ـ ”غرب“، ”شرق“، ”غرب مردانه“، ”شرق زنانه“ و... اين‎ها براي ما واژگاني آشنا و البته چالش1‎برانگيز است. به‎خصوص براي زنان در ايران كه در ميانه‎ي اين ثنويت و دوتايي‎ ”شرق / غرب“ همواره تــحت فشار و دچار قبض و بـــسط بــوده‎اند. فشــارهـــايي از نــــوع: (-----------------»شرق/غرب«-------------------) يــا از ايـــن نــوع: (شرق-----------»/«-------------غرب)! ما زنان هم كه معمولا نه جزو شرق هستيم و نه غرب، بلكه همان فلش (/) بيچاره در وسط را تشكيل مي‎دهيم كه بي‎مكان تحت فشاريم. اين ثنويت در گام نخست بر نوع پوشش ما موثر بوده به‎طوري كه هميشه گويا تعيين و تكليف درباره‎ي لباس ما در وزارت امور خارجه صورت مي‎گرفته به اين معنا كه وقتي دولت‎ ما با دولت آن‎ها رفيق بوده‎اند ما بايد ويترين مي‎شديم، ميني‏ژوپ مي‎پوشيديم، رنگ سرخاب ماتيك‎مان را تغيير مي‎داديم، به جاي سورمه، ريمل مي‎كشيديم، تا جهانيان بتوانند ما را شفاف‏تر نظاره كنند. و وقتي دولت‎ها با هم قهر مي‎كردند بايد روي خود را از عالم و آدم مي‎پوشانديم و چادر سياه بر سر مي‎كشيديم تا خدايي نكرده از ما سوء استفاده‎ي بصري نكنند. در واقع ما جمعيت بي‎دفاع نسوان، در سطح بين‎المللي هميشه نقش پررنگي داشته‎ايم يعني تابلوي ”هويت“ دولت‎هاي‎مان، آن هم از نوع ”لباسي“‎ و به‎شكل بصري‏اش! حالا هم كه خوشبختانه لباس و ظاهر ما در مواجهه‎ي خشم‎آلود با جهان غرب، حافظ خون و غيرت اين و آن شده است.
اما دست تقدير و سرنوشت، ما زنان را افزون بر نقش ”لباسي“، خوشبختانه با نحوه‎ي ”رفتاري“ نيز در اين بازي دوتايي ”غربي / شرقي“ گرفتار كرده است. روزگاري هم دكتر شريعتي بر آن شد كه دامن‎ ميني‎ژوپ‎ ما را بر اساس مدل لباس ”زنان دانشمند“ غربي پايين بكشد و ما را به خودمان وانهد. از همين‎رو دكترين ازخودبيگانگي ايشان ما را نسبت به هم‎جنسان‎ غربي‎مان بشارت گفت‎ و بازگشت به ”خويشتن“ را نويد داد ]راستي اين خويشتن معروف ما كجاست؟[ و بر آن بود كه زنان ايراني را دانشمندان فخيمه‎اي بار بياورد كه به مسئله ظاهرشان و همين‎طور استقلال مالي (كه باعث بحران خانواده مي‎شود!!) اهميتي ندهند بلكه فقط پژوهش كنند، درس بخوانند، تحقيق كنند، آن هم با لباس‎ ساده، يعني صدر در صد خالص: مدل ”مادام كوري“. از نظر دكتر شريعتي گويا زن غربي يا ”ماري كوري“ است يا ”مدونا“، حالا معلوم نيست ما كه هيچ‎كدام از اين دو تيپ نمي‎توانيم بشويم چه بايد بكنيم؟
2 ـ اما قضيه شرق و غرب فقط در ساختن و پرداختن ظاهر ”لباسي“ و به الگوي ”رفتاري“ ما خاتمه نيافت و به حوزه‎ي نظريه‎پردازي هم وارد شد تا سرانجام با دكترين ”شرق‎شناسي“ ادوارد سعيد به كل بدن و جنسيت‏مان گسترش يابد. گفتمان‎هاي استعماري و پسااستعماري نيز به گفتمان ”شرقي و غربي“ ما افزوده شد، هرچند اين گفتمان‎ها نيز مانند گفتمان‎هاي پيشين باز هم ما زنان را دچار مصيبت كرد، چون ما كه خوشبختانه عادت كرده‎ايم بدون ديدگاهي ”موقعيتي“ يا كمترين زحمت و خلاقيتي، نظريه‎هاي مختلف آن طرف آب را وام بگيريم، البته كه با دردسر روبه‎رو مي‎شويم.
