”ساختشكني“ در 8 مارس (ما هم ميتونيم)
از وقتي اين ”
فرناز جون خودمون” (كه خدا از سر همه تقصيراتاش بگذره!!) ما را تو اين ”چاهويل“ وبلاگشهر انداخت و قرار شد وبلاگ جمعي راه بيندازيم، دچار تشويش شدم، انگار قراره لخت و عور روي صحنه حاضر بشم (البته وقتي ياد خانم حميدي در كنفرانس برلين ميافتم، متوجه ميشم لخت و عور شدن روي صحنه هم چيز خيلي عجيبي نيست، آن هم وقتي قرار باشه عده ديگري بابت ديدن ”آن جسم“ كذا و كذا بازداشت بشن!!!) خلاصه وضع من از آن زمان اينجوري شد:
يعني بيشتر خودمو پوشوندم و بيشتر تو مطبخ مباركه كار كردم، آن هم با يك دست قرضي، يعني اينجوري:
اما بعد فكر كردم، خوب ميتونم دوباره با يك شگرد ديگه خودمو خوب بپوشونم تا سرما نخورم. پس فكر كردم از شيوهي ”طنز“ (به سبك سايتي) يا همان ”مسخرهبازي“ (به سبك وبلاگي) بهره ببرم تا دوباره ”ديده“ نشم، چون عادت داشتم كه نوشتههامرو رسمي بنويسم تا به هيچكس بر نخوره، تازه دست آخر هم هميشه سعي ميكردم واژهي ”مردان“ را تبديل به ”برخي مردان“ كنم تا خدايي نكرده هيچ مردي (بهويژه عيال مربوطه) دلش نشكنه، چون همهي ”آقا“هاي ما الحمدالله جزو اين ”برخي“ نيستند و خيالشون با ديدن واژه ”برخي“، راحت ميشه (يكبار كه يكجا اين كله ”برخي“ را اضافه نكرده بودم، داشت بين يكي از دوستام و شوهرش دعوا ميشد. شوهرش گفته بود: ”چرا نوشين اينجوري دربارهي مردا نوشته، حتما منظورش به منه“)، اما اينجا سرعت سرسامآور وبلاگ احتمالا برابر خواهد بود با سوتيهاي بسيار در نوشتههام و ناويراستههاي مشكلآفرين. به قول
مسرت امير ابراهيمي (يادم نرود ماخذ بدهم چون ناسلامتي ما در ويترين دانشگاههاي كشور ـ دانشگاه تهران ـ در حال سوادآموزي و التذاذ از محضر علم و دانش اساتيد محترم هستيم ـ بههرحال ماخذش: فصل زنان، جلد پنجمه كه بندهي خدا خانم لاهيجي زحمت چاپش را متقبل شده) اگر وبلاگنويسي ”ايفاي نقشهاي خود“ و ”كشف دوبارهي خود در فضاي مجازي“ باشه پس كار امثال من زار خواهد بود. چون نه تنها احتمالا ”خود“ ما در آشپزخانه بعد از آن همه حرفهاي فمينيستي رو ميشه، بلكه آن موقعها كه يه ”خود“شسته و رفته داشتيم اين حال و روزمون بود و اين همه فحش ميشنيديم، حالا ديگه احتمالا يه ”خود كتكخور“ هم پيدا ميكنيم! بههرحال اين ”خودي“ كه ميخواهم از خودم در وبلاگ به نمايش بگذارم، كمي با آن ”خود“ خودم، فرق داره. ولي چون كه فمينيسم خانم مريم خراساني از نوع ”ساختارشكن“ است و او به اندازهي كافي همهي ساختارهاي موجود را شكسته و هيچي براي ما فمينيستهاي غيرساختارشكن باقي نگذاشته، پس تصميم گرفتم كه خودمرو بشكنم تا عقب نمونم، چون فمينيستهاي ساختارشكن بدجوري نيگاهمون ميكنن و به ما ميگن ”بدبخت فمينيستهاي موج اولي“، خب معلومه كه با اينحرفا آدم احساس عقبافتادگي بهاش دست ميده، برا همين هم تو اين وبلاگ، خودمرو حسابي شترق خواهم شكست، تا همگان بدانند كه ما تو روز روشن 8 مارس هر كاري از دستمون برميياد براي خودامون ميكنيم بهخدا، اما چه بكنيم كه نميشه، يعني يه جنبش درست و حسابي درست نميشه، واسه همين هم شايد بهتره با خودشكني (خودزني)، هم ضدفمينيستهايي كه اينطرف و آنطرف در صدا و سيما و قم و توابع آن زياد شدهاند (و مرتب كتاب عليه فمينيسم صادر و وارد ميكنند) از دست ما راحت بشن، تاز از فمينيستهاي ساختارشكن هم عقب نمونيم.
