طبق قرار، وارد "سراي ژيمناستيک" شديم. "سرايي" که در خيابان آزادي با تابلوي کوچکي که رنگي از تبليغ و بزرگنمايي در آن نداشت، تزئين شده بود.
قرار ما ساعت 5/2 براي گپي دوستانه و برپايي کارگاهي کوچک براي بيان جمعي خشونت بود. بيشتر زنان اين سراي کوچک تقريباً جوان و بچه هايشان همچون تربچه نقليهايي زيبا وسط ورزشگاه مشغول بازي بودند. اين ورزشگاه يک روز به دختران و يک روز به پسران تعلق دارد. مدير ورزشگاه خانمي تقريباً 45 ساله است که به درخواست او، اين کارگاه با 25 نفر شرکت کننده، روز شنبه 15 بهمن 84 برگزار شد.
زنان در آنجا عمدتاً تحصيلکرده ولي خانه دار هستند. زيرا براي بسياري از آنان بچهدار شدن مترادف با ترک زندگي شغليشان است. اين زنان را کودکانشان دور هم جمع کرده است چرا که ديدارهاي آنها هنگامي دست ميدهد که بچه هايشان مشغول ورزش هستند. آنان طي اين ديدارها، مسائل و مشکلات مختلفي را بين خود طرح مي کنند: آشپزي، بافتني، اطلاعات پزشکي، اخبار روز و ....
گفتوگوي ما با اين گروه از زنان با معرفي شرکت کنندگان شروع شد. بعد از آن براي آن که سنت بازي را در آن سراي ژيمناستيک پاس داريم، بازي مجسمه و مجسمه ساز را اجرا کرديم. حال که خود مادران شروع کرده بودند به بازي _ به جاي تماشاي بازي کودکانشان _ در مورد چرايي انجام آن واکنشهاي مختلفي از خود بروز دادند هرچند همگي اعتقاد داشتند که بازي است، جذاب و نوعي هنر است. اما تعداد اندکي اعتقاد داشتند که اين بازي، بازي قدرت است و دوست ندارند آلت دست کسي باشند.
يکي از شرکت کنندگان گفت: مجسمه ساز مرا وادار به "قنوت" کرد، اما با وجودي که نماز را خيلي دوست دارم ولي خوشم نميآيد کسي مرا مجبور به اين کار کند.
از همين جا بحث خشونت و قدرت آغاز شد اما تا حدودي ناکام ماند و همين ناکامي بود که انگيزه اصلي اين نوشته است چرا که وقتي بحث خشونتمان به راهحلهاي فردي که حاضران به آن دست يافته بودند گسترش يافت مباحث آنان ما را کمي گيج کرد. يکي از شرکت کنندگان راه حلهايي که براي رفع مشکلات خود در خانه اتخاذ کرده بود را چنين توضيح داد: اول ازدواج هميشه به خاطر دستپختش مورد نيش زبانهاي شوهرش قرار داشته و هميشه آشپزي او را با دستپخت مادرشوهرش مقايسه مي کرد ولي بعد ا ز چند سال به زغم خودش توانسته بود بالاخره خيلي بهتر از مادرشوهرش غذا بپزد و حال نيز به دليل سياستهاي درستي که اتخاذ ميکند مورد مهر شوهرش واقع شده است.
در واقع اين خانم بعد از ازدواج اين مسائل را دليل موفقيت خود مي دانست و راه حلي براي رفع مشکلاش. اما چنين کارهايي به شدت ما را با تناقضي آشکار روبرو ساخت و آن اين که چگونه حل مشکلات به اين طريق مي تواند با خشونتهاي ديگري پيوند يابد، آن هم در ميان زناني که بيشتر مايل بودند تا در مورد چنين موفقيتهايي صحبت کنند و عمدتاً مي خواستند که ما نيز نسخه اي بپيچيم براي سر به راه کردن شوهرانشان.
اما سئوال ما چيز ديگري بود و آن اين که آيا خشونت خانگي که گريبانگير اغلب زنان است با مطيع کردن و سر به راه سازي مردان و .... برطرف مي شود؟ و اين جلسه با چنين سئوال هايي در ذهنمان و طرح آن در ميان دوستان پايان يافت با اين اميد که در جلسات ديگر، اين بحث تازه آغاز شده، تداوم يابد و با نشست هايي دربارهي مسائل حقوقي و نيز آموزش بهداشت جنسي براي زنان که مورد درخواست آنان بود پيگيري شود.

Post a comment