از همين‎جاست كه حتا نظريه‎ي ”فمينيسم پسااستعماري“ خانم اسپيواك هم مي‎تواند براي ما دردسرساز شود، چون تك و توك زنان منورالفكر ايراني هم پيدا مي‎شوند كه از اين نوع فمينيسم خيلي خيلي خوش‎شان آمده، اما گويا با اين انگيزه كه چنين نظريه‎‎هايي مي‎تواند براي مصارفي غير از تحليل جامعه و كمك به جنبش فمينيستي به‎كار برود. مثلا در برخي مواقع با استفاده از اين نظريه راديكال مي‎توان از زنان سفيد ”غرب“ امتياز گرفت و در عين حال به ايران اسلامي آمد و با همين تئوري، خواهان كنترل فمينيسم در ايران شد!! يكي از نمونه‏هاي‎ استفاده دوگانه از اين دست را مي‎توان در مصاحبه‎ي خانم ركسانا بهرامي‎تاش يافت. ايشان در دانشگاهي در كشور گل و بلبل كانادا تدريس مي‎كند. چندي پيش با روزنامه‎ي شرق (8 آذر 1384، ش 637) مصاحبه‎اي داشت، در اين مصاحبه با همين تئوري ”شرق / غرب“ دقيقا به اين نتيجه رسيد كه ”مي‎توان رشد قارچ‎گونه فمينيسم كه ايران را هم در برگرفته كنترل كرد“!!. ما فمينيست‎هاي داخل كشور با شنيدن سخنان ايشان متوجه شديم كه واژه‎ي ”كنترل“، كلمه بسيار مناسبي براي جوامع، افراد و به‎ويژه براي ما زنان ”عقب‎افتاده“ است و حتما ابزار ”انحراف‎يابي“ بسيار ”متشخص“ و ديپلماتيك است و بالاخره اگر از سوي هم‎وطن رنگين‎پوست (و نه سفيدپوست) مطرح شود حتما كاركردي مشعشع و ”شرقي” دارد، چون مهم اين است كه رنگ پوست طرف چيست نه آن‎كه چه مي‎گويد!! اين روزها هم كه در غرب رنگ سفيد مد نيست پس ما هم بايد در شرق از رنگ سفيد دوري كنيم و چهار چنگولي به رنگ‎هاي تيره بچسبيم!
خانم بهرامي‎تاش در آن مصاحبه‎ از انديشه‎هاي فمينيسم پسااستعماري خانم اسپيواك مدد مي‎جويد تا به‎جاي فمينيسم استعمارگرايانه سفيد، به كنترل فمينيسم بخت برگشته‎ در ايران نايل شود. اما مصاحبه ايشان به‎رغم ظاهر پسااستعمارگرايانه‎، امثال مرا به ياد عملكرد دوگانه‎ي مردان ديپلمات كشورهاي استعماري انداخت كه با نسخه‎ي ”مدرنيزاسيون“ در دست به‎دنبال تعليم ”شاگردان“ از همه‎جا بي‎خبر جهان سومي مي‎گشتند. البته ما فمينيست‎هاي داخل كشور افتخار مي‎كنيم كه نسخه‎ي پسامدرنيزاسيون توسط يك زن هم‎وطن برايمان تجويز شود، به‎جاي آن‎كه اجنبي‎ها نسخه‎ي مدرنيزاسيون براي‎مان صادر كنند. البته در اين ميان مهم نيست كه آيا اصولا ”نسخه‎ پيچيدن“ كار درستي است يا نه بلكه مهم اين است كه چه كسي، با چه رنگ پوستي، آن‎را مي‎پيچد!!
طنز قضيه اما اينجاست كه اين نوع فمينيسم (پسااستعماري) ابزار ساخت‎شكني ”متون غربي“ در خود آن كشورهاست به‎طوري‏كه حتا سازنده‎ي آن ـ گاياتري اسپيواك ـ هم جرات نمي‎كند آن را به ابزاري براي كنترل فمينيسم در كشور خود ـ هندوستان ـ تبديل كند زيرا لابد مي‎داند از آن در كجا بهره ببرد. حتا ما هم كه از دور شاهد تلاش‎ بي‎وقفه‎ي كساني مانند اسپيواك هستيم و آن را تحسين مي‎كنيم، مي‎دانيم كه اين نوع ساخت‎شكني با پتانسيل راديكال‎اش در واقع قرار است ”كنترل‎گير“ باشد نه ”كنترل‎گر“، ”كنترل‎گريز“ باشد نه ”كنترل‎پذير“...