در ضمن بايد قبل از تمون شدن عرايضم به مسئلهي مهمي كه كمي تا اندازهاي جنبهي هستهاي هم داره اشاره كنم چون از غصه دق كردم از بس نتونستم حرفهاي هستهايام رو بيرون بريزم. فقط ميخواستم بگم: آي دولت محرومان بهخدا ما بدون تاسيسات هستهاي هم ميتونيم قرمهسبزي بپزيم، همون ماكرووي كذايي كه وارد كرديد كافيه، ديگه چرا هستهايشو ميخوايد وارد كنيد، اونم با اين همه بدبختي! (اين را هم گفتم بلكه برادران شريف وزارت اطلاعات، ما را از دست اين وبلاگ راحت كنند و اميدوارم هرچه زودتر اونو فيلتر كنن يا يه تكزنگي به ما بزنن و ما را مورد نصايح خود قرار دهند از دست اين وبلاگنويسي لعنتي خلاص شويم).
سر آخر از شوخي و جدي و تلخي و شيريني كه بگذريم به خاكستري و سايه روشنهاي ملوس ميرسيم و با اعلام يك آلترناتيو به خودمان ميگوييم كه اگر جناب آقاي دولت ميخواد انرژي هستهاي داشته باشه ما زنها مگه چيمون از دولت كمتره! براي همين هم من به عنوان يكي از اعضاي عالم نسوان، خواهان يك تاسيسات مستقل هستهاي براي جنبش مستقل زنان هستم، اين ”حق مسلم ماست“ و يكي از خواستههاي ما در 8 مارس امسال است. تازه اگه همينجوري پروندهمون تو شوراها و آژانسها خوب پيش بره و انشاءالله از همهي مراحل به سلامت عبور كنه، شايد هم شعار سال ديگهمون هم اين باشد: ”براي هر زن ايراني، يك سانتريفوژ، بهمنظور غنيسازي روابط برابر جنسيتي“.
ارادتمندیم
نوشين ـ متخلص به احمدي خراساني
Comments
ااااااذ
Posted by: مجتبي دشتي نژاد | March 6, 2006 08:24 AM
هشت تا هشت مارس در سال حق مسلم ماست! / سلام، تبریک و دستمریزاد! کلی هیجانزده و ذوقزدهام از خواندن اینجا. باز هم تبریک یک دنیا و دست مریزاد و خسته نباشید. همیشه سرخوش باشید و پیروز./ راستی خانم احمدی. شخصا آرزو میکنم آقای اطلاعات پول نداشته باشد قبض تلفن بدهد و تلفنش دو قبضه قطع بشود و با هیچ سانتریفوژی وصل نشود که ما بتوانیم حالا حالاها اینجا یادداشتهای شما را هم بخوانیم و لذت ببریم. سرخوش باشید و پیروز همیشه
Posted by: Anonymous | March 8, 2006 01:52 AM
خانم احمدی خراسانی یعنی شما معتقدید که شرکت کنندهگان کنفرانس برلین به خاطر آکسیون خانم حمیدی دستگیر شدهاند؟ پس ماجراهای دیگر مثل کشتار تابشتان ٦٧ ، قتلهای زنجیری نویسندهگان، قتل زهرا کاظمی، دستگیری وبلاگ نویسها، ضرب شتم و دستگیری زنان و کودکان کارکنان شرکت واحد تقصیر چه کسی است؟ تا بحال فکر میکردم در شناسائی این جلادان احتیاج به هیچ مدرک و اسنادی نیست، ولی متأسفم که باید بگویم شما پنداری به مدرک هم احتیاج ندارید. خانم محترم که من یکی از خوانندههای نوشتههایتان هستم، شما یا مقرضید و یا نحیف.
Posted by: Anonymous | March 8, 2006 06:48 PM
your lin on
http://www.persiancultures.com/
on women page,
All the best'
Posted by: Anonymous | March 8, 2006 10:40 PM
your lin on
http://www.persiancultures.com/
on women page,
All the best'
Posted by: PersianCultures.com/ | March 8, 2006 10:41 PM
نوشین جان! بسیار شاد شدم که اینجا هم مینویسی. از خنده کم مانده بود رودهبر بشوم وقتی دیدم نوشتهای «انگار قراره لخت و عور روي صحنه حاضر بشم». میدانی درست زدهای وسط خال. درستش هم همینه. و چقدر این جمله آشنا و گویاست! عریانی روح در برابر مردمی که دوستشان داری بسیار زیبا و پرشکوه است.
Posted by: Anonymous | March 9, 2006 02:28 AM