در گردهمايي كه در اعتراض به بازداشت مهندس موسوي خوئيني در ساختمان ادوار تحكيم وحدت برگزار شد از دوستي شنيدم كه وقتي براي جويا شدن از حال و روز خانواده مهندس موسوي به خانهاش تلفن كرده، دختر خردسالش تلفن را برداشته و گفته: ”به مامانم نگو اما فكر كنم بابام مرده كه مامانم اينطوري گريه ميكنه“. اين جمله را كه شنيدم ناگهان تمام تنم لرزيد. در آن لحظه تمام بار اين دنياي پر از ظلم و تبعيض بر دوشم سنگيني كرد. با خودم فكر كردم چرا بايد اين چنين قلب دختركانمان از ترس و غم دوري از پدر بهدرد آيد، چرا بايد زني در كنج عزلت خانهي خود اشك بريزد، فقط براي آنكه پدري، شوهري و مردي فرهيخته براي آيندهي دخترش در 22 خردادماه به ميدان هفت تير آمده و شجاعانه سينهاش را درحمايت از خواهران هموطناش سپر كرده تا به ياري آنها حق دخترش را بگيرد.
نميدانم، شايد هنگامي كه علي اكبر موسوي خوئيني در روز 22 خرداد به ميدان هفت تير ميآمده، چهرهي دختر خردسالش را در ذهن داشته و به آينده او فكر ميكرده، دختري كه روزي احتمالا شوهر خواهد كرد و آنگاه پدرش بايد شاهد بيحقوقي كامل جگرگوشه خود باشد. شايد اين مرد شريف روز 22 خرداد در پارك ميدان هفت تير به آيندهي مبهم همهي دختران سرزميناش ميانديشيده و شايد هم چهرهي پسر كوچكش را در ذهن داشته كه پسرك بيگناه در اين فضاي مردسالارانه و با وجود اين قوانين زنستيز و تبليغات گسترده ضد زن كه از بالا بر كل جامعه جاري ميشود، آيا ميتواند مردي عدالتخواه و منصف بار بيايد؟
خيلي چيزها را نميدانم، اما اين را خوب ميدانم كه حمايت و حضور مردان آزاده و شخصيتهاي خوش نام و معتبر چون مهندس موسوي براي احقاق حقوق زنان چقدر مبارك است، نيز بهخوبي ميدانم كه رفتار دمكراتيك و حقطلبانه چنين مردان بزرگي، چقدر براي زنستيزان، گران است بهحدي كه مصمم شدهاند هزينهي حضور پربركت آنان را در تجمعهاي زنان بالا ببرند تا ديگر مردان آزاده ايراني جرات حضور و همراهي با جنبش زنان را پيدا نكنند.
روزي كه همسر آقاي موسوي خوئيني (خانم اسلامي) را ديديم همهي زنان حاضر به ايشان گفتيم كه شرمندهايم، شرمنده از اين كه نميدانيم چه كار ميتوانيم بكنيم، شرمنده از اينكه شوهرتان صرفا براي حمايت از تجمعي قانوني و مسالمتآميز براي احقاق حقوق برابر زنان آمده بود اما به ناحق دستگير شده و تنها كسي است كه از آن خيل دستگيرشدگان هنوز در زندان بهسر ميبرد. شرمنده از اين كه هيچ ابزار و امكاني نداريم براي رهايي مرد روشنانديشي كه حمايتمان كرده است،... شرمندهام كه من بهعنوان يكي از امضاءكنندگان فراخوان تجمع، آزاد هستم اما شوهر شما بهعنوان يكي از حاميان آن فراخوان همچنان در زندان بهسر ميبرد. قلبم پر از درد است و نميدانم چه بايد بكنيم؟ نميدانم چه بايد كرد كه آقاي علي اكبر موسوي خوئيني دوباره به آغوش خانواده بازگردد. شايد بايد...
قلبم از دستگيري موسوي خوئيني و چهرهي نگران و غمبار همسرش بهدرد آمده، اما در اين دنياي مردانه، زني متوسط هستم كه ”قهرماني“ را نياموختهام و در طول تاريخ بهعنوان زن، فقط از من صبوري طلب كردهاند، از اينرو نميدانم كه اگر ديگربار مرا به دادگاه انقلاب فراخواندند آيا ميتوانم به نداي قلبم پاسخ گويم و اين جسارت را در خود خواهم يافت كه از كارشناس پروندهام بخواهم مرا به جاي اين مرد عدالتطلب بازداشت كنند!
بهراستي نميدانم، اما فقط آرزو ميكنم و اميدوارم كه آقاي موسوي خوئيني هرچه زودتر آزاد شود و فعالان جنبش زنان از فشار هر دم فزاينده رهايي يابند، چون ميبينم كه با همهي آموزشهايي كه در مورد تحمل و خاموشي و تمكين به ما زنان القاء كردهاند اما كاسه صبر همهي زنان حقطلب و فعال جنبش زنان از اين ستمي كه بر آقاي موسوي ميرود در حال لبريز شدن است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين يادداشت با حذف و تعديل هايي در روز شنبه در روزنامه سرمايه به چاپ رسيده است