به‎نظر مي‎آيد چنين استفاده‎اي كه خانم بهرامي‎تاش از فمينيسم پسااستعماري مي‎كند اتفاقا در تشديد دوگانه‎سازي‎هاي ”شرق / غرب“ و دامن زدن به لايه‎هاي سطحي اين مشاجرات بين‎المللي مي‎تواند كمك بزرگي كند، چراكه اگر گروه‎هايي از يك سو ”غرب“ مي‎سازند، لازم است عده‎اي ديگر هم ”شرق“ را علم كنند تا اين ثنويت كامل شود حتا اگر آن را با آراء مرحوم ادوارد سعيد پيوند زنند. اگر به قول ايشان عده‎اي ”شرق“ وحشي مي‎سازند، خانم بهرامي‎تاش نيز گويا ”غربي“ يكپارچه و خونخوار مي‎سازد تا با همزاد ”شرقي“‏اش، سيكل ثنويت كذايي تكميل شود. به نظر مي‎آيد نحوه‎ي استفاده ايشان از اين گفتمان، فاصله‎ي زيادي با آراء اسپيواك داشته باشد و اتفاقا نه‎تنها خارج از گفتمان اوريانتاليستي غربي‎هاي شرق‎شناس نيست بلكه ادامه‎ي منطقي آن است، چراكه نهايتا به آن جا ختم مي‎شود كه مانند استعمارگرايان به ”كنترل“ ما فمينيست‎هاي ايراني منتهي مي‎شود. اگر دولت ايران و هر دولت ديگري در جهان به فكر كنترل فمينيسم باشد جاي حرجي نيست اما اين‎كه زني روشنفكر از آن سر دنيا بيايد و با ابزار فمينيستي، به دنبال كنترل ما فمينيست‎هاي ”ناآگاه“ و ”فريب خورده‎ي“ داخل كشور باشد احيانا جاي تعجب دارد!
خانم بهرامي‎تاش احتمالا آن همه درس خوانده‎اند تا ندانند كه ”بومي كردن“ يك عمل اجتماعي است نه يك ”دستور و فرمان“. ما كه در اين گوشه‎ي محروم دنيا زندگي مي‎كنيم براي‎مان قابل درك است كه مثلا مي‎شود به‎جاي يك زن سفيد با ديدگاهي اوريانتاليستي و استعماري، يك زن ايراني‎تبار رنگين‎پوست هم با همان ديدگاه به ما نگاه كند و مشكلات خاص خود را اين‎بار نه ”جهان‎شمول“ بلكه ”جهان‎سومي شمول“ بپندارد، (آيا جهان‎شمول يا جهان‎سومي‎شمول با هم خيلي فرق مي‎كند؟).
ما فمينيست‎هاي غيركنترل‎شده مي‎دانيم كه اگر ”فمينيسم پسااستعمارگري“ در مقابل ”فمينيسم سفيد“ قدعلم كرده، براي آن است كه دست نامبارك جهان‎شمول‎گرايي را كه گاهي براي گسترش سلطه و قيم‎سالاري از آن استفاده مي‎شده از فمينيسم كوتاه كند و فضاي بيشتري براي زنان (با حفظ تفاوت‎هاي‎شان) ايجاد كند، نه آن‎كه هر زن روشنفكري به اين بهانه كه ايراني است خود را سخن‎گو و نماينده‎ي تمام زنان ايراني فمينيست بداند و مشكلات خودش را هم مشكلات همه‎ي ما زنان در ايران قلمداد كند! يا به اين دليل كه به‎نظر ايشان آقاي ”بوش“ يا هر دولت ـ مرد ديگري ممكن است از فمينيسم سوء استفاده كند، خواهان كنترل آن شود. اگر قرار باشد ما زنان ايراني حركت‎هاي‎مان را به حركت سوءاستفاده‎چي‎ها مشروط كنيم كه احتمالا هيچ كاري نبايد بكنيم جز خانه‎نشيني، چون هر فعاليتي حتا حركت ساده‎ي دست و پاي ما ممكن است توسط عده‎اي مورد بهره‎برداري قرار گيرد. مي‎خواهم نتيجه بگيرم كه ما ناچاريم براي حركت و ادامه مبارزه به نيازهاي خودمان توجه كنيم هرچند اين نيازها بي‎ارتباط با جهان نيست و مشروط مي‎شود اما اين، نبايد بهانه‎اي براي كنترل ما باشد.
