقي زنان اعتقاد دارند دل خوش کرده اند تا که فخر پيروزي جنبش حقوقي زنان ايران را با هم جنسان ايراني و غير ايراني خويش قسمت کنند اينان بيگانه نيستند دير آشناياني هستند که به حرمت دوستي ها و پايداري ها دلسوزانه ازراه دور در کنارمان بودند .
حالا ديگر به پسرک دروغ نمي گويم آغوشم نه براي او که براي همه خواهران دور ازوطنم جسورانه جادارد. هرچند که پناه امني نباشد.