هنوز ناباورانه به آنچه گذشت نگاه مي کنم. خشونت برزنان ما بي سابقه نيست اما از کم تحملي زن ستيزان در عجبم! وقتي زنان دنيا در 8 مارس، روزجهاني زن، اين حق را براي خود کسب کرده اند که به خيابان ها بيايند، راهپيمايي کنند، تجمع کنند و حتي به رقص و پايکوبي بپردازند، زنان ايراني به خاطر تجمع يک ساعته شان، آن هم به صورت مسالمت آميز، اين چنين مورد ضرب وشتم قرار مي گيرند. در حالي که ديگر خواهرانمان در هند، پاکستان، بنگلادش، افغانستان، عراق، ترکيه و...که تجربياتي مشترک با ما داشته اند توانسته اند حقوق شهروندي بيشتري براي خود کسب کنند، ما حق نداريم سالي يک ساعت، فقط يک ساعت، به صورت مسالمت آميز درپارکي جمع شويم و روز جهاني زن را با بيان خواسته هايمان، آن هم نه با صداي بلند که با صدايي نقش بسته بر پلاکاردهاي کاغذي و قطعنامه اي کوتاه گرامي بداريم تا بدين طريق، مسالمت آميزعمل کنيم، تا مانع اعمال خشونت برزنان شويم، تا اعتراض مان را زنانه و صلح جويانه بيان کنيم، تا ديگرزنان را متوجه اين روز بزرگ کنيم، تا نشان دهيم جنبش زنان جنبشي بي مرگ است ....

آري، درروز 17 اسفند، تجمع زنان در تهران به دعوت گروه هم انديشي فعالان جنبش زنان و هواداران حرکت جهاني زنان انجام شد. اين دو دعوت کننده متشکل اند از تعداد زيادي گروه ها و فعالان جنبش زنان که در زمينه هاي مختلف ارتقاي آگاهي، حقوق زنان، بهداشت، سلامت، محيط زيست، اشتغال، فقرزدايي، آموزش، کودکان و ديگر حوزه هاي مرتبط با مسائل زنان از جان ومال خود گذشته اند تا با گام هاي استوارشان توسعه انساني پايدار را در کشور عزيزمان تحقق بخشند. در روز 17 اسفند، اين تجمع آرام مورد تعرضي وحشيانه قرار گرفت. وحشيانه از آن جهت که وقتي من با توضيحات مفصل خود به پليس که در محل مستقر شده بود "از شعارهايمان گفتم، از اين که ما حول محور برابري، آزادي، همبستگي، عدالت و صلح مبارزه مي کنيم، از اين که آنها بايد حافظان امنيت ما باشند، اين که اين تجمع طبق قانون اساسي قانوني است، اين که اصلا قصد راهپيمايي نداريم، اصلا قصد شعار دادن نداريم، اين که شعارهايمان نوشته هاي ماست، اين که بگذارند قطعنامه ما خوانده شود، اين که با پايان يافتن يکساعت اعلام شده پراکنده مي شويم، اين که اگر صبر داشته باشند هيچ اتفاقي نمي افتد و اين که ..." اما آنها اهميتي ندادند و بلاخره گفتند فقط 5 دقيقه وقت داريد و با صداي بلند اعلام کردند تا 5 دقيقه ديگر متفرق شويد. خواندن قطعنامه را آغاز کرديم، خواندن آن بيش از 5 دقيقه هم طول نمي کشيد اما بعد از 2 دقيقه، در حالي که همه متوجه متن قطعنامه بودند، دستور حمله صادر شد و از آن پس با باتوم به جان زن ها و مردهايي افتادند که آرام ايستاده بودند. موبايل ها و دوربين ها را ضبط کردند و از چپ و راست به افراد حمله کردند. شرکت کنندگان فرار کرده و در گوشه اي ديگر تجمع مي کردند اما دوباره حمله شروع مي شد. منظره اي دردآور بود، زناني را مي ديدم که چون جوان نبودند و نمي توانستند با سرعت بدوند، بيشتر مورد ضرب و شتم قرار مي گرفتند. سيمين بهبهاني را مي ديدم که عده اي دوره اش کرده بودند و همگي مرتب باتوم مي خوردند و در گوشم مي پيچيد:" لاف زبرتري کم زن"...

با چشمان خودم زن هايي را ديدم که با صورت در جوي خيابان ولي عصر افتاده بودند، مي ديدم وقتي مامورين دور مي شدند مردم به آنها کمک مي کردند تا از جوي بيرون بيايند. در چهره همه رهگذران خشم و تاسف به چشم مي خورد و مرتب علت را جويا مي شدند، وقتي به آنها ماجرا را مي گفتند، باورشان نمي شد، کاغذهايي را که قطعنامه و شعارهايمان روي آنها نوشته شده وروي زمين ريخته بود را برمي داشتند و به سرعت در جيب هايشان مي گذاشتند شايد به دور ازچشم ماموران بخوانند.

تا ساعت ها بعد از پراکنده شدن مردم در گوشه اي ايستاده بودم، تازه آن موقع بود که متوجه درد پايم شدم، اهميتي نداشت چون درد بزرگ تري را باخودم داشتم: درد بي عدالتي.
براستي نمايش خشونت به معني واقعي آن و در تمام ابعاد آن به نفع چه کساني است؟
منافع ملي ما چيست ؟ چه کساني منافع ملي را به خطر مي اندازند؟
آنان که به عقيده من، نه ايراني اند و نه مسلمان، در پشت پرده ازچه کساني دستور مي گرفتند تا اين منافع را به خطر بياندازند؟

به اميد روزي که براي برقراري عدالت و صلح در خانه و خيابان کتک نخوريم.

Post a comment