از طرف ديگر ما هر چند فمينيست‎هاي ناآگاهي هستيم اما تا اين حد مي‎فهميم كه اگر اين‎طور نگاه كنيم كه دولت ”غربي“ آقاي بوش مثلا از آثار عده‎اي به نفع تبليغات عليه كل ”شرق“ استفاده مي‎كند، مي‎توانيم به اين نتيجه‎ي منطقي برسيم كه دولت ”شرقي“ ما هم مي‎تواند از صحبت‎هاي خانم بهرامي‎تاش به نفع تبليغات عليه رقبايش در ”غرب“ يا عليه ما فمينيست‎ها در ايران استفاده كند. به‎هرحال چه اين ”خود“ و چه آن ”ديگري“ از ما سوء استفاده كنند يا نكنند، مسئله آن است كه هر دو طرف با كاربست اين شيوه‎ها، تا به امروز خشونت را براي ما زنان تجويز كرده‎اند، خشونت و جنگي كه ما زنان در آن نفعي نداريم، هرچند كه ماندگاري در وضعيت موجودمان نيز چيزي براي‎مان در برندارد.
اگر آقاي بوش از نوشته‎هاي عده‎اي براي جنجال تبليغاتي استفاده مي‎كند از پروژه‎هاي تحقيقاتي امثال خانم بهرامي‎تاش هم كه به‎عنوان ”خود شرقي“ ما در مورد ايران انجام مي‎شود مي‎تواند براي برنامه‎ريزي زيركانه و شناخت دقيق‎تر از ايران (توسط آن ”ديگري غربي“)، بهره ببرد. همه‎ي دولت‎ها از همه‎ي ماها استفاده و سوء استفاده كرده و مي‎كنند بنابراين با اين بهانه نبايد از ياد ببريم كه استفاده از واژگاني هم‎چون كنترل، آن هم در جامعه‎اي كه كرور كرور كنترل وجود دارد، اگر نگوييم بي‎انصافي و كم‎لطفي است لااقل خطرناك كه هست. به‎هرحال تجربه و دانش‎هاي ما در هر جايي ممكن است معاني مختلفي پيدا كند، اما نكته‎ي مهمي كه احتمالا همه مي‎توانيم بر سر آن توافق كنيم آن است كه ما حق نداريم با هيچ بهانه‎اي خواهان ”كنترل زنان“ و انديشه‎هاي‎شان باشيم.
3 ـ و اما موضوع شرقي و غربي و تز ”شرق‎شناسي“ ادوارد سعيد به همين‎جا ختم نمي‎شود و پاي‎اش به بررسي ناسيوناليسم در دوران پهلوي اول نيز كشيده مي‎شود: ”مردانه انگاشتن غرب و زنانه انگاشتن شرق، در مبارزات ضدامپرياليستي نه تنها در خاورميانه‎ي عربي بلكه در ايران ايده‎اي مقوم است كه بخش زيادي از مبارزات ضداستعماري بر مبناي آن شكل مي‎گيرد... شرق و جوامع اسلامي عمدتا با هويت زنانه و مغلوب، و غرب با هويت مردانه و مسلط تعريف مي‎شود“. (فاطمه صادقي، جنسيت،ناسيوناليسم و تجدد در ايران، ص 37) اما آيا به‎راستي در ذهنيت ايرانيان (يا بهتر بگويم برادران غيور هم‎وطن‎مان) غرب هويتي ”مردانه“ داشته است؟ به‎نظر مي‎رسد مسئله به اين شكلي كه ادوارد سعيد معرفي شده در اين كتاب گفته، در ايران، مطرح نبوده است، لااقل براي طايفه‎ي اخوي ما. اگر بخواهيم با همان منطق گفتمان استعماري روانكاوانه جلو برويم، بايد بگوييم كه اتفاقا مردان ايراني، ”غرب“ را در آن زمان بيشتر به صورت مادينه‎اي سركش و زني وسوسه‎انگيز و جذاب كه ممكن است هر لحظه آنان را از خود بي‎خود كند به‎تصور درآورده‎اند. شايد در كشورهايي كه استعمار به‎شكلي مستقيم حضور داشته است ”غرب“ به‎شكلي تهاجمي و مردانه به تصور در‎آمده، اما در ايران مكتوبات متعدد از سفرنامه‎ها تا خاطرات و حكايت‎ها و نوشتارهايي كه مردان نوشته‎اند نشان مي‎دهد كه غرب همواره در نظرشان به‎مثابه زني دلربا و عشوه‎گر، مجسم مي‎شده كه احساسي دوگانه را در آنان برمي‎انگيخته: احساس كشش و جذبه‎ي شديد از يك‎سو و احساس نگراني به‎خاطر ازدست دادن مردانگي‎شان از ديگر سو.
اگر به اين نوشته‎ها بادقت بيشتري نگاه كنيم متوجه مي‎شويم كه تصوير غرب مملو از ”زنانگي“، سكس و بالهوسي است. اگر غرب با توپ و تفنگ به برخي كشورها رفته و از اين‎رو مردانه تصويرسازي شده، اما در ايران با عطر و تنازي و كرشمه همراه بوده است. و از همين‎رو مردان ايراني را واداشته تا در ظاهر، كشش و تمايل خود را در برابر آن لاپوشاني كنند و براي حفظ ”مردانگي‎شان“ در برابر آن زن هوس‎انگيز، ظاهري ”فاعلانه“ و نه ”مفعولانه“ به خود بدهند. اگر هم به‎سويش مي‎روند طوري وانمود كنند كه نه از سر نياز كه به‎خاطر فرو نشاندن عطش و نياز آن ”غرب ـ زن سركش“ و فرونشاندن ”بيرق“ ايراني ـ اسلامي و گسترش ”بذر“شان در آن ديار اجنبي است كه به سوي آن مي‎شتابند. بحث ازدواج مردان با زنان اجنبي نيز كه در همان ابتداي رابطه‎ي ايران با غرب يكي از مباحث مهم تلقي مي‎شد اتفاقا حكايت از همين مسئله دارد كه مردان ايراني غرب را زنانه ‎مي‎انگاشتند و نه مردانه.
در غرب مسيحي، رابطه با زنان، امري مذموم و گناه‎آلود تلقي مي‎شده و جز براي توليد مثل توصيه نمي‎شده است. اما در فرهنگ مذهبي ـ ايراني ما اختلاط با زنان هيچ‎گاه امري ”گناه‎آلود“ و ”كثيف“ محسوب نمي‎شده است حتا به توليدمثل هم محدود نبوده بلكه امري است كه همواره فقط بايد ”پنهان“‎اش كرد (و البته زياده‎روي در آن از مردانگي برادران‎مان مي‎كاهد) زيرا زنان همواره به عنوان موجوداتي فريبا و وسوسه‎انگيز تلقي مي‎شده‎اند كه هوش را از مردان مي‎ربايد و بنابراين بايد مواظب آن‏ها بود، فاصله را تاحدي حفظ كرد، در دام آنان اسير نشد چون ممكن است باعث شود آنان را مرداني ”زن‎ذليل“ بدانند كه در برابر زنان سرخم مي‎كنند!! از اين‎رو براي حفظ پرستيژ مردانگي‏شان بايد نشان مي‎‏دادند كه در برابر ”غرب زنانه“ ضعف ندارند اما نه از موضعي كه غرب را مردانه ببينند بلكه از اين منظر كه رابطه‎ با آن جهان سرشار از سكس و هوس را پنهان نگه دارند. اگر پادشاه ايران، يا مثلا حاجي‎بازاري از هزار توي حجره‎ي تاريك‎اش به انگيزه‎ي كوبيدن بيرق اسلام در سرزمين كفر قصد سفر به ديار فرنگستان مي‎داشت، همه‎ي انگيزه‎هايش را قايم مي‎كرد و احتمالا آن را براي حفظ اقتدار مردانه‎اش (براي تسلط بر آن غرب هوس‎انگيز) قلمداد مي‎كرد. براي همين هم پادشاهان ايراني در ارتباط‎‏شان با غرب هيچ‎گاه پنهان‎كاري را فراموش نكرده‎اند. چون از يك طرف كشش و جذبه‎ي جهان غرب آنان را مدهوش مي‎كرده و از طرف ديگر همواره سعي كرده‎اند طوري نشان دهند كه در ظاهر، به آن كرنش نكرده و جذب نشده‎اند تا اقتدار و مردانگي‎شان در انظار عمومي محفوظ بماند. تجربه لو رفتن عكسي از احمدشاه قاجار (وقتي در اروپا با دو زن در خيابان عكس گرفته بود) و برملا شدن ضعف او در مقابل ”غرب زنانه“، بهانه‏ي خوبي به‎دست مخالفان پادشاه داد تا از اين ضعف احمدشاه براي خلع او از سلطنت‎ استفاده كنند. اين امر نشان مي‎دهد كه كرنش در برابر زنانگي غرب براي جامعه‎ي ايراني در آن دوران مسئله‎اي چنان حساس بود كه توانست حتا پادشاهي را از سلطنت به زير كشد، درحالي‎كه كمتر قراردادي (هرچند نگين) بين دولت‎ ما با دولت‏هاي غربي (مي‎دانيم كه ”قرارداد“ به‎هرحال تصويري ”مردانه“دارد) باعث خلع سلطنت شده است. شايد يكي از دلايل سرنگوني سلطنت محمدرضا پهلوي نيز تاحدودي با تصويرسازي و تاكيد بر اين‎كه زنان سلطنتي ايران هم مانند ”زن غربي“ شده‎اند، پيوند يافت!
اگر از تصويرسازي گذشته از غرب در ميان فرهنگ و نگاه ايرانيان درگذريم، در عصر حاضر نيز سيل خروشان جهاني‎ شدن كه از غرب جاري مي‎شود عمدتا تصويري زنانه دارد. اينترنت، ماهواره، دي.وي.دي‎ها و انواع توليدات فرهنگي و كالاهاي ”مرغوب خارجي“ كه خروار خروار باسن و سينه‎ي زنانه از آن بيرون مي‎ريزد، تصوير غرب را هرچه بيشتر زنانه كرده است: هجومي ”مخملي“ با عطر دلرباي ”زنانه“.
شايد براي همين هم هست كه دولت ـ مردان ايراني سعي مي‎كنند با ساخته و پرداخته كردن تصوير زن محجبه‎ي ايراني در برابر زن سكسي غربي، ارزش و اقتدار ”خود“ را حفظ كنند، چراكه احتمالا در فضاي نوين بين‎المللي، اگر ”خود مردانه“‎شان به تنهايي وارد معركه با ”ديگري‏ زنانه غرب“ شود ممكن است مانند اخلاف‎شان شكست بخورند (همان‎طور كه روشنفكري ديني و سكولار در ايران با همين اتهام ”ضعف در برابر غرب“ مورد هجمه‎ي جناح اصول‎گرا قرار مي‎گيرد). بنابراين به‎نظر مي‎رسد كه براي دولت‎هاي ما احتمالا تصوير محجبه‎ي زن ايراني قادر خواهد بود تصوير ”سكسي و زنانه“ آن جهان غربي را خنثي سازد. در واقع با اين تصويرپردازي از زن ايراني مي‎خواهند براي خود، خاكريزي دفاعي در مقابل جذابيت‎هاي آن ”ديگري هوس‎انگيز“ فراهم كنند. چنين است كه مقوله‎ي حجاب از نظر دولتمردان ما نه در عرصه‎ي ملي كه در سطحي بين‎المللي اهميت يافته و به نماد و ويژگي منحصربه‎فرد زندگي بين‎المللي حاكمان ما تبديل شده (و شايد بتوان گفت براي كل جنبش‎هاي بنيادگراي اسلامي).
به‎نظر مي‎رسد آنان مي‎خواهند از زنان محجبه‎ي ايراني ديواري آهنين و هويتي خدشه‎ناپذير براي ”خود مردانه“‎شان بسازند و پشت سر آن پنهان شوند. چون در نبرد تن به تن با ”غرب ـ زن“ در گذشته شكست را تجربه كرده‎اند. در واقع شايد از نظر آنان فقط اين تصويرسازي زنانه از ”خود اسلامي“‎شان است كه توان مقاومت در برابر عشوه‎گري غرب را داشته باشد.

Comments

و امروز روز ملی خلیج فارس است: پیشنهاد ایروا برای بزرگداشت این روز توسط وب نویسان ایرانی
http://www.irwa.blogfa.com/

و امروز روز ملی خلیج فارس است

روزی که در آن با همت دلیران ایران زمین ، اشغالگران پرتغالي از خليج فارس اخراج شدند.

برای زنده نگاهداشتن نام خلیج همیشه فارس پیشنهاد می کنیم که امروز ،

تمامی وب نویسان ایرانی در اقدامی هماهنگ و سراسری ، مطلبی در بزرگداشت این روز در صفحه اول وب نوشت (وبلاگ) و یا وبگاه (وب سایت) خود قرار دهند.
در این راستا می توان با استفاده از توان وب نویسان ایرانی خارج کشور ، مطالبی در زمینه این روز به زبان انگلیسی و حتی سایر زبان های زنده دنیا تهییه نمود

وب نوشت گروهی ایروا )وب نوشت گروهی ایرانیان خارج کشور( نیز سعی می کند مطالب مفیدی در این زمینه جمع آوری و عرضه نماید

پیوند های مرتبط: کاریکاتورهای خلیج فارس، درباره خلیج فارس ،فستیوال خلیج فارس

http://www.irwa.blogfa.com/

سلام . لطفا حمایت کنید
http://www.freehejab.blogspot.com

در مجموع که بسيار عالی....اما برای اينترنت کمی طولانی...(حالا من کی باشم که شما به تایید من نیاز داشته باشی البته!)و اين که هر قرار داد اساسا امری است مذکر هم به نظرم چندان دقيق و ارزشمند نيامد.....در اين باب به خصوص مشتاق شنيدن دلايلم

cheghadr zesht va ahmaghaane zane gharbi ro khoob o jazab o pasandide toosif kardid va dar barabarash ba nadaniyetan zane irani ro paain avardid!

قابل تامل بود

با عرض معذزت چون زنستام سیستم فیدبگ ندارد این کامنت را برای نویسنده نقد فیلم سرزمبن شمالی اینجا می گذارم:

منتقد عزیز کاش کمی به عمق دعوای حقوقی - سکچوال هرسمنت و کلس اکشن- و تاثیر آن در کل روابط و شرایط کاری و محیط کار در امریکا اشاره می کردید و اینکه اثر این گونه اقدامات چه تاثیر عمیقی در برابری حقوق زنان داشته.

Post